هفت‌برکه – نازنین شبان و نوریه بلبل: در شماره‌ی قبلی از ستون #صحرو با نازنین شبان همراه شدیم تا از قاب دوربینش، مراحل ساخت یک بازی قدیمی را به ما معرفی کند. در این شماره از صحرو، او به سراغ یکی دیگر از ابزاری رفته که راستِ کار همه‌ی ماست: «جاره».

Sahrow 11 Jareh 1

در این معرفی، سکینه نازی (حاجی‌زاده) و فاطمه زهراوی مهمان قاب دوربینش شدند تا با دستان هنرمندشان، در یک بعدازظهر پاییزی، دوباره یادِ روزهایی را زنده کنند که صدای جاره، موسیقی صبح‌ خانه‌ها بود.

‌هر چقدر هم که از سن‌مان بگذرد، خاطره‌ی زنان جاره به دست، که جلوی خانه را آبپاشی کرده و خاک و خُل جلوی خانه را کنار ‌زده بودند، از ذهن‌مان پاک نمی‌شود. ‌جاره فقط ابزاری برای تمیزی نبود، بلکه بخشی از ریتم زندگی بود که با هر حرکتش نظم و صدای زندگی را به خانه و کوچه برمی‌گرداند.

‌در قدیم، پِش‌ِ فسیل بعد از یک دوره همنشینی با آسمان و نخل و سایه بخشیدن، به زمین می‌آمد تا همنشین پیپِ بَلی [سطل آشغال] و زِربُروش [خاک‌انداز] تکیه داده شده در گوشه‌ی انتهایی دالان خانه‌ها بشود و بعد از اذان صبح، پیش از آنکه خورشید نقاب از چهره بردارد، همراه با آب، زندگی را از دَرِ خانه‌ها آغاز ‌کند. خِش‌خِش جاره در برخورد با خاک و خُل‌های کوچه، اولین صدای شروع روز بود.

پاییز در جنوب بیشتر از آنکه بوی باد و باران و هوای ابری داشته باشد، بوی خرما و پِش و دیشاب [دوشاب] می‌دهد و صحراها در پاییز از هر زمان دیگری آبادترند، چون قرار است انتظار یک‌ساله‌ی‌ مردم به سر برسد و در هوای دل‌انگیز پاییزی و آفتابِ کم‌جانش، فسیل‌ها بارشان را بر زمین بگذارند و نفسی تازه کنند. بهتر است بعد از آیین مفصل فسیل بُلِزه، به سراغ آراستن فسیل برویم و او را از آلودگی‌های دور و اطراف کاچَه‌یا [باغچه‌هایش] پاک کنیم، و پِش‌های اضافی او را از آغوشش بگیریم تا چند ماه دیگر بتواند پاگ‌ و ثمر جدیدی را از نو به آغوش بگیرد. این ویدئو را ببینید.

سرنوشت پِش‌های بریده شده از نخل بسیار چندرنگ است. بعضی از آنها مهمان گرما و تَش و تُنیر می‌شوند؛ بعضی‌ حصیری برای نشستن، یا جارویی برای نواختن موسیقی صبح و آغاز روز از در خانه‌ها.

اگر چه این روزها مدرنیته جای سنت را گرفته، پیوند بعضی از ابزارهای سنتی آنقدر در دل و زندگی‌مان محکم است که به این سادگی‌ها صحنه را به ابزارهای مدرن نمی‌سپارند و کنار نمی‌روند؛ تا یادمان نرود که سنت فقط خاطراتی از گذشته نیست، بلکه رودی است که در بطن زندگی ما جریان دارد.