هفتبرکه: اول مهرها زمان تغییر ریتم زندگیه. کاری به آب و هوا نداشته باشیم، حتی بچه مدرسهای هم نداشته باشیم، انگار بوی مداد نو و دفتر خطدار تازه، توی فضا میپیچه. قصه برای کلاساولیها چه خوششون بیاد و چه از مدرسه فراری باشن، فرق میکنه. اونایی که با کیفهایی که از خودشون بزرگتره، راهی مدرسه میشن.
کلاساولیهای بیقرار؛ قراره برای اولین بار روی نیمکت مدرسه بشینن، با دوستای تازه آشنا بشن و بفهمن که مشق نوشتن هم جزو کارای روزانهشونه. البته اولش همه چیز شبیه بازی به نظر میآد، اما وقتی معلم میگه: «بچهها، مشق یادتون نره!» تازه میفهمن مدرسه فقط زنگ تفریح نیست!
برای پدر و مادرها هم ماجرا دستکمی از بچهها نداره. یکی دنبال عکس گرفتن از روز اول مدرسه است، یکی نگرانه که چطور از بچهاش دور بشه، یکی هم حساب کتاب میکنه که چند تا پاککن و مداد دیگه باید بخره.
هر چند بیشتر کلاس اولیها تجربه کودکستان و مهد کودک را دارن و این قصه دیگه براشون عادی شده، اما باز هم روز اول مدرسه انگار یک سفر تازه است. یک جور بزرگ شدن کوچولوها.
نازنین شبان با دخترای مدرسه شوری گراش و افسانه حیدری با پسرای مدرسه شهید قاسمی فداغ در روز اول سفر تازهشون همراه شدن. همه بچههای هفتساله ایران در اول مهری که ۳۱ شهریور بود با جشن شکوفهها راهی مدرسه شدن.