هفت‌برکه گریشنا: امروز نهم آذرماه ۱۳۹۸ مراسم پاسداشت ایران‌شناس بزرگ، استاد احمد اقتداری، در خانه اندیشمندان علوم انسانی در تهران برگزار شد. در این مراسم که با همکاری رادیو فرهنگ، نشریه بخارا و دایره‌المعارف بزرگ اسلامی برگزار می‌شد، بزرگانی چون محمد کاظم موسوی بجنوردی، ناصر تکمیل همایون، هوشنگ دولت‌آبادی، علی سعیدی، علی دهباشی، رضا رشیدیان، محمدصادق رحمانیان و امید اقتداری سخنرانی کردند. متنی که در ادامه می‌خواهد، سخنرانی دکتر صادق رحمانی، وصی فرهنگی دکتر اقتداری، در این مراسم است.

 

Sadegh Rahmani 06صادق رحمانی:

ما پی تحصیل یار و یار در دل بوده است

حاصل تحصیل ما تحصیل حاصل بوده است

در سال ۱۳۵۵ که نوجوانی بیش نبودم، در کتابخانۀ پدرم دو کتاب همواره نظر مرا به خود جلب می­کرد. بارها و بارها آن را ورق می­زدم و حسی دلپذیر دهلیز جانم را آرامش می­داد. «لارستان کهن» و «فرهنگ لارستانی» برایم عطر عجیبی داشت و بعد از ظهرها که سری به کتاب­های خطی و سنگی کتابخانه می­زدم، با این دو یار مهربان دیداری تازه  و عطش جانم را از خواندن آن سیراب می­کردم.

 و بیتی که خواندم از شاه ابراهیم خان لاری، آخرین حاکم خطه لار قبل از صفویه بود. این بیت را احمد اقتداری بر پیشانی کتاب لارستان کهن (تحقیقی درباره لارستان کهن) آورده است و من در پی تحصیل یار بودم.

دغدغۀ دیدار با نویسنده این دو کتاب «لارستان کهن و فرهنگ لارستانی» همواره با من بود. سال­ها گذشت و گذشت و به هر کتابخانه­ای که گذر می­کردم، مترصد بودم که آثار تازه آقای دکتر احمد اقتداری را پیدا کنم. در قم که بودم بارها به کتاب­فروشی آیت­الله مرعشی نجفی مراجعه و مجله­ها و کتاب­های مختلف را مرور می­کردم و به دنبال مقالۀ احمد اقتداری می­گشتم. دیگر ردپای مقالاتش را پیدا کرده بودم. در مجلۀ آینده، ایران زمین و کتاب­های تحقیقی دیگر نوشته­های ایشان را پیدا می­کردم و مشتاقانه می­خواندم. از سال ۱۳۷۱ که نشریۀ محلی همساده را با همکاری دوستان در کتابخانۀ عمومی گراش منتشر می­کردیم، نسخه­هایی از آن را برای آقای اقتداری ارسال می­کردیم و ایشان هر از چندی برای ما نامه می­نوشت که یکی دو نامه در نشریه همساده به چاپ رسیده است.

سال ۱۳۷۳ که «انار و بادگیر» را برای چاپ آماده کرده بودم، تلفنی ایشان را پیدا کردم و برای اولین بار با او سخن گفتم و خواستم که بر کتاب انار و بادگیر( مجموعه شعرهای محلی من) مقدمه­ای بنگارد. دعوت مرا پذیرفت و مرا بسیار نواخت. دوستی­ها آغاز شد و همچنان پایدار ماند، تا این که «دیوان شیدای گراشی» را پس از چند سفر که آقای اقتداری به قم داشت، با همت ایشان به علاقه­مندان تقدیم شد.

 

نوع پژوهش احمد اقتداری و آثار او آیینه­ای است که پیش روی ماست. به ویژه آن بخش از تحقیقات میدانی آن مرحوم که در مناطق زادگاه خود یعنی منطقه لارستان و گراش و خنج و اوز و بستک به انجام رسانده است.

تحقیقات زبان­شناسی و فرهنگ­نویسی احمد اقتداری از سال­های ۱۳۲۳ آغاز شده است و اولین کتاب او در سال ۱۳۴۳ منتشر شد. ده سال پیش از آن که من در گراش زاده شوم این کتاب منتشر شد، اما این کتاب جزو نخستین کتابهای روشمند در گردآوری لهجه­های ایرانی در جغرافیای جنوب فارس  است.

 او در زمینه چگونگی گردآوری واژگان، اصطلاحات و مثل ها و کنایات، در کتاب «لارستان کهن و فرهنگ لارستانی» چنین نوشته است: «نگارنده که از مردم لارستانم در سال یکهزار وسیصدوبیست دو خورشیدی کتابی تألیف مستشرق معروف آلمانی – اسکارمان – به دستم رسید که در آن از لهجه­های لاری و اصالت لغات و چگونگی صرف افعال این لهجه گفت­وگو شده بود. اسکارمان به سبب آن که نتوانسته بود برای مطالعه در لهجه­های لارستان به آن سرزمین رفته و کتبی نیز در دست نداشته که از روی آنها تحقیق کافی نماید، ناچار افسوس بسیار خورده و مطلب را گذاشته و گذشته است.

برای من که به سرزمین پدری خود با همۀ ویرانی و بی­سامانی­اش دلبستگی و پیوند ناگسستنی دارم، (بخصوص در آن روزگار که به مقتضای آغاز جوانی به همۀ آنچه مربوط به زادگاه مألوف من بوده علاقه و احترام خاص قائل بودم) بسیار گران می­آمد که زبان مادری ما که از نظر زبان­شناسان ارزنده و درخورد مطالعه و بررسی است تا این حد گمنام و در راه فراموشی باشد.»

ابراهیم پورداوود در مقدمه کتاب «فرهنگ لارستانی» و در تجلیل از تلاش احمد اقتداری گفته است که: به راستی جای سپاس است که جوان فاضلی از همان مرز و بوم (لارستان) از یک گوشه دور افتاده و فراموش شدۀ میهن ما، ما را با تاریخ و زبان آنجا آشنا می­سازد. (ص ۲۱۶ / اول مهر ۱۳۳۴)

گردآوری، تدوین و انتشار نزدیک به شش هزار واژه از مناطق مختلف لارستان آن روزگار نخستین آیینه­ ای است که پیش روی ماست. واژه­هایی به شیوۀ تطبیقی از لار و گراش، اوز، خنج، بستک و بیخه.

توجه به دو نظام زبان و فرهنگ در کنار یکدیگر نوعی مطالعه کل­نگر است. این مطالعه، ارزش هر واحد این دو نظام را بر اساس ارزش متقابل واحدهای دیگر خواهد سنجید و به این نکتۀ حیاتی توجه خواهد داشت که هر واحد نظام زبان، برحسب چه ارزشی از سوی سخنگویان آن زبان در جامعه به کار گرفته می­شود.

احمد اقتداری در کتاب «لارستان کهن و فرهنگ لارستانی» این دو نظام را در کنار یکدیگر قرار داد و آن را برای ما به میراث گذاشت. او نه تنها واژگان را برای ما به ارمغان آورد، بلکه نظام ارزشی و فرهنگی منطقه را که دهها سال پیش از این در قالب زبان باقی مانده بود به ما سپرد؛ به مانند خاکستری که از آتشی به جای مانده.

 

رفتی و رفتن تو آتش نهاد بر دل

از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل

کاروان عمر، آیینه دیگری است که بر طاقچۀ منزل لارستانی­ها به یادگار مانده است؛ آیینه­ای که در قالب زندگی­نامه خودنوشت و خاطرات و خطرات زندگی سیاسی، فکری و فرهنگی روبه­روی من و شماست. او در این کتاب به نقد روز و روزگار خود می­پردازد. آدم­ها را نه سیاه می­بیند و نه سفید، خوبی­های آنان را بر می­شمارد و بر بدی­ها خط بطلان می­کشد. خوبی­ها و بدی­ها را با صراحت کامل نوشته است. او با ما صادقانه روبه­رو می­شود. هر چند ممکن است مشهودات و استنباط های هر کس دستخوش اشتباهاتی هم باشد. این کتاب مشحون از تجربیات مردی است که سراسر عمر خود را به تلاش در راه اعتلای فرهنگ ایران گذراند.کتاب های تاریخی، سفرنامه، پژوهش های زبان شناسی و دیوان شعر و آثار مرتبط با علاقه مندی اش را تصحیح کرد و گاه با همکاری خانم امید اقتداری آن را  تحشیه زد.

من خود شاهد تلاش او در چاپ کتاب دیوان محمدجعفرخان(شیدای گراشی) و کتاب گل و برگ حاجی رستم خان گراشی از نزدیک بودم. هر دو کتاب نوشته نیاکان او  بود که اقتداری با اشتیاق زایدالوصفی به چاپ آن همت گماشت. او خود را مخاطب حاجی رستم خان حاکم محلی لار و گراش می دانست که در پایان کتاب گل و برگ(تفسیرعرفانی سوره مائده) آورده بود که: « بو که به مردی رسد و دوای دردی گردد» و احمد اقتداری خود را آن مرد می دانست که اکنون آرزوی نیای خود را به امید رسانده بود. در مورد میراث دیگر او دیوان شیدای گراشی نیز دوبار به قم آمد تا از نزدیک بر کار آماده سازی دیوان نظارت داشته باشد که یک بار را با آقای علی فدایی دوست دیرینش به قم مشرف شدند.

 

خیال روی تو آئینه‌ای به دستم داد

که فارغــــــم ز تماشای هر دو عالم کرد

در پایان باید بگویم که امروز در هر خانه­ای و خیابانی، در هر جیبی و هر کیفی آیینه­ای وجود دارد که ما می­توانیم خود را در آن نگاه کنیم تا اگر در سر و وضع خود نقصی پیدا کردیم آن را اصلاح کنیم، ولی جای بسی نگرانی است که برای نمایاندن چهرۀ علمی و اخلاقی انسان آیینه کم یافت می­شود و اگر به اندازه کافی یافت می­شد، قطعاً این همه پریشانی و نابسامانی در اخلاق مردم نبود. اما این آیینه­ها چیستند؟ یا کیستند؟ این آیینه­ها، دانشمندان و پژوهشگران و نوع رفتار و زندگی آنها در عرصۀ جامعه است. این آیینه­ها باید صاف و روشن و صادق باشند و آن را به دست کسانی که دستِ تقدیر بخشی از سرنوشت مردم را به آنها سپرده بدهیم تا چهرۀ معنوی و درونی خود را در آن ببینند و اگر در چهرۀ خود ناموزونی یافتند، آیینه­های  بی­تقصیر را به زمین نکوبند.

احمد اقتداری آیینه ای بود که زمانه خود را به درستی نمایاند و آن را برای ما به یادگار گذاشت. او نه تنها عصاره روح و روان خود را درقالب کلمات، دو دستی به ما تقدیم کرد، بلکه آن کالبد خاکی را نیز در شهر گراش به ودیعت نهاد. همان جایی که آرزویش بود:

بعد از این روی من و آینه وصف جمال

که در آن جا خبر از جلوه ذاتم دادند.

Bozorgdasht Ahmad Eghtedari

09091398 Ahmad Eghtedari