هفتبرکه – سمیه کشوری: جومپا لاهیری نویسندهی آمریکایی هندیتبار است که در سال ۱۹۶۷ در لندن به دنیا آمد. پدر و مادر لاهیری از مهاجران هندی (بنگالی) بودند که از کلکته به لندن مهاجرت کرده بودند. وقتی که سه ساله بود، خانوادهاش به آمریکا مهاجرت کردند و جومپا در آمریکا بزرگ شد. مادر جومپا لاهیری میخواست بچههایش با فرهنگ بنگالی آشنا باشند برای همین آنها را برای دیدنِ اقوامشان به کلکته میبرد.
لاهیری به کالج برنارد رفت و مدرک لیسانس در رشته ادبیات انگلیسی را در سال۱۹۸۹ دریافت کرد. پس از آن به دانشگاه بوستون رفت و سه مدرک فوقلیسانس در رشتههای زبان انگلیسی، نگارش خلاقانه و ادبیات تطبیقی و نیز مدرک دکترا در رشته مطالعات رنسانس را از این دانشگاه دریافت کرد. لاهیری در سال ۲۰۰۱ با روزنامهنگاری ازدواج کرد.
اولین اثر لاهیری، مجموعه داستان «مترجم دردها» (۱۹۹۹) بود که برنده جایزه ادبی پولیتزر در سال ۲۰۰۰ شد. جایزهی پولیتزر جایزهای در روزنامهنگاری، ادبیات و موسیقی است که چندین بخش دارد و معتبرترین جایزهی روزنامهنگاری در آمریکا است که هر سال با نظارت دانشگاه کلمبیا به روزنامهنگاران، نویسندگان، شاعران و موسیقیدانان داده میشود.
ولی اولین رمان جومپا لاهیری «همنام» نام دارد که در سال۲۰۰۴ منتشر شد. رمان همنام از دو جهت بسیار اهمیت دارد: یک) پرداخت جزییات برای شناخت تضاد فرهنگی؛ و دو) مهاجرت و بحران هویت.
پرداخت جزییات برای شناخت تضاد فرهنگی
سلاح نویسنده در داستاننویسی فقط کلمه است. همین کلمات در کنار هم قرار میگیرند تا تصاویری بسازند برای فهم زمان و مکان و شخصیت و احوال شخصیت، و در ادامه اگر داستانی برای آشنایی با فرهنگ ملتی باشد جزییات پیرامون آن فرهنگ. بنابراین همین جزییات به مخاطب کمک میکند تا ببیند و بشنود و حس کند. به عبارت دیگر نویسنده در رمان «همنام» برای نمایش تضاد فرهنگها از یک حربهی داستانی استفاده میکند و آن استفاده از جزییات است. پرداختن به جزییات برای رسیدن به تفاوت دو فرهنگ و شکاف حاصل از آن، به فهم مخاطب از محیط شخصیتها کمک زیادی میکند.
تجربهی مهاجرت و به دنبالهی آن تضاد فرهنگها، سختیهای انس گرفتن با محیط جدید و در ادامهی آن ارتباطات درهم تنیدهی و گاه لاینحل نسلها. لاهیری در این رمان با خلق جزئیاتی کلید ورود به دنیایی پر از احساسات و عواطف را پیدا میکند. مثلاً در جایی که آشیما خواستگاری همسرش در هند را به یاد میآورد، در اولین مواجههاش با مرد، دیدنِ کفش او دمِ در اتاق است: «چشمش افتاد به پایِ در که مهمانها معمولاً دمپاییها را آنجا درمیآوردند. کنار دو جفت دمپایی، یک جفت کفش مردانه بود که آشیما لنگهاش را هیچوقت ندیده بود؛ نه در خیابانهای کلکته، نه در تراموها، نه در اتوبوسها، نه حتی پشت ویترین فروشگاه کفش باتا. کفشها قهوهای بود با پاشنهی مشکی و بند و دوخت شیری…سایزِ کفش چهل بود، کنارش هم نوشته شده بود: یو. اس. اِی.»
ظرافت و نکتهبینی نویسنده در جزییات با ایجاد رئالیسمی فوقالعاده، روایتی زیبا و باارزش از فرهنگهای متفاوت را به وجود آورده است.
ماجراهای رمان از سال ۱۹۶۸ آغاز میشود و در سال ۲۰۰۰ به پایان میرسد. به عبارتی رمان «همنام» زندگی یک خانواده را در طی ۳۲ سال و طی ۱۲ فصل روایت میکند. بیشتر صفحات رمان به زندگی پسر خانواده یعنی گوگول میپردازد. اینکه مهاجرت چطور زیرپوستی باعث چندگانگی و در ادامه بحران هویت میشود نیاز به پرداخت جزییات دارد که نویسنده در این زمینه بسیار موفق بوده است.
مهاجرت و بحران هویت
جومپا لاهیری یک مهاجرِ نسل دومی است و بیشتر داستانهایش هم دربارهی مهاجرت، بحران هویت و تفاوت نسلها است. موضوعاتی که به نظر میرسد خود نیز تا حدودی با آن درگیر بوده است. رمان «همنام» را میتوان در زمرهی ادبیات مهاجرت قرار داد اما مسئلهی مهم این رمان بحران هویت آن است، نه غم و اندوه ناشی از آن. اگر چه در رمان «همنام» به این مقوله هم میپردازد اما این وجه از مهاجرت بیشتر مربوط به شخصیت مادر یا همان آشیما است که بعد از ازدواج از کلکته به آمریکا مهاجرت میکند، نه دیگر شخصیتها. در واقع جومپا لاهیری در این رمان مسائل فرهنگی و احساسی مهاجران هندی به آمریکا را واکاوی کرده و تفاوتهای دو فرهنگ متضاد با نگاهی مذهبی، اجتماعی و ایدئولوژیک را بررسی میکند.
اسم، اولین مواجههی هویتی شخصیت با خودش است. لاهیری همین اولین مواجهه را دستمایهی داستانش قرار میدهد و به زیبایی تا آخر داستان پیش میبرد. این نویسنده از همان شروع داستانش در جایی که زن باردار است و وقت زایمانش رسیده و میخواهد اسم شوهرش را صدا بزند، میگوید: «آشیما هیچوقت شوهرش را به اسم کوچک صدا نمیزند. حتی پیشِ خودش هم، به اسمِ کوچکِ شوهرش فکر نمیکند. درست است که دیگر جایِ فامیلیِ خودش هم فامیلیِ او را گذاشته، ولی ادب اقتضا میکند، هیچوقت اسمِ او را به زبان نیاورد. زنِ بنگالی این کار را نمیکند. اسم شوهر آدم، مثل بوس و کنارهای فیلمهای هندی، یک چیز خصوصی و محرمانه است، و برای همین به هیچوجه نباید به زبان بیاید. پس عوض اینکه صدایش کند آشوک، جملهی همیشگیاش را میگوید؛ یک جملهی بنگالی که ترجمهی تقریبیاش میشود: ببینید چی میگم!»
در ادامهی رمان، هویتِ اسم پررنگتر شده و با تولد پسرشان سر و شکل دیگری به خود میگیرد. جومپا لاهیری برای نشان دادن بحران هویت و به دنبالش نمایش نهایتِ فروپاشی آن در رمان از یک مثلث هویتی بین قارهای استفاده میکند. زن و شوهری هندی (هند واقع در قارهی آسیا) که به ایالت ماساچوست (واقع در قارهی آمریکا) مهاجرت میکنند و در ادامه در کشمکش انتخاب یک نام برای پسرشان، گوگول نامی روسی (روسیه واقع در قارهی اروپا) را انتخاب میکنند. پدر در تولد چهارده سالگی، برای اینکه پسرش با اسمش بیشتر همذاتپنداری کند و معنا و مفهومی به اسمش ببخشد، کتاب «داستانهای کوتاه نیکلای گوگول» را هدیه میدهد. اما پسر همچنان دوست دارد جای آن کتاب روسی، «راهنمای مسافران کهکشان» را کادو میگرفت یا یک کتاب از هابیتِ نو. گوگول پسری هندی است که در آمریکا زندگی میکند اما نامی روسی را با خود یدک میکشد. بنابراین یک اسم بهتنهایی برای دچار شدن به تضاد فرهنگی و بحران هویت کافی است، چه برسد به تفاوت نوع نگاه و ارتباط و رفتارش با دیگر آدمها.
پدر نام گوگول (نویسندهی روس) را برای پسرش انتخاب میکند چون یک برگ از داستان شنل نوشتهی گوگول باعث نجات جانش از حادثهی قطار میشود ولی هیچگاه رابطهی خودش را با پسرش نجات نمیدهد. همان حادثهی قطاری که دلیلی برای مهاجرتش هم میشود؛ رفتن از کشوری پر از حادثه و بیثبات و فرار به کشوری بهظاهر آرام و بدوننگرانی.
اشارهی رمان به داستان کوتاه شنل نوشتهی نیکلای گوگول نویسندهی روس شاید بیارتباط به بدنهی کلی رمان «همنام» نباشد. شخصیتی که تمام هویتش را از شنلِ تازهاش میگیرد و وقتی شنل به سرقت میرود گویی هویتش به یغما برده شده است و بالاخره از این داغ میمیرد. استحالهی شخصیت با مفهومی ساختگی که هویت او را رقم زده بود، به نوعی در داستان گوگولِ رمان همنام هم میتوان یافت.
این رمان را امیرمهدی حقیقت و گیتا گرکانی به فارسی ترجمه کردهاند. علاوه بر این، کتاب صوتی این رمان را میتوانید در پایگاه کتاب گویا ایرانصدا با صدای صفا آقاجانی، بازیگر تئاتر، سینما و تلویزیون به صورت رایگان بشنوید.
اقتباسی از این رمان در سال ۲۰۰۷ با کارگردانی میرا نایر ساخته شده است. میرا نایر هنرپیشه، کارگردان و تهیهکننده اهل هند است که در نیویورک زندگی میکند. مشهورترین فیلمش «سلام بمبئی» (۱۹۸۸) نام دارد که توانست دوربین طلایی جشنواره کن را از آنِ خود کند و برای گرفتنِ جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسیزبان نامزد شود.
ستون کمد را در این صفحه دنبال کنید (+).