هفتبرکه: ازدواج ابراهیم ۱۵ دیماه ۱۴۰۳ به پایان رسید اما گم شدن طلاهای مادر داماد باعث شد بعد از پایان عروسی تا دو هفته مادر ابراهیم دلچرکین باشد.
ابراهیم مالدار میگوید: «سه انگشتر، یک طلای تکدست، ساعت و مقداری هم وجه نقد بود شاید ارزش آن به یک میلیارد تومان هم برسد. همه جا را گشتیم از گراش تا ارد که شهر همسرم است. حتی فکر کردیم که شاید طلاها سرقت شده باشد و فیلم عروسی را چند بار برگردانیم. در فیلم و عکسها هنوز طلاها در دست مادرم بود.»
ابراهیم میگوید: «مادرم خیلی دلگیر بود طلاها را با کار در کویت برایش خریده بودم. گفتم میروم دبی و دوباره برایت طلا میخرم اما او طلاهای خودش را میخواست. کمکم دیگر بیخیال پیدا شدن طلاها شده بودیم تا دو هفته بعد که محسن قنبری زنگ زد و پرسید چیزی گم نکردهای؟»
بعد از پایان عروسی مادر ابراهیم شیرینیها و هدایا را جمع کرده بود. چون تعداد آنها زیاد بود مثل خیلی از مراسمهای گراشیها آنها به ابراهیم داد تا به فروش برساند. ابراهیم میگوید: «پاکت شیرینیها از خارجی و ایرانی را هم گشته بودیم. شیرینیهای اضافه را بردم فروشگاه قنبری و پولش را هم گرفتم.»
و این طوری شیرینیها و از جمله یک جعبه مکنتوش (مکینتاش) یک هفتهای در فروشگاه قنبری در انتظار مشتری بود.
حاج زینل جبرالدینی طرف دیگر قصه طلاهای گم شده است. حاج زینل میگوید: «برای برگشتن دخترم از مکه یک جعبه شیرینی مکنتوش گرفتم که همسرم برای برنش ببرد. شیرینی را از دست نوهها قایم کرده بودم که همسرم متوجه میشود که در مکنتوش باز است و وقتی جعبه را باز میکند در کنار شیرینیهای رنگارنگ با طلا و تروال روبهرو میشود.»
حاج زینل به دنبال صاحب طلاها به فروشگاه قنبری بر میگردد: «گفتم این مکنتوش را از خانهها برای فروش آوردهاند و حتما هم فروشنده خیلی دنبال طلاهایش گشته است و همچنان نگران است. محسن کمی فکر کرد و گفت احتمالا بدانم از کجا آمده است. از همانجا با آقای مالدار تماس گرفتیم و وقتی نشانی داد. مطمئن شدیم که طلاها مال اوست.»
ابراهیم میگوید: «مغازه قنبری مشتریهای زیادی از همه جا دارد و شانس ما بود که طلاهای ما به دست آدم پدر و مادر داری افتاده بود.»
ابراهیم میگوید: «ارزش طلاها حدود یک میلیارد تومان بود اما مساله مهمتر برای من ناراحتی مادرم بود. نمیدانم چطوری مادرم این همه وقت یادش رفته بود که طلاها را خودش در قوطی مکنتوش گذاشته است.»
صبح شنبه ۲۹ دیماه ۱۴۰۳ ابراهیم که برای تشکر از حاج زینل به دفتر هفتبرکه آمده است، میگوید: «راستاش من آقای جبرالدینی را نمیشناسم اما میخواهم هر جوری است از او تشکر کنم. ۱۰ میلیون تومان از بانک به همراه دو کیلو کباب گراشی گرفتهام که هر چند کمی دیر اما آنها هم در عروسی و شادی ما شریک باشند.»
البته در کنار این هدیه ابراهیم یک قوطی مکنتوش پلمب هم برای خانواده جبرالدینی گرفته است. ابراهیم میگوید: «وقتی طلاها را پس دادند حتی مکنتوشها هم دست نخورده بود. در هر حال خانواده جبرالدینی حداقل باید به قوطی مکنتوشی که خریدهاند، برسند.»