بستن

برکه حاج اسدالله را از یاد نبر

هفت‌برکه – عزیز نوبهار: سال ۱۳۵۵ زمانی که برخی از ایران‌دوستان یک تکاپوی ملی برای ثبت آثار تاریخی به راه انداختند، ایران آن قدر اثر واجد اهمیت معماری و فرهنگی از اعصار پیش از خود بود که هیچ‌کس امید نداشت همه‌ی آنها را حفظ کند. چهره‌ی شهرها در حال دگرگون شدن بود و موج شهرهای جدید تمام عناصر ایرانی شهرها را یکی پس از دیگری درمی‌نوردید. این شد که عده‌ای تصمیم گرفتند از تمام شهرهای ایران، یکی دو اثر شاخص‌تر را انتخاب و در فهرست میراث فرهنگی ایران به ثبت برسانند.

از میان صدها اثر شاخص آن روزها در گراش که از بیشتر آنها جز نامی باقی نمانده است، یک اثر انتخاب شد و آن برکه‌های گراش بود. پای پرونده‌ی ثبت ملی برکه‌های گراش نام مرحوم محمدکریم پیرنیا، پدر معماری سنتی ایران، نوشته شده است. پیرنیا زاده‌ی کویر و دلداده‌ی فرهنگ کهن ایران بود. احتمالا او که سال‌های سال معماری سنتی ایران را واکاوی کرده‌بود می‌دانست چه اندیشه‌های بزرگی در گذشته به فکر ساختن برکه‌ها بوده‌اند. ارزش و اهمیت برکه‌ها برای پیرنیای یزدی آنقدر زیاد بوده‌ است که از میان آن‌ همه اثر تاریخی گراش، برکه‌ها را برگزید.

البته این نخسین باری نبود که برکه‌های گراش توجه‌ دیگران را به خود جلب می‌کرد. در بیشتر آثاری که راوی گذشته‌ی گراش هستند، نامی و یادی از برکه‌ها، این تنها نجات‌دهنده‌ی نیاکان ما، شده‌ است. از نویسندگانی که چهره‌ی شهرها را در کتاب‌هایشان وصف می‌کردند تا آن سیاح بریتانیایی که برای نخستین بار نقاشی‌ قلعه گراش را رسم کرد، همگی نامی از برکه‌های شهر بر زبان آورده‌اند (درباره این نقاشی در هفت‌برکه بخوانید).

حاجی اسدالله دهباشی یکی از نام‌های بزرگ است که با گذشت بیش از یکصد سال از حیاتش، هنوز در زبان و ذهن مردم شهر زنده‌ است. کسانی که کمی تاریخ شهر را مرور کرده‌ باشند می‌دانند که او حامی بزرگترین تحول فرهنگ و معماری در شهر بوده است. بنیاد چندین بنای فرهنگی شهر مانند مصلا، مدرسه‌ی علمیه، حسینیه‌ی سنگ‌آوی و برکه‌ی کج‌کول (کشکول) به ما نشان می‌دهد که چه عزمی در پس ذهن این مرد بزرگ برای آبادانی شهر وجود داشته است. بناهایی که از گراش یک شهر زنده در عصر ناصری و یک شهر با هویت در عصرهای بعدی ساخت.

نزدیک یه یک سال قبل بخشی از ایوان مدائن، میراث سترگ عصر ساسانی در عراق فرو ریخت و آه از نهاد همه‌ی ایران‌دوستان برخاست و هزار حسرت ماند که ای کاش کاری می‌تواستیم بکنیم. فرو ریختن طاق کسرا برای ایرانی‌ها یک استعاره است. استعاره‌ای از بزرگی و شوکت. استعاره‌ای که در ذهن حاجی اسدالله هم وجود داشته‌ است. هم او بود که بر سردر برکه‌ی موقوفه‌ی خود نوشت:

کج‌کول اگر دوباره سرریز شود

یک‌باره بهار فیض لبریز شود

نبود عجب از طاق مدائن از شوق

در دائره بناش دهلیز شود

گویی حاجی اسدالله با ساختن این برکه کنایه‌ای به کسرایان ساسانی زده است و چنین می‌سراید که حتی گنبد طاق مدائن نیز از شوق این بنا فروخواهد ریخت. حالا هم در طاق مدائن و هم گنبد برکه‌ی اسدالله دهلیز شده است. انگار که داستان میراث نیاکان ما در جای‌جای جهان به هم گره خورده است.

برکه‌ی حاجی اسدالله که برای همه‌ی ما نمادی از وسعت دیده‌ی گذشتگان است، حال و روز خوبی ندارد. غلامرضا آرمان‌مهر، دوست معمار و اهل فرهنگم، چندی قبل در یادداشتی مفصل و با نگاهی فنی درباره‌ی وضعیت بحرانی بنای برکه‌ی اسدالله (اینجا) نوشته بود: «بهبود وضعیت برکه‌ی حاج ‌اسدالله نیازمند شکل‌گیری یک عزم جدی و اراده و همت جمعی است». یادداشت او به ما می‌گفت: «گنبد برکه در قسمت‌هایی دچار نشست شده است. اگر در سال‌های قبل به این مشکل توجه می‌شد، شاید با تمیزکاری روی «شاوره» و یک لایه‌برداری، این مشکل حل می‌شد؛ اما به علت بی‌توجهی، این مشکل بدتر و بدتر شده تا این که اکنون به وضعیت حادی رسیده است.» او در همان یادداشت مردم را به یک کمپین برای نجات این بنای تاریخی دعوت کرده بود و صد حیف که صدای اندک دلسوزان فرهنگ به جایی نمی‌رسد.

روزی استاد اقتداری با پژوهش‌های خود فرهنگ جنوب ایران را برای همیشه از گزند فراموشی نجات داد و حالا او در سایه‌سار این بنای ارزشمند خفته‌ است. باید راهی را که اقتداری‌ها در حفظ و احیای فرهنگ طی کرده‌اند، ادامه‌ دهیم. اینک وقت آن رسیده است که برکه‌ی حاجی اسدلله را نه فقط به عنوان یک منظر تاریخی، بلکه به عنوان نمونه‌ای از فرهنگ نوع‌دوستی و سخاوت مردم در جنوب ایران نجات دهیم.

کارشناس علوم اجتماعی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top