هفتبرکه: سعید رایگان، از فوتبالیهای باسابقهی گراش، متنی حسرتآمیز در مورد تعطیلی لیگ فوتبال گراش به دلیل آماده نبودن چمن ورزشگاه شهدا در صفحه اینستاگرامش منتشر کرده بود. از او خواستیم متن کاملتر و عکسهای بیشتری را برای انتشار در هفتبرکه بفرستد.
سعید رایگان: یکبار علی گفت: ایدال سنت چیه؟ انگار که جواب رو از قبل آماده داشته باشم، بدون اینکه فکر کنم گفتم: «تا وقتی بتونم فوتبال بازی کنم، حسم نسبت به سنم خوبه. فرقی هم نداره بیست و پنج باشه یا سی و شش». این مقدمه رو داشته باشید که باهاتون خیلی کار دارم!
هر وقت غروب یا شب از بلوار معلم رد میشم، کلهام کج میشه سمت استادیوم. ناخودآگاه. چه نورافکنهاش روشن باشه چه نباشه. چه توش شلوغ باشه چه سوت و کور. حالا فکر کن بوی خیسیِ چمن و خنکی اون هم بخوره به صورتت. فوتبالیهاش میدونن چی میگم.
اما حالا چی؟ حالا نزدیک به سه ساله که چمن خوابیده. سرِ یک لجولجبازی، سرِ مثلث قدرت و ثروت، سرِ منم منم و کلکلِ سه چهار تا آدم عاقل و بالغ. چند بار خواستم گزارشش رو کار کنم اما اونقدر مسخره است داستان این چمن که ارزش یادداشت رو هم نداشت چه برسه به گزارش!
سنم داره میره بالا. وزنم بیشتر شده و مثل سابق نمیتونم بدوم. سه تا تابستونه که تابستون نیست و امسال مثلا قراره دوباره راه بیفته این فوتبال. اما دیگه تواناییش رو ندارم. اذیت کننده است واقعا. ماجرای غمگینیه! اینها رو دارم با عصبانیت مینویسم و هیچ کاری از دستم بر نمیآد. فقط میتونم امیدوارم باشم که بتونم مثل شونزده سال پیش، وسط دو نیمه گرم کنم و منتظر باشم به آخرای بازی برسه، یکی از بازیکنها خسته بشه، نتیجه هم مشخص باشه و بفرستنم تو!
شونزده سال کم نیست. خاطرات و اتفاقاتی یادمه که هر سری دوست داشتم ازش بنویسم و یک چیزی مانع میشد. نوجوون بودم. بعدِ بازی سید علی یقه عبدی رو گرفت و گلاویزِ هم شدن و خون راه افتاد. یا بعدترش برای اولین بار تو رده بزرگسالان، گراشجوان رو بردیم و گلش رو من زدم. سال بعدش یک هیچ بودیم و جوکار سوت پایان رو نمیزد. هوا داشت تاریک میشد و نورافکنها خراب! دقیقه ۹۸ تو اون گرگومیش، گل مساوی رو از پرسپولیس نوین خوردیم و با بغض و گریه اومدیم بیرون. چند سال بعدش برعکس شد. دقیقه ۹۸ گل مساوی رو زدیم به شهدا و تو پنالتی بردیم. و از همه بدتر. این آخری سرمربی مثل ماسیمیلیانو الگری بهم پیغام داد و گفت «بهت نیاز ندارم و تو ترکیبم جایی نداری. میتونی بری جای دیگه تا بازی گیرت بیاد.» اینجا جوشن بود نه یوونتوس! من هم بوفون یا دیبالا نبودم که! رفتم شاهین و بهترین روزهام رو با اسماعیل و محمدجواد گذروندم.
بعدِ اون اما تمام شد فوتبال. برای من و هم دورهایهام که پونزده شونزده سال کنار هم یا روبهروی هم بازی میکردیم. سه ساله که چمن استادیوم خوابیده و محل تسویهحساب سه چهار تا مسئول و ذینفع شده. اینجا دیگه مهم نیست حق با کیه. کی چقدر مقصره و کی کارشکنی کرده. دیگه نه نیاز به گزارشه نه یاداشت. اینجا، تمام حق با منه. با منی که دیگه توانایی سابق رو ندارم و احساس پیری میکنم.