مدتی این مثنوی تآخیر شد – مهلتی بایست تا خون شیر شد
گر در آن آدم بکردی مشورت – در پشیمانی نگفتی معذرت
زانک با عقلی چو عقلی جفت شد – مانع بد فعلی و بد گفت شد
کمی تاخیر در نوشتن گفتار دوم برایم بیش آمده چون برنامهریزی و هدفم بر این بود که در ادامه بحث در چگونگی فراخوان منطقه به سوی سرمایهگذاری و توسعه پایدار برای ایجاد سرزمینی مولد ثروت و کار آفرین؛ پس ازنوشتن و اتمام نشر مقدمه و بخشهای مختلف گفتار اول در آذر ماه، در گفتار دوم درباره جایگاه، توانمندیها و امکانات بالقوه و بالفعل سرمایهداران (سرمایهگذاران احتمالی آینده)، خیرین و نیکوکاران شاغل و فعال در کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس بنویسم و به تجزیه و تحلیل دیدگاه و چشمانداز آینده کار و کسب و در آمد آنها در این کشورها بپردازم. نیازمندیم و بایستی همگان بدانیم و آگاه باشیم که تداوم همت، سخاوت و امکانات مادی این عزیزان با توجه به تغییرات هویدا و پنهان ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک کشورهای حوزه جنوبی خلیج فارس تا به کجا و کی کی ادامه خواهد داشت و در آینده نزدیک و چشمانداز ناروشن کنونی چه کارهایی بایسته و شایستهتر است که در منطقه در اولویت باشد و مشترکاً انجام شود و از این عزیزان بایستی تا به کجا تا کی انتطار داشته باشیم؟
برای بهتر نوشتن مطالب گفتار دوم استوار بر دادهها و اطلاعات میدانی درست و واقعی و دوری و پرهیز از هر گونه مبالغه، خیال و توهم؛ به فرموده حضرت مولانا در ابیات فوق چاره راه مشورت و هم جفتی عقل و خرد و مشورت همگانی است. لذا کار گفتگو و هم اندبشی را با سرمایهداران خردمند و خیراندیش شروع کردهام و امیدوارم نتیجه بهتری در دیدگاه و نوشتارهای آینده به دست آید. خیرینی نیکاندیش و خوش فکر از لار، اوز، گراش و بستک که دریایی از تجربه و امکانات، خیراندیشی و سخاوت هستند و بسیار هم مایلند که با انجام کار خیر، سرمایهگذاری در کار و فعالیت اقتصادی بیش از گذشته به شهر ودیار خود خیر برسانند و خدمت کنند . هر چند هم اکنون نیز هر کدام ازاین بزرگواران خیرین بنام و نیک اندیش شهر خود هستند. در حال حاضر همه ما در این کشورها بسیار گرفتار کسب و کار خود هستیم و فصل زمستان هم اوج مشغولیت و مسئولیت کاریست لذا نوشته گفتار دوم به دلیل مشغولیت این صاحباننظران دارای خیر و سرمایه به تاحیر افتاده ولی فراموش نشده است.
بنابراین جهت زنده نگهداشتن امید و هدف این فراخوان و مداومت بحث و گفتگو و تماس داشتن پیوسته با علاقمندان و خوانندگان این موضوع در اینجا خلاصهای از چند سخن مختلف و مربوط به این موضوع که با چند دوست علاقمند در دبی داشتهام در این نوشته «میان گفتار» با فرهیختگان، کنشکران اجتماعی، مسئولین و فعالین تحولخواه منطقه در میان میگذارم تا با بخشی از دیدگاهها و نطرات فعالین اقتصادی منطقه در این طرف آب آشنا شوند و اگر نظر ارشادی و یا سخنی شنیدنی داشته باشند مطرح و به بحث گذارند.
ما مردمانی طلب کار ولی….
در بازار کسب و کار دبی بین تجار و مغازهدارن همزبانمان اصطلاحی است که هر چه از بازار بیشتر طلب کار باشی کمتر به حق و حقوق خود میرسی یعنی بدهکاران شما طلبتان را به همین راحتی باز پرداخت نمیکنند و شما همیشه مجبورید با بدهکارهای خود وارد معامله و بده بیشتر و بستان کمتر شوی و اگر هم بخواهید روزی از این معامله یک طرفه به سود بدهکارخارج شوی و ادامه همکاری نخواهید کل طلب شما سوخت خواهد شد. حتی اگر توان، وقت و هزینه محکمههای مختلف هم داشته باشید باز هم به طلبتان نخواهید رسید. در نهایت چند روزی بدهکار شما شاید به زندان برود. ولی برای شما پایان کار نیست چون بلافاصله سروکله آدمهای معتمد و مورد قبول دو طرف پیدا میشود که ندارد و مشکل دارد و زندان راه حل نیست، خدا به شما داده و قس علی آخر و باز مجبور میشوی علاوه بر سوخت طلبتان باز هم وارد معامله با او شوی و به امید آینده باز به بدهکارت پول بیشتری پرداخت کنید. به زبان سادهتر هر چه بیشتر طلبکاری باشی مجبوری بیشتر اهل معامله و بده و نستان باشی و لاجرم همیشه با بدهکار خود پای میز معامله و مذاکره خواهی نشست و باز هم بیشتر پرداخت خواهید کرد.
حالا شده حال و روزگار ما مردم نیا پارسیک زبان (ظاهرا اسم علمی زبان خودمونی خودمان است) با حکومت و دولتمان و سر وکار داشتن با انواع و اقسام کارگزاران و ماموران نسبی، سببی و خود خوانده آنها در منطقه؛ آخری یعنی خودخواندهها که از قضا همهشان از خودمان هستند اگر دور فامیل نباشند یقینا دوست و آشنایند و ساکن شهر و دیار و معتمدان مورد قبول حکومت و نماینده یک خیر. زبانم لال نطقم کور نمیخواهم بگویم که حکومت و دولت بدهکارمان هستند و یا ما خدای نکرده کالای نسیهای به آنها فروخته ایم و یا از قرضالحسنهای به آنها وام دادهایم که طلبکار باشیم. نه نخیر؛ خودخواندههای عزیز مطمئن باشند. هیچ کدام نیست ولی نمیدانم چرا ما مردم شهرستانهای خنج، بستک، گراش، لارستان و اوز که تمام و کمال رزق و روزیمان از کشورهای مثلا بیگانه حاشیه جنوبی خلیج فارس است باید طلبکار دولت و حکومت اسلامی خودمان باشیم. ما که خود اکثرا اهل حساب و کتابیم، مسلمان و عاشق اسلام عزیز هم هستیم. پس چرا بیخودی خود را طلبکار میدانیم یا احساس طلب کار بودن می کنیم . باورتان نمی شود کافیست فقط کمی گوش و چشم باز کنیم و به گفتهها و فرمایشهای نمایندگان، کارگزاران و مدیران مختلف همین حکومت و دولت عنایت و توجهی داشته باشیم آنگاه متوجه خواهید شد که چرا ما مردمانی طلبکار هستیم و یا ما را طلبکار کرده اند. البته طلبکاری که هیچ وقت هم به طلبمان نمیرسیم. فقط بایستی بعنوان طلبکار وارد معامله و مذاکره با آنها شویم و بیشتر پرداخت کنیم.
هندوانهی آبدار طلبکاری زیر بغل مردم
قضیه را از لفافه بیرون بیاورم و کمی سادهتر بگویم. قضیه طلبکاری ما و یا طلبکار شدن ما خیلی ساده اتفاق میافتد و یا تلقینمان میکنند که شما طلبکارید. میپرسید چطور و چگونه ما را طلبکار خودشان میکنند، مگر نیلشان آبیست یا خدای نکرده دوست دارند با طلبکاران سمجی مثل ما طرف شوند؟ البته نه به این تندی و تیزی، فقط کمی صبر کنید تا بنویسم. اول فرمانداران یا مدیران ادارات و تشکیلات حکومتی و دولتی و یا امام جمعهها و بعضی وقتها هم همین خودخواندههای ارزشی خودمان در حضور وزیری، استانداری، معاون وزیری، مدیر کل ادارهای ویا حتی معممی و یا آدم سرشناسی و اخیرا هم دیپلماتهایی که به هر دلیل و علتی از پایتخت و یا مرکز استان برای بازدید به شهر، بخش و روستایمان میآیند؛ در جایگاه سوم شخص نه در قامت جایگاه خود و فرد مسئول خدمت در محل قرار میگیرند خطابهای غرا و شیوایی آغاز میکنند. بعد از تعریف و تمجید از اخلاقیات و حسنات داشته و نداشته ما مردم که به قول سخنران در همه صفات ارضی و سماوی از عالم و آدم سر هستیم و سر سپردگی و جانفدایی کامل و شامل هم به اسلام عزیز و دولت خدمتگذار داریم، چنان شوق و ذوقی در ما بوجود میآورند که نگو ونپرس، ما مردم سرا پا بیخبر از همه جا که دور تا دور سالن و یا میدان استقبال از صاحب منصب وارد شده به شهر و روستایمان را پر کردهایم و وجودمان تماما گوش و تعجب شده است به بقیه سخنان سخنران بیتوجهایم و در خلسه خیال و رویا خود فرورفتهایم که ما چه هستیم و چه بودهایم که خودمان خبر نداشتهایم.
بعد از این که سخنران تعریف و توصیفاش در خیر بودن و سخاوت و همت بلند داشتن ما مردمان تمام کرد شروع میکند به گفتن کمبودها و نیازهای و ضرروتهای داشته و نداشته شهر و دیارمان از کمبود شیر مرغ تا مدرنترین دستگاه شمارش مو کف دست بستگی دارد مهمان عالیمقاممان که باشد که سخنران پس از شمارش همه کمبودها و نیاز در یک کلام رو به مهمان قدر قدرتمان میکند و میگوید این کمبودها در شأن و منزلت این مردم ولایی نیست و هر چه زودتر باید کمبودها و نیازمندیها این مردمان ولایتمدار بر طرف شود .این مردم حق دارند این مردم طلب و حق خودشان میخواهند و الی آخر که همه شما ادامهاش را خوب میدانید؛ ما که غوطهور در خلسه تعریفات و تمجیدات صفاتمان بودیم یهویی متوجه میشویم که طلبکار هم هستیم یعنی شأن و منزلت ماست که باید چه و چه و چه هم داشته باشیم حتی اگر هم ندانیم که آن همه چهها به چه کارمان خواهند آمد.
سپس نوبت مهمان صاحب منصب میشود که با سخنرانی و کلامش همه ما را مستفیض و به وجد آورد، البته مهمانمان اگر از طیف و طبقه وزیران طراز اول مملکت و شناخته شده دین و دولت و یا از مراجع عظام باشند که آقای بروجردی پشتیبان و یاور دیرین شهر لار که خود وزنه است در مجلس شورای اسلامی و آشنا و شناخته شده دائمی و قدیمی حکومت قطعاً همراهشان است. ولی اگر به قول امروزیها کلاس و مقام مهمان در دستگاه کمی پاینتر باشد جای آقای بروجردی حتما آقای جعفرپور نماینده محترم مجلس از تهران همراهاش بوده و در بین راه و در هواپیما اطلاعات و دادههای مورد نیاز به مهمان رسانیده است یعنی چیز فهمش کرده و یا بعد از رسیدن به فرودگاه با خوش و بش کوتاهی که با مستقبلیناش که همانا مثلا فرماندار و یا رئیس ادارهای ازشهرمان باشد گوشی دستش آمده که اصلا برای چه به اینجا آمده و جریان چیست و در کجا و در چه شهر و روستایی بهتر است چه بگوید و چه قولی ندهد خلاصه نبض رگ گردن همه ما در مکنتمان، غرورمان، رقابتهایمان و جاهطلبیهایمان در منطقه و توان معاملهگری و توان مذاکره کردنمان را دستش میدهند و حواسش است که چه بگوید تا ما وارد معامله شویم.
یک سناریو برای دیدار صاحبمنصب
اگر در لار باشد که خود را مرید مرحوم آیتالهی بزرگ اولین بنیانگذار حکومت اسلامی معرفی میکند، سپس از گدشته با شکوه و آبادی و رونق اقتصادی تاریخی لارستان بزرگ و مرکز ثقل بودن آن در زمان آن مرحوم میگوید. و ادامه میدهد و آنگاه برسد و تمام کند که این کمبودها و نارساییها در شأن و جایگاه این مردمان چنین و چنان نیست و الی آخر. اگر در گراش باشد نگو و نپرس که بجدی و یا شوخی چه می گویند و چه بلایی سر ما میآورند از من نشنوید ولی از سایت خبری گریشنا مورخه ۱۴ بهمن ۹۵ بخوانید « آقای حسن قشقاوی سخنگوی سابق وزارت خارجه و معاون فعلی این وزارت خانه که برای تشویق دیگر سرمایهگذاران به گراش سفر کرده سخنان خود را با شوخی شروع کرد “همت مردم گراش به بلندای پرچمی است که امروز افراشته شد. واقعا اگر کسی بگوید روزی پایتخت از تهران به گراش بیاید بعید نیست. چون این همت و تعصب زبانزد است.» به گمانم همانگونه که حکومت پهلوی اول توانست دست خانهای گراش از اداره امور منطقه کوتاه کند. حتما هم امروز به دلایلی که من نمیدانم دهن تمام لغزخوانها و نکتهسنجهای سنتی گراش بسته شده والا بین این همه مردم یک لغز خوانی نبود به این معاون وزیر بگوید “کاکام یک چی مولُت آ دِه که مو ب ِ شا و طاقتش مو بِ” . البته این مهمان بلند جایگاه در ادامه فرمایشاتش غیرعمد و یا نادانسته به موضوعی اشاره کرده که گفتنش در منطقه ما ضرورتی نداشته و نیازی نبوده است مطرح شود. امیدوارم که این گفته ناثواب و بیمحل موجب دردسر و ناراحتی برای بعضی از خیرین عزیز منطقه در کشورهای عربی خلیج فارس نشود.
اگر در اوز باشد که از فرهنگ و کلاس بالای سواد و دانش اهالی میگوید و مقداری هم از حسن وحدت سنی و شیعه در جمهوری اسلامی تحویل میدهد که ما فکر بکنیم حتما قبل از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ بینمان خین و خین ریزی بوده و سنگر بین گراش و اوز دیوار چین بوده است. خلاصه این صاحب منصب عالیمقام در هر جایی به فراخور دادههای گرفته از همراهانش و یا دیگر مسئولین همراهش حرف و تعریف و قول تحویل میدهد که ما خوب طلبکار شویم. و در پایان سخنانشان که برای همه شهرها و بخشها همانند است .. . ادامه میدهد وقت کم است و نمیشود به همه چیز و همه جا در این سفر رسید، دستور رسیدگی به فلان و بهمان دادهایم و همه درخواستها درست است و ما هم پیگیری خواهیم بود، علی الاصول من شخصا موافق هستم و چند جواب و قول دو پهلو با اما و اگرهای فراوان و غیر عملی تمام میشود . برای درخواست مشخص و روشن هم میگویند که اگر شما همیاری کنید (منطور سر کیسه شل کنید و وارد معامله و مذاکره شوید) و زمین مناسب تهیه شود مقدمات و مأخرات بنا و بنیاد فراهم کنید ما هم با شما هستیم و امیدواریم که کارها خوب پیش برود. البته برای اینکه کمتر درگیر سئوال و جواب مردم شود. طبق برنامهریزی قبلی که وقت هم کم بیاورد، بایستی برای جلای روح به گلزار شهیدان تشریف ببرند و بعد هم ادای احترام به خانواده شهدا. و اگر هم زمنیه مناسب باشد و چند خیر پول آماده در دسترس یک جلسه کوتاهی هم برای معرفی خیرین و یا مجمع خیرین فلان و بهمان با صاحب منصب گذاشته میشود. ایشان در همان جلسه پس از کبریت زدن به هیزم طلب کاری خیرین و معتمدین و بلند گو دادن دست خیری و یا نماینده آنها که هر چه دلمان خواست بگوییم و حسابی تقاضاها و درخواستها را بیشتر کنیم. وقتی جو جلسه با ایشان خودمانی شد، ایشان هم البته با کمی کیاست و ریاست و منت گذاشتن که فلان شهر و بهمان استان هم همین تقاضا این چنینی دارند و و و غیره قول مساعد برای معامله و مصالحه با ما مردم طلبکار میگذرد و با عجله از شهرمان خواهد رفت. انجام امورات درخواستی به مسئولین محلی و خودخواندههای عزیزمان واگذار میگردد که پیگیر انجام معامله با ما طلبکاران برای پرداخت بیشتر شوند و باز دوباره چرخ آبادی و سازندگی این منطقه با امکانات خیرین جدیدی بچرخد.
حرف من در این جا این است که مسئولین و یا کارگزاران حکومت و دولت یا خود متوجه نیستند و یا نمیخواهند که به ما آگاهی، شعور، بینایی و شناخت درست بدهند تا از جایگاه و موقعیت شهر و دیارمان شناخت پیدا کنیم که ما در واقع کجا هستیم چه چیزهایی لازم داریم. تواناییهایمام کجاست ، اولویت نیازها و احتیاجات مدنی و توسعه شهر و دیارمان در چیست و تا کجای میسر ممکن است که بیش برویم آیا ارزش اقنصادی و اجتماعی دارد که در یک محدوده جغرافبایی نزدیک برای ضرورتها و احتیاجات مشترک و یک سان کوس رقابت به راه اندازیم و بگویم چون خیرین آماده خرج کردن هستند ما هم برای هزینه کردن هر روز درخواستی و یا نیازی برای شهرمان مطرح کنیم. من فکر می کنم رفتاری که با ما در کل منطقه در ارتباط با چگونگی بیشرفت و توسعه منطقی و متوازن میشود دارای اشکال و نارساییهای فراوانی است و دانسته و یا نداسته بر رقابتهای قبیلهای و خود محوریهای کور هر شهر و روستا دامن زده میشود. به جای این که با هم همکاری داشته باشیم و از توان مشترک خیرین چندین شهر در یک پروژه بزرگتر استفاده مشترک داشته باشیم و از اتلاف سرمایه، وقت و نیرو جلو گیری کنیم. با پیش انداختن و همکاری با خود خواندههای محلی خودمان که خودشان را قیمها و افلاطونهای شهر و دیارمان میدانند بر نقطه ضعف رقابتهای محلی و کمبودهای تاریخیمان انگشت مینهند وحس طلبکار بودن را در ما به وجود می آورند و تقویت می کنند که بهتر بتوانند با ما جدا جدا معامله کنند. چون واضح و مبرهن است که در آگاهی، شعور و شناخت محلی برای طلبکاری و معامله نیست. بنابرین از امروز سعی کنیم که به آگاهی و شناخت بهتری از نیازمندیهای اساسی توسعه و بیشرفت برسیم و از مسئولین هم بخواهیم به جای تمجید و تعریف از صفات و حسناتمان در شناخت و دانستن الفبای توسعه پایدار به ما کمک کنند.
دو نمونه از خروار
به دو نمونه از گفتار بزرگان در راستا این نوشته توجه کنید.
در آفتاب لارستان ۷ بهمن ۹۵ آمده است: “«ارتقا» و «احداث ساختمان اداری» مهمترین خواسته فرماندار برای اداره تعزیرات …… معاون استاندار و فرماندار لارستان در سفر مدیر کل اداره تعزیرات حکومتی به لار …….وی همچنین از نداشتن ساختمان اداری تعزیرات حکومتی در شهرستان گله کرد و گفت این اداره از زمان تاسیس تا کنون در یک منزل مسکونی به صورت استجاری مشغول فعالیت است واین موضوع در شأن مردم نمیباشد لذا از …… پیگیری نماید. مبشری مسئول تعزیرات استان …….در مورد درخواست گفت و خاطر نشان کرد در صورت تامین زمین از سوی مسئولین …..آغاز خواهند کرد.” (لینک خبر در آفتاب لارستان)
خوب شما دقت کنید که جناب فرماندار چه چیز را به شأن مردم وصل میکند. اصلا هیچ کدام نمیگویند که وجود و بودن خود اداره تعزیرات در شأن و منزلت مردم نیست و نشانهی بیماری اقتصاد کشور است. چون اگر چرخ اقتصاد و در آمد مردم روال طبیعی و نرمال داشت هرگز نیاز به گزمه و عسس نبود که تعزیر کنند. عدهای از مردم که برای امرار معاش یا از درد بیکاری یا از وضعیت متغییر اقتصادی کشور تن به قاچاق میدهند چه تقصیری دارند و یا مغازهداری که از ترس بالا رفتن قیمت و تورم کالایی را از روز قبلش گرانتر میفروشد چه گران فروشی کرده که باید تعزیر شود. این آگاهی و شناخت را به ما نمیدهند و نمیگویند که درست و جالب نیست در کشوری اداره تعزیرات باشد چون وجود این اداره نشان این است که مردمانش در اقتصاد قاچاق هستند و در داد ستد روزانه خلاف میکنند و خلاف کارند. ولی بودن این اداره را در یک خانه استجاری کسر شأن مردم میدانند. من اگر به جای فرماندار محترم بودم با توجه به سخن فرمانده محترم نیروی انتظامی لارستان که خبر دادهاند در لارستان خلاف و جرم کمتر از جاهای دیگر است به آقای مبشری میگفتم که این مردمان سلیم و خوب این منطقه تا مجبور نباشند دنبال قاچاق و دیگر جرائم تعزیراتی نمیروند. این روزها ویزای کار دبی برایشان بند کردهاند و وضعیت بد اقتصادی و بیکاری مملکت هم خودتان آگاهید، اجبارا این مسائل تعزیراتی پیش میآید . حال شما چند وقتی تخفیفی، مسامحهای در نظر بگرید تا ما مسئولین موفق شویم کار و باری برای این مردم پیدا کنیم چون بیکاری، بی شغلی، قاچاق و دیگر کارهای تعزیرات در شأن و منزلت این مردم نیست .بیایید و محبت کنید امسال که ۲۲ میلیارد جریمه نقدی علاوه بر ضبط کالا قاچاقشان گرفتهاید و دستتان پر است برای راحتی حال کارمندان خودتان مقداری از همین جریمهها خرج کنید و زمینی بخرید و ساختمانی بسازید. وقتی شآن و منزلت ما مردم اشتباهی تعریف کنند و نیاز خود را به درخواست مردم گره بزنند .جواب مدیر کل هم باید همان باشد که پاسخ داده است .شما زمین تهیه کنید و ما……
سایت خبری گریشنا در ۱۲ بهمن ۱۳۹۵ می نویسد : “معرفی امام جمعه برای ارد و فداغ و ساخت ستاد نماز جمعه گراش مهمترین درخواست گراشیها از رییس شورای سیاستگذاری ائمه جمعه کشور …….بود” ” رییس شورای سیاست گداری ائمه کشور در جمع اعضای ستاد نماز جمعه گراش گفت « مردم شهرستان گراش مردم مومن و ولایت مدار و خیر اندیش هستند که در همه صحنه ها حضور فعال دارند و باعث و عزت و افتخار ایران اسلامی شده اند » وی همچنین نسبت به تامین بخشی از اعتبارات ساخت دفتر امام جمعه بالغ بر ۱۰۰ میلیون تومان قول مساعد داد.” (خبر در گریشنا)
سید عباس جهانبانی ریئس ستاد نماز جمعه در این جلسه به برخی مشکلات اشاره کرد و خواسته رفع آن شد .ساخت دفتر امام جمعه ، ساخت منزل مسکونی و مصلا از مهمترین خواسته های ریئس ستاد نماز جمعه شهر بود”
گویاتر از این نمیتوان مردم کراش را طلب کار کرد و قشنگتر از این هم نمیتوان درخواست و تقاضایی از مهمان عالی مقام داشت برای چیزهایی که اولویت و ضرورت اول برای مردم و شهرستان نیست شاید برای خود حکومت و مسولین باشد. راستش بخواهید من به عنوان یک گراشی واقعا نمیدانم چه کردهایم که باعث عزت و افتخار ایران اسلامی هستیم و در کدام صحنه ها حضور فعال داشتهایم که به عزت و افنخار یک کشور تبدیل شدهایم. البته بهتر بود که آقای جهانبانی همزمان با مطرح کردن درخواست و تقاضایش از مهمان محترم به ایشان یادآوری میکردند که با صد میلیون تومان در گراش برای امام جمعه نمیتوان خانه ساخت. آن هم به صورت قول مساعد، نه حواله ی بانکی. ناگفته نگذارم که در همین سفر همین مهمان محترم در شهر لار خانه یک و نیم میلیاردی برای امام جمعه لار افتتاح کردهاند و قطعا به عرض ایشان رسیده که املاک و زمین در گراش گرانتر از لار است.
اینگونه خبرها در تعریف و تمجیدها برای همه شهرها و بخشهای و روستاهای منطقه است که در این جا از مشابهات آنها در اوز، خنج و بستک نیاورده ام چون فکر کنم این دو نمونه شاهد خوبی باشد بر این نوشته . العاقل تکفیه الاشاره
خیردوست
۱۱ اسفند ۱۳۹۵
خیرین باید مدتی کمک به دولتی ها رو تحریم کنن تا باعث اعتراض عمومی شود و این میتونه منشا تحول خواهی خودخوانده ها شود!
سعید
۸ اسفند ۱۳۹۵
تشکر آقای گراشی از دوبی بابت این قلم شیوا و صریح. این قسمت خیلی به دلمان چسبید: “کاکام یک چی مولُت آ دِه که مو ب ِ شا و طاقتش مو بِ” .
از دوبی
۸ اسفند ۱۳۹۵
با سلام به دوست عزیز و درد شناس یک گراشی از…… و به تمامی خوانندگان این مطلب بسیار بجا و خوب… نمیدانم در تایید گفتارتان از چه جمله و کلمه ای استفاده منم. همین بس که ما در فرهنگ در تمام زمینه ها کمبود داریم و بعضی ها نیز بر طبل تمامیت خواهی و پدر و مادر بودن خود میکوبند از این روست هر کسی یا بهتر بگویم هر شهری در نفی این تمامیت خواهی سعی در خودی نشان دادن تلاش میکنند. و بنظرم این باعث شده است در تایید قسمتی از گفتارتان که اشاره داشتید .والسلام. به امید روزی که منطقه ای پویا و سر شار از عشق و امید وکار و فعالیت معنی واقعی کلمه داشته باشیم. یا حق