هفتبرکه: مغازهاش در بازارچه مرکزی، اجناس زیادی ندارد و صدا در آن میپیچد. ظروف، وسایل آشپزخانه و ضروریات منزل، عمدهی اجناس مغازهی او روی قفسهها، میز و انبار است. حالا در آستانه هشتادسالگی، بعد از عمری دوندگی، میخواهد باقی عمر را در خانه، با آرامش و دور از دردسرها و نگرانیها از حساب و کتاب […]
شیخ رحمانی
صادق رحمانی: آن روز به دلم برات شده بود که انگار قرار است اتفاقی بیفتد- که افتاد. سال دوم یا سوم راهنمایی بودم. من داشتم در حیاط مدرسه برای خودم قدم میزدم که معلم تاریخ یا جغرافیا -حالا یادم نیست، کدامشان؟ نگاهش را دوخت به چشمهای من؛ نگاهی از سر ترحم و دلسوزی و من […]