حاج عبدالله هرمزی بانی دبستان قدیمی هرمزی و از خیرین گراشی امروز ۵ خردادماه در ۹۰ سالگی درگذشت.

به گزارش گریشنا حاج عبداله متولد ۱۳۰۲ است و در این سال‌ها، صاحب ۵ دختر و ۳ پسر شده است. از مهمترین خدمات او ساخت دبستان هرمزی است که بسیاری از دانش‌آموزان دهه ۵۰ و ۶۰ دوران تحصیل خود را در آن گذرانده‌اند. حاج عبدالله همچنین در ساخت حوزه‌های باقرالعلوم نیز همکاری فراوانی داشته است. مهندس عبدالرضا هرمزی عضو سومین دوره شورای شهر گراش نوه حاج عبدالله هرمزی است.

مراسم تدفین مرحوم هرمزی ساعت ۴ بعد از ظهر فردا از کنار اداره آموزش و پرورش انجام خواهد شد. مراسم ترحیم آن مرحوم نیز قرار است در مسجد ولی‌عصر (عج) برپا شود.

حبیبه بخشی خبرنگار نشریه برای ستون راه‌نیکان در شماره ۸ افسانه با حاج عبدالله هرمزی گفتگو کرد. به یاد آن مرحوم این گزارش را بازخوانی می‌کنیم:

Hormozi Abdolla2

مدرسه هرمزی که نیست/ مدرسه باقرالعلوم که می‌ماند

در آستانه‌ی نود سالگی، باید خاطرات جوانی را در ذهن‌اش ورق بزند.

وقتی به خانه‌اش رفتم، روی تخت‌اش خوابیده بود. بیست دقیقه‌ای گذشت تا چشم‌های خسته‌اش را باز کند. توانی نداشت که از جایش برخیزد؛ تنها لبخندی مصنوعی بر لبان‌اش نقش می‌بست. از نگاه‌اش کاملا پیدا بود که حرف‌های زیادی دارد، اما حرف زدن برایش کمی دشوار بود. دخترش مرا به سمت تخت‌اش راهنمایی کرد در گوش‌اش گفت من آمده‌ام. راستش وقتی او را در این وضعیت دیدم، خودم از سوال پرسیدن خجالت کشیدم.

حاج عبدالله هرمزی، متولد ۱۳۰۲ است و در این سال‌ها، صاحب ۵ دختر و ۳ پسر شده است. او مثل خیلی از هم‌سن و سالان‌اش، از نوجوانی، یعنی از سن  ۱۴ سالگی برای کار به دبی رفته است، و اکنون می‌توان نشانه‌های یک عمر تجربه و تلاش را در چین و چروک صورت‌اش دید.

 مدرسه هرمزی

اولین کار خیری که برایم تعریف می کند، ساخت مدرسه پسرانه ابتدایی هرمزی است. او در سن ۴۵ سالگی تصمیم گرفت این مدرسه را به علت فقدان مراکز آموزشی مناسب در گراش بنا بگذارد. می‌گوید علاقه‌ای که به تعلیم و تعلم داشت باعث شد که دست به چنین اقدام خیرخواهانه‌ای بزند. او حتی تحصیل فرزندان‌اش را بر کار در خلیج ترجیح می‌دهد. خودش سواد اندکی دارد، و به همین خاطر دیگران را تشویق می‌کرد که سواد و علم بیاموزند.

او برای ساخت این مدرسه چندین سال زحمت کشید، و حتی در برابر ضربه‌ی سنگینی که همان ابتدای راه بر او وارد شد هم مقاومت کرد. قضیه این بود که مهندس سازنده‌ی مدرسه، سرمایه‌ی ساخت را برداشت و از گراش متواری شد. این برای هرمزی جوان که در ابتدای راه امور عام‌المنفعه گام برمی‌داشت، ضربه‌ی بدی بود، ولی او عزم‌اش را جزم کرد. این‌بار باید با دقت بیشتری کار را انجام می‌داد تا شاهد هدر رفتن سرمایه‌اش نباشد. برای دومین بار، با مهندس محمد ساختمانی قرارداد ساخت را بست.

سرانجام بعد از چند سال، کار ساخت مدرسه تمام شد و در سال ۱۳۴۹ افتتاح شد. محل این مدرسه را خیلی از مردم گراش به یاد دارند: خیابان امام، نرسیده به مسجد حوض، مکان دبیرستان ام‌البنین فعلی. او خوشحال بود از این که عده‌ی زیادی با درس‌ خواندن در آن مدرسه، امروزه به رتبه‌های بالایی رسیده‌اند؛ و چه‌ بسا دکترها و مهندسین زیادی هستند که دوران ابتدایی را در همین مدرسه گذرانده‌اند.

مدرسه علمیه باقرالعلوم (ع)

حاج عبدالله ارزش کار بعدی‌اش را از ساخت مدسه‌ی هرمزی هم بیشتر می‌داند، و آن مشارکت و همکاری در ساخت مدرسه‌ی علمیه‌ی باقرالعلوم است که از مراکز مهم تربیت طلاب در سطح کشور است. او بسیاری از دوستان و اطرافیان خود را که از وضعیت مالی مناسبی برخوردارند تشویق می‌کند که در ساخت و ساز بناهای عام‌المنفعه در راستای آبادانی هر چه بیشتر شهر و زادگاهشان گراش مشارکت کنند. او از سختی جمع‌آوری هزینه ساخت این مجموعه برایم گفت، و این که توانسته بود با مشقت فراوان، نظر حاج ‌جانعلیِ علیرضا را در ساخت این پروژه جلب کند. با توجه به این که حاج جانعلی در خارج از کشور(در امارت) به سر می‌برده و فقط هزینه ساخت این مدرسه را متقبل شده بود، کار ساخت و نظارت کامل بر آن به عهده‌ی هرمزی بوده است. این مدرسه علمیه هم سرانجام در سال ۱۳۷۹ به بهره‌برداری رسید.

 Hormozi Abdolla

در سوگ فرزند

حاج عبدالله بعد از جواب دادن به هر یک از سوالات‌ام، چشم‌هایش را می‌بست و اشک از چشمان‌اش جاری می‌شد و گاهی حتی با صدای بلند گریه ‌می‌کرد. متوجه شدم که زیر لب، اسم علیرضا را زمزمه می‌کند. وقتی از دخترش پرسیدم، گفت: «نوه‌اش را صدا می‌زند که در جوانی فوت کرده‌ است. او بعد از فوت نوه‌اش دیگر وضعیت جسمانی‌اش بدتر شد. حالا قدرت تحرک ندارد و زمین‌گیر شده است.»

هنوز که هنوز است حاج عبدالله داشت به یاد مرحوم علیرضا اشک می‌ریخت، طوری که من هم بغض کرده بودم و با او همراه می‌شدم. پیش خودم فکر می‌کردم نزد خدا کدام عزیزتر است: کار خیر و ساخت مدرسه برای تعلیم و تبلیغ دین، یا همین عشق ماندگار و جان‌گداز به فرزندش.

حاج عبدالله مصاحبه‌مان را با این بیت شعر به پایان رساند:

دلم می‌خواد از این پنج تیر لولو

کنم یاد از جوانی از سر نو