هفتبرکه – مقالهای از یک اندیشمند گراشی
چکیده
شهر گراش با پیشینهی فرهنگی و اجتماعی ژرف، امروز به واسطهی حضور سرمایهداران، نخبگان و کارآفرینان بومی، به یکی از قطبهای اقتصادی جنوب ایران بدل شده است. با این حال، در پسِ این توانمندی چشمگیر، الگویی پنهان از مدیریت و کنترل منابع مالی و انسانی دیده میشود؛ الگویی که هدف پنهان آن مهار نخبگان مستقل و جلوگیری از شکلگیری توسعهای پایدار و متوازن است.
اگرچه در ظاهر، دولت با اجرای طرحهای عمرانی، برگزاری مناسبتهای فرهنگی و مذهبی، و ترویج فعالیتهای خیرخواهانه، سیمایی حامی و دلسوز از خود به نمایش میگذارد، اما در عمق ماجرا، نوعی سیاست مدیریت ثروت محلی در جریان است. در این سیاست، منابع مالی و انسانی منطقه نه برای رشد درونی و پویایی پایدار آن، بلکه برای حفظ توازن مصنوعی و استمرار ساختار قدرت مرکزی بهکار گرفته میشوند.
در چنین الگویی، حکومت معمولاً از دو مسیر همزمان بهره میبرد:
۱. از یک سو، طبقهی مرفه و سرمایهدار جامعه را با امتیازها و رضایتهای مقطعی سرگرم میسازد؛ به این معنا که با اجرای پروژههایی کوچک اما پرزرقوبرق، نوعی احساس پیشرفت و مشارکت عمومی را القا میکند، در حالی که مسیر اصلی تصمیمگیری اقتصادی همچنان در دایرهی بستهی قدرت باقی میماند.
۲. از سوی دیگر، بخش روشنفکر، منتقد و نخبهی جامعه بهتدریج با محدودیت، بیاعتمادی و حذف نرم مواجه میشود. این روند معمولاً با بیتوجهی به ایدهها و طرحهای مستقل آغاز میگردد و سپس با کنار گذاشتن نیروهای متخصص از فرآیند تصمیمسازی ادامه مییابد. در این فضا، هرگونه صدای متفاوت یا تحلیل مستقل، به جای آنکه شنیده و به کار گرفته شود، تهدیدی برای نظم موجود تلقی میگردد.
به این ترتیب، ساختاری شکل میگیرد که در آن سرمایهداران وابسته، ابزار نمایش توسعه میشوند و نخبگان مستقل به حاشیه رانده میشوند. نتیجهی چنین سیاستی، تضعیف بنیانهای فکری و اقتصادی شهر و تبدیل توسعهی محلی به صحنهای از نمایشهای کنترلشده است؛ نمایشی که در آن، پیشرفت نه واقعیتی عینی، بلکه توهمی هدایتشده برای حفظ رضایت ظاهری جامعه است.
این مقاله با رویکردی تحلیلی و جامعهشناختی، به بررسی سازوکارهای پنهان مدیریت ثروت در گراش میپردازد؛ از سیاستهای رسمی و غیر رسمی حکومت در سطح محلی گرفته تا نقش نهادهای بانکی، مذهبی و فرهنگی در کنترل مسیر رشد اجتماعی.
یافتهها نشان میدهد که ساختار قدرت، از طریق سازوکارهای نرم، نخبگان آگاه را به حاشیه رانده و با استفاده از ابزارهای اقتصادی و فرهنگی، جریان توسعه را در چارچوبی کنترلشده حفظ کرده است.
کلیدواژهها:
گراش، مدیریت ثروت، کنترل نخبگان، تمرکز قدرت، توسعهی پایدار، سیاست محلی
مقدمه
در دهههای اخیر، یکی از مسائل قابل تأمل در جوامع محلی ایران، نحوهی مدیریت ثروت و نقش آن در شکلدهی ساختارهای قدرت بوده است. شهر گراش با وجود سطح بالای ثروت، سواد، فرهنگ اقتصادی پویا و سرمایهی انسانی ارزشمند، نمونهای روشن از این الگوست.
در ظاهر، گراش از لحاظ مالی خودکفا و برخوردار از مشارکت اجتماعی گسترده است، اما در واقعیت، نظام اداری و مالی به گونهای طراحی شده که مانع از استقلال اقتصادی و فکری آن میشود. هدف این پژوهش، تحلیل ابعاد پنهان این ساختار و پیامدهای آن بر روند توسعهی منطقه است.
چارچوب نظری
مبنای نظری این تحلیل، بر دو مفهوم کلیدی استوار است:
۱. قدرت نرم در ساختار محلی: قدرتی که از طریق فرهنگ، اقتصاد و رسانهها اعمال میشود.
۲. مدیریت پنهان منابع: فرایندی که در آن ثروت و سرمایههای اجتماعی بهصورت غیر مستقیم در خدمت تثبیت ساختار قدرت مرکزی قرار میگیرند.
بحث اصلی
بر اساس این چارچوب، تمرکز قدرت در نظامهای غیر شفاف، از طریق کنترل جریان ثروت و نخبگان بازتولید میشود.
۱. سیاست رضایتسازی و کنترل نمادین
یکی از مؤثرترین ابزارهای کنترل در گراش، ایجاد حس رضایت ظاهری از پیشرفت است. حکومت با اجرای پروژههای محدود اما پرزرقوبرق، مشارکت مردمی را نمایش میدهد، در حالی که مسیر اصلی تصمیمگیری اقتصادی در دست مرکز قدرت باقی میماند.
نمونهی بارز این رویکرد، شعار «گراش، قطب درمان جنوب» است. با وجود چنین عنوانی، شهر هنوز فاقد بیمارستان دوم استاندارد و دانشگاه علوم پزشکی مستقل است. تلاشهای دههی ۱۳۹۰ برای احداث بیمارستان ۳۰۰ تختخوابی، با موانع و فشارهای ساختاری متوقف شد. در همین حال، دادن مجوز رشتهی پزشکی به دانشکدهای که نه تخت بیمارستانی کافی دارد و نه آزمایشگاههای آموزشی لازم، نشان میدهد تصمیمها نه بر پایهی واقعیت و نیاز، بلکه برای حفظ ظاهر و تبلیغ دستاوردهای صوری گرفته میشوند. این تناقض آشکار، نشان میدهد که سیاستهای توسعهای بیشتر در خدمت «نمایش و القای رضایت عمومی» هستند تا تحقق توسعهی واقعی و پایدار.
۲. حذف تدریجی نخبگان مستقل
در ساختار سیاسی و اجتماعی گراش، نخبگان مستقل و آگاه بهتدریج از مسیرهای تصمیمسازی کنار گذاشته شدهاند. رد صلاحیت چهرههای مستقل در انتخابات شوراها و مجلس، محدودسازی انجمنهای مدنی، و نفوذ نیروهای وابسته در سازمانهای مردمنهاد، از نشانههای بارز این فرایند است. به این ترتیب، فضای عمومی شهر از گفتوگوی انتقادی تهی شده و نوعی انفعال ساختاری بر محیط فرهنگی و اجتماعی حاکم گشته است.
۳. جریان پنهان انتقال ثروت به مرکز
گرچه گراش دارای سرمایههای مردمی گسترده است، اما ساختار مالی کشور به گونهای تنظیم شده که از انباشت سرمایه در سطح محلی جلوگیری میکند.
برای مثال، بانکها با سختگیری در اعطای وام به کارآفرینان بومی و تشویق سپردهگذاری، به ابزاری برای انتقال ثروت به مرکز استان و پایتخت، بدل شدهاند.
به موازات آن، نهادهای فرهنگی و مذهبی وابسته نیز از طریق پروژههای خیریه و مناسکگرایی، منابع مالی را در مسیرهای غیرمولد هدایت میکنند. این وضعیت باعث شد ثروت منطقه در چارچوبی هدایتشده توزیع شود و مدیریت آن به ابزاری برای مهار نیروهای آگاه، نخبگان مستقل و سرمایههای مردمی بدل گردد.
در مقابل، پروژههایی زیر ساختی چون تصفیه آب دریا و انتقال آن به منطقه جنوب فارس و احداث نیروگاه برق که شاخص توسعه به شمار میروند، نمونههایی از طرحهایی هستند که با بیتوجهی یا کارشکنی مواجه شدند و هیچگاه به ثمر نرسیدند.
این بیعملی موجب شده بخش قابل توجهی از سرمایهی انسانی و مالی گراش، به جای تقویت تولید و نوآوری، در مسیرهای غیرمولد مستهلک شود. این فرایند در ظاهر با شعار «نظارت مالی» توجیه میشود، اما در عمل به تضعیف استقلال اقتصادی شهر میانجامد.
۴. ساختار سیاسی و نقش مدیریت محلی
فرآیند شهرستانسازی گراش، که ظاهراً برای رشد و استقلال منطقه طراحی شده بود، در عمل به ابزاری برای تثبیت نظارت مرکز بدل شد. فرمانداران منصوبشده، بیش از آنکه نقش توسعهمحور داشته باشند، در قامت ناظران امنیتی و سیاسی ظاهر شدهاند. تصمیمات اقتصادی عمدتاً با هدف «کنترل فضای اجتماعی و فکری» اتخاذ میشود، نه تحقق عدالت یا رشد پایدار.
بهتبع آن، بخش بزرگی از ظرفیت فکری و اقتصادی منطقه، در طرحهای تبلیغاتی و وعدههای ناکارآمد هدر رفته است.
۵. پیامدهای فرهنگی و فکری
در سطح فرهنگی، حکومت با درگیر کردن نخبگان در مناسک مذهبی و فعالیتهای خیریهی محدود، آنان را از نقد و تفکر مستقل دور میسازد. این سیاست باعث شکلگیری نوعی «رضایت کنترلشده» در جامعه میشود؛ وضعیتی که در آن مردم احساس مشارکت دارند، اما در عمل از فرآیند تصمیمسازی کنار گذاشته شدهاند. نتیجهی نهایی، کاهش تدریجی سرمایهی اجتماعی، انزوای نخبگان و از بین رفتن تفکر مستقل در شهر است.
۶. راه برونرفت از چرخهی کنترل
برای عبور از این چرخهی پیچیده، ایجاد ائتلافی میان سرمایهداران مستقل، روشنفکران بومی و نسل دانشگاهی جوان ضروری است. بازتعریف مفهوم توسعه بر پایهی شفافیت، خودباوری و استقلال فکری میتواند نخستین گام در این مسیر باشد. رسانههای محلی آزاد، شبکههای اجتماعی شفاف، و انجمنهای مردمی فعال باید نقش محوری در بازسازی سرمایهی اجتماعی ایفا کنند. تنها با ایجاد این همافزایی میتوان جریان کنترلشدهی ثروت را به مسیر تولید، نوآوری و توسعهی انسانی بازگرداند.
نتیجهگیری
تحلیل حاضر نشان میدهد که ساختار قدرت در گراش، همانند بسیاری از مناطق کشور، از طریق «مدیریت پنهان ثروت و حذف نرم نخبگان»، مسیر رشد مستقل را کنترل میکند. با وجود سطح بالای آگاهی عمومی و سرمایهی انسانی ارزشمند، توسعهی واقعی زمانی محقق میشود که شهر از مدار تمرکزگرایی خارج شود و در مسیر خودگردانی شفاف و مردمی قرار گیرد.
گراش، نمونهای از کل کشور است؛ شهری که در آن علم، ثروت و انسانهای فرهیخته در دایرهای از کنترل نگه داشته میشوند تا مانع بلند شدن صدای استقلال و پیشرفت واقعی گردند.
۱۲ آبانماه ۱۴۰۴
برای مطالعه بر صفحهی موبایل، فایل پیدیاف را از اینجا دریافت کنید.


