هفتبرکه – نوریه بلبل: نیمه شعبان که میرسد کنار مساجد، حسینیهها و تکایا، خانههایی هستند که با ریسهها و پارچههای رنگی مردم شهر را به جشنی درون خود میخوانند. بعضی از این خانهها اگرچه در محرم و صفر همدم گریههای مردماند ولی در کنار آنها خانههایی هم هستند که در بعضی از شبهای سال میزبان خندهها، کِل و دست زدن مردم باشند.
این خانهها را در پسکوچهها و محلههای گراش میتوان یافت. این خانهها کعبهی کسانیاند که سالهای سال در شب نیمهی شعبان برای خدمت به دور آن میچرخند. قدمت بعضیهایشان ممکن است به سن خیلی از ما قد ندهد. این خانهها ممکن است در دل کوچههایی باشد که حتی سال به سال کسی از آنجا رد نمیشود، ولی شب نیمه شعبان قضیه فرق میکند، همه به این خانهها دعوتاند. کارت دعوت و تماس تلفنی در کار نیست، همهی دعوتیها را در دل صدا میزنند و راه این خانهها را نشانشان میدهند. این خانهها هرکدام در دل خودشان داستانی دارند. آدمهای ساکن این خانهها لطیفاند. خودشان را میزبان نمیدانند. آدمهای ساکن در این خانهها ممکن است بعضی از داستانها را فراموش کنند اما در و دیوار این خانهها همهی داستانها، قصهها، زمزمهها و نجواهای کسانی که برای دیدن گهوارهها به آنجا میآیند را به یاد دارند و فراموشی در کار نیست.
تعداد این خانهها سالانه بیشتر میشود اما برای نمونه به سراغ سه خانهای رفتیم که هر ساله در شب نیمهی شعبان به مهر پذیرای مردم برای دیدن گهوارهی صاحب زمان (عج) هستند. مشتی از خروار عشق و دلدادگی
در کنار این سه خانه، خانههایی هم هستند که میعادگاهی برای آنهاییاند که دلشان آنجا آرام و قرار میگیرد. خانه قهرمانخان در روبهروی حسینیه علیرضاخانی که حال خود هم حسینیه شده است. خانه حاجیه شاهجان در کوچه پس کوچههای خیابان دروازه، خانهی حاج رحمت حاجیپور در خیابان شهیدان محقق، خانهی شهید ابراهیم برزگران که او را به خال ابرام میشناسیم، خانهی پورکریمی در خیابان آبیاری و همسایگی مسجد قمربنیهاشم (ع)، خانهی مرحوم غلامعباس شکاری در محلهی بیدله و خانههایی که در ذهن خیلی از شماها حضور دارد اما ما از آنها بیخبر هستیم.
خانه کولعلی افشار جشنی ۵۰ ساله
خانهی حاج علی افشار؛ نام آشناترینهای این خانههاست. سالهای سال است که درش به روی همه باز است. این خانه در حافظه و خاطرههای گراشی از کودکی تا بزرگسالی حضور پررنگ دارد.
این شبها جای خالی کولعلی با عصا و کلاه و نشسته روی صندلی پلاستیکی گوشهی فضای خاکی روبهروی خانهاش زیاد به چشم میآید. چند روزی این خانه حرم میشود، دخیلی برای آنهایی که حاجت دارند اما خودشان را از زیارتگاههای ائمه محروم میبینند. گهوارهی از سقف آویزان شده در قلب این خانه هر نگاهی را به سمت خود میکشد. تکمیل ظرفیت در این خانه معنایی ندارد. برای همه جا دارد. حضور که فقط جسمانی نیست گاهی وقتها گراشیها از کیلومترها دورتر از خانهی کولعلی یا روی تخت بیمارستان گراش در این خانه حضور دارند.
میراث باارزشی که کولعلی در میزبانی هر ساله نیمهی شعبان برای نسلهای بعد از خودش گذاشته در هیچ یک از ادارههای میراث فرهنگی کشور نمیتوان ثبت کرد. کولعلی اگرچه این شبها خودش حضور ندارد ولی مطمئن هستم جایی بهتر از اینجا به شکوه خانهاش در این شب لبخند میزند. شادی در این خانه از خانچهی حنا به قیف حنا و نقش بستن حنای هندی بر روی دستان دخترها رسیده و لبخندشان نشان از رضایت در این شب خاص دارد. طعم شربتهایی که در بیرون از این خانه برای مهمانها آماده شده است را میتوان در منظوری که شاعران در بعضی از شعرهایشان از آنها دارند، فهمید.
سابقه خانه کولعلی به بیش از پنجاه سال میرسد ولی در این سالها آنچنان در ذهن مردم ریشه دوانده که در نقطههای دیگر شهر هم تکثیر شده است.
خانه حاج قنبر مالدار : جشن تولد گراش
کنار شکوه و عظمت حسینیه اعظم خانهی حاج قنبر مالدار در دل تاریکی کوچهی کنار حسینیه شور دیگری دارد. روزنهای روشن در دل تاریکی آن کوچه که به چشم آدم صفا میدهد. این خانه قلبِ تپندهی آن کوچه است. قلبی که همهی عشاق صاحب الزمان (عج) را در شب میلادش به آنجا فرا میخواند.
تزئینات خانهی کولعلی و حاج قنبر اگرچه در یک سبک است، اما موسیقی درونشان با هم فرق دارد. همسر حاج قنبر تکیهزده در گوشهی سمت راست درِ ورودی خانهاش منزل کرده است. قدمت این مراسم را به یاد ندارد، میگوید: «قبلا خانهی مادرم (مشرقیه) کنار مسجد جامع این مراسم را برپا میکردیم، پسرم مریض شد نذر کردم که اگر شفا گرفت خانچه حنا درست کنم ببرم خانهی کولعلی که چند سالی این کار را انجام دادم و بعد از آن تا الان خانهی خودمان این کار را انجام میدهیم».
موسیقی این خانه همان نوای قدیمی را حفظ کرده، در کنار نوای “ای شه دلنواز مهدی جان” و صدای قلیانهای آدمهای تکیه زده به دیوارهای این خانه و همهمه و شلوغی ازدحام مردم نوستالژیترین واقعهی عینی است که از بچگیهایمان تا الان تغییری نکرده و تکراری هم نمیشود.
فرزندان این خانه در کنار گهوارهی امام زمان از کودکی به بزرگسالی رسیدهاند. حس و حال عیش گراش در خانه جریان دارد و خانچهی حنا با تخممرغهای آبپز شدهی رنگی رنگی به همراه بلبل مشاته، روی سن تزئین و گلکاری شدهی کنار حیاط این خانه همان اصالت قدیمی را حفظ کرده است. حنا در این خانچهها به رنگ شادی و شور است.
خانه حاج احمد واحدی : گهوارهی مهربانی
در کوچه پس کوچههای محلهی بندوشیخ که بگردید، خانهای در همسایگی مسجد محمد رسولالله (ص) میبینید که غرق در نور و زیباییست. منزل حاج احمد واحدی. کسی که نه فقط خودش بلکه نوهها و نتیجههایش به جلوی صحنه آمدهاند و میزبانی و پذیرایی میکنند.
از چراغانیهای دم در این خانه پیداست که همه دعوتاند. حیاط دلباز غرق در چراغانی این خانه با نخل تزیین شدهی گوشهی حیاطش آمادهی میزبانی برای یک شب خاص هستند. حاج احمد به استقبال میآید و میگوید: «تقریبا ۱۳ سالی است که خانه را برای نیمهی شعبان آذین میبندیم.» سری میچرخانم، یک کایهی سبز رنگ سنجاق شده به ستون تالار خانهی حاج احمد توجهام را جلب میکند. همسر حاج احمد با روی گشاده برایم توضیح میدهد، کسی اینجا نذری میکند و بعد از گرفتن حاجت لباس بچگانه، کایه و پارچه میآورد و سال بعد توی گهواره میگذاریم و نفر بعدی آن را برای حاجت برمیدارد. چیزی شبیه دیوار مهربانی شکل گرفته شاید بتوان اسمش را گهواره مهربانی
نوای ملودی «یا مهدی، ادرکنی. ادرکنی، یا مهدی» نه فقط از باند بلکه از تمام در و دیوارهای این خانه شنیده میشود. زیبایی تالار غرق در نورِ چراغهای رنگی رنگی این خانه از تالار آینه کاخ گلستان بیشتر نباشد، کمتر نیست. نوهها و نتیجههای حاج احمد برای پذیرایی کردن از هم پیشی میگیرند، آنها که جدیدترین نسل از این خانه هستند قرار است میداندار این مراسم در آینده باشند و بخشی از خاطرات کودکیشان در این خانه با گهوارهی تزیین شده در تالار خانهی پدربزرگشان گره بخورد.
اگر نمای بالایی از گراش داشته باشیم شب نیمه شعبان گراش غرق نور است و زنان پروانههایی هستند که در پی این نور کوچه به کوچه این جشن همگانی را دنبال میکنند.