هفتبرکه – سارا اسکندری*: نمایش «سرآشپز پیشنهاد میکند» در روایتی نو از اسطورههای شاهنامه به بررسی موضوعات معاصر میپردازد و در عین حال به زیرکی نقیضهای از سبک «شب هزار و یکم» بیضایی ارائه میدهد. این اثر با اقتباسی آزاد از قصههای دیرین، داستان ضحاک را در بطن یک فضای مدرن و نمادین به تصویر میکشد؛ جایی که مرز میان سنت و امروزی بودن تیره میشود و هنر به ابزاری برای نقد ساختارهای قدرت تبدیل میشود.
این نمایش در جلسه ۶۱ تماشا روز چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴ در موسسه هفتبرکه به نمایش و نقد و بررسی گذاشته شد.
در این نمایش، داستان اسطورهای به گونهای تفسیر شده که همزمان یادآور اهمیت تاریخ و اسطورهشناسی کشور و هم آینهای انتقادی از دنیای امروز است. برخلاف «شب هزار و یکم» که در فضای خود با حس نوستالژی و سردرگمی روایتهایی از گذشته را به تصویر میکشید، «سرآشپز پیشنهاد میکند» از طریق زبانی کنایهآمیز و اجرای هنری دقیق، نگاهی تند به چرخههای قدرت و سرکوب اندیشه امروز انداخته و در نتیجه مخاطب را به تفکری عمیق درباره جایگاه فرد در برابر ساختارهای اجتماعی و سیاسی وا میدارد.
بازیگران، به ویژه شخصیتی که در نقش سرآشپز به تصویر کشیده شده، با اجرای سرسخت و همزمان ظرافتهای لحنی، توانستهاند تضاد میان داستانهای اسطورهای شاهنامه و نقد مدرن را به شکلی زنده و ملموس به نمایش بگذارند. در این میان، استفاده از المانهای ظریف صحنهپردازی، از جمله نورپردازی، سکوتهای حسابشده و فاصلهگذاریهای صحنهای، علاوه بر ایجاد فضای وهمآلود، به بیان دوگانگی موجود میان نثر افسانهای و نقد اجتماعی معاصر کمک فراوانی کرده است.
این اثر در واقع پاسخی هنری و فکری به روایتهای دیرینه است؛ پاسخی که نشان میدهد حتی داستانهایی با ریشههای قدیمی نیز میتوانند در شرایط جدید، زوایای تازه و انتقادی به خود بگیرند. ترکیب اقتباس از شاهنامه با نقیضهای از «شب هزار و یکم» باعث میشود تا «سرآشپز پیشنهاد میکند» به عنوان پلی میان تاریخ و معاصر، یکی از تجربیات بینظیر تئاتر معاصر به شمار آید؛ تجربهای که از طریق طنز تلخ و کنایههای هنری، مخاطب را به چالش میکشد تا در عمق داستان نفوذ کند و بازنگری دقیقی بر مفاهیم قدرت، هویت و فرهنگ داشته باشد.
این نمایش نه تنها جشنوارهای از هنر و اندیشه است، بلکه فرصتی را برای تفحص در پیچیدگیهای روایتهای اسطورهای و تأثیر آنها بر جامعه امروزی فراهم میآورد؛ فرصتی که هر بیننده پس از پایان اجرا حس کند هم از عبور زمان به گذشته بهرهمند شده و هم به آیندهای نو و متفاوت نگاه دارد.
قدرت و اجبار تم اصلی نمایش است. وقتی حرف از قدرت میشود احتمالا یک تصمیم هستیشناسانه در پیاش است. سبک مینیمال اجرا و استفاده از فضای حالی و سرد در همین راستا به کار برده شده است که اصل ماجرا روی کاراکترها و دیالوگها باشد. سوالی که در نهایت مطرح میشود این است که آیا ما انتخاب میکنیم یا در بین یک سری اجبارها، یکی را ترجیح میدهیم.
* دکترای فلسفه تاریخ هنر و فعال فرهنگی اوز، و سخنران ویژه این جلسه