هفت‌برکه: صبح چهارشنبه ۲۹ دی‌ماه ۱۴۰۰ در انتهای یک هفته‌ی بارانی، سرانجام بخشی از گنبد برکه حاج اسدالله یا برکه کشکول فرو ریخت.

از مدتی پیش، دوستداران گراش و میراث فرهنگی در مورد احتمال فرو ریختن این گنبد زیبا هشدار داده بودند و چند جلسه نیز در این مورد تشکیل شده بود. اما در نهایت اقدام خاصی انجام نشد. 

صادق رحمانی، دکتر ابراهیم مهرابی، جواد راهپیما، مصطفی کارگر و عبدالله فضلی، شاعرانی بودند که با زبان شعر این حادثه را بازگو کردند.

Kashkool

 

گفت کشکول در این خانه مرا یاری نیست
چون در این غمکده یک یار وفاداری نیست

فکر بهبود مرا هیچ‌کسی چاره نکرد
گویی از شهر کهن، هیچ پرستاری نیست

شد روان خون دلم یا اسدالله مددی
شدم آواره، مگر غیر تو دلداری نیست

باید امروز شوم بر سر این برکه خراب
چون به بالین سرم سایه‌ی دیواری نیست

همتی با من دل‌‌خسته کنید ای یاران
حیف و صد حیف در این واقعه معماری نیست

ما در این کوچه غریبیم، ولی پا در گل
«غم دل با که توان گفت که غمخواری نیست»

باید اکنون بروم با دل خونین، مردم
گفت کشکول در این شهر مرا کاری نیست

صادق رحمانی

 

برای برکه حاج اسد الله

بس که این دلهره ما را به ستوه آورده
درد را در همه‌ی ثانیه‌ها پرورده

آی مردم! غزلِ تلخِ فروریختن است
دیدن کاخ بلندی که ندارد نرده

عاقبت با همه‌ی جلوه‌گری‌های شکوه
روی میراث کشیدند خدایا پرده

بنویسید سحر در اثر تیغ زمان
برکه‌ی حاج اسدالله کمر خم کرده

ای خدا، هیبت تاریخی ما زخمی شد
در عوض خانه‌ی زیباتر و محکم‌تر ده

مصطفی کارگر
گراش ـ ۲۹ دی ۱۴۰۰

 

بی‌غیرتی توست که سنگی زده است
بر چهره میراث، خدنگی زده است
صدبار به تو گفته شد اما، هیهات!
غفلت به شرافت تو رنگی زده است
ابراهیم مهرابی

 

ما وعده‌فروشان سر خرمن و بادیم
انجام ندادیم همان وعده که دادیم
این دایره‌ی چرخ همین‌گونه بچرخد
از ماست که بر ماست، که بد عد نهادیم
جواد راهپیما

 

هر خشت ز پیشینه‌ی ما افتاده
خطی است بر آیینه‌ی ما افتاده
آن حفره که بر سینه‌ی او می‌بینی
زخمی است که بر سینه‌ی ما افتاده

عبدالله فضلی