هفت‌برکه – حوریه رحمانیان: نمایش «آخرین نامه» نوشته‌ی مهرداد کوروش‌نیا، به کارگردانی علی فخری، برای بار دوم در سینما فرهنگ گراش اجرا می‌شود. این نمایشنامه برای نخستین بار به کارگردانی خودِ نویسنده، سال ۱۳۸۹ در خانه‌ی نمایش اداره تئاتر اجرا شده و جوایز متعددی را در بخش‌های مختلف از آنِ خود کرده است. موضوع نمایش، جنگ است.

به موضوع جنگ، چه در زمان جنگ و چه پس از آن، در تئاتر زیاد پرداخته شده است. ولی نگاه نویسنده در این نمایش، کمی متفاوت است. جدای از مسئله‌ی دفاع، نویسنده نقبی به لایه‌های زیرینِ جنگ زده. انسان‌هایی که درگیر جنگ شده‌اند، چه در خط مقدم و چه پشت آن، تک‌بعدی نیستند. نویسنده به ابعاد دیگری از شخصیت آنها پرداخته تا برای مخاطبانی که بیشترشان جنگ را درک نکرده و ندیده‌اند، جذاب و غیر تکراری باشد.

نمایش سه شخصیت دارد که یکی به دلیل «بَلَد» و کُرد بودن، دیگری داوطلبانه از پایتخت و سومی برای گذراندن دوران اجباری از شمال در جنگ شرکت کرده‌اند. چالش‌هایی که این سه در مواجهه با وضعیت و در فرار از وضعیت خود می‌آفرینند، نمایشنامه را جلو می‌برد. قصد نویسنده این بوده که لایه‌ای از جنگ را به مخاطب عرضه کند که بیشتر به واقعیت نزدیک باشد.

زبان طنز، مکانی امن در ذهن مخاطب باز می‌کند تا از تلخی‌های جنگ بگریزد و آن را از منظر دیگری به تماشا بنشیند. زبانِ اثر بعضی کلمات را به چالش می‌کشد و از مخاطب می‌خواهد نوعی بازبینی در موردشان داشته باشد. نامیدن جنگ معادل خاله‌بازی، رفیق‌بازی، مزرعه چغندر از سمت هژار، و نامیدن نیروی دشمن به مترسک از سمت اسماعیل، برای کاستن از فشار روانی جنگ است و حسرت نهفته در پشت هر کدام از این کلمات را نشان می‌دهد. در ویدئویی که از مصاحبه شهید معصومی (از شهیدان گراش) دیده‌ایم، همین نوع طنز نهفته است، جایی که او در انتهای صحبتش می‌گوید: «تنها چیزی که از امّت شهیدپرور گراش داریم اینه که مَهوه زیاد برامون بفرستن». 

به موضوع جنگ و عشق زیاد پرداخته شده و دستمایه‌ی بسیاری از آثار مهم و تراز اول ادبی و نمایشی قرار گرفته است. با اینکه نمایش در خط مقدم اتفاق افتاده، ولی بیشتر، پیامدهای جنگ مد نظر نویسنده بوده که اهمیت کمتری نسبت به خود جنگ ندارند. فرمانبرداری، عشق، دوستی و ترس از مرگ که گاهی وقت‌ها خود را به شکلی وارونه جلوه می‌دهد.

مواجهه‌ی مردِ کرد با عشقی که خود به ‌خوبی تجربه‌اش نکرده و حسرت آن را دارد؛ رفتار جوان ساده‌دلی که عاشق است و آن را لابه‌لای کلمات معمولی یافته، بدون هیچ زبان‌بازی و تزویری؛ و عشقی که اسماعیل دارد و در کلمه‌ی «بمانَد» پنهان می‌ماند.

دوستی بین این سه نفر قابل کتمان نیست. خصوصاً دوستی بین هژار و اسماعیل که جای فرزندِ جاگذاشته‌اش در پشت جبهه را ایفا می‌کند. از همین روست که او را «مَنال» صدا می‌زند که در کردی به معنی «فرزند» است.

در شرایط بحرانی پیش‌رویِ دشمن و وقتی که بی‌سیم از کار افتاده، کسی باید نیروها را خبردار کند. کدام یک از این سه نفر آخرین نامه را دریافت خواهند کرد؟

برای فهمیدن آخر نمایش، بلیتی بگیرید و حتما این نمایشنامه‌ی قابل تأمل را ببینید.

درباره این نمایش اینجا بیشتر بخوانید.

14001101 Akharin Nameh