هفت‌برکه – غلامحسین محسنی: «آقامحمدخان قاجار» در نوروز ۱۲۰۰ ه.ق. / ۱۷۸۶ م. در تهران رسماً سلطنت «قاجاریان» را اعلام نمود. تا سال ۱۲۰۸هـ.ق. هم بر آخرین پادشاه زند «لطفعلی‌خان» پیروز شد و قدرت را به دست خود گرفت. در این تاریخ، حکومت لار را دو برادر (محمدخان و عبدالله‌خان) پسران «نصیرخان اول» در دست خود داشتند. در همین سال با حضور لشکر «فتحعلی‌خان جهانبانی (باباخان)» ولی‌عهد «آقامحمدخان» در لار، اطاعت و فرمانبرداری خود را از قاجاریه اعلام کردند.

«فارسنامه ناصری» گزارش کر‌ده:  فتحعلی‌خان نایب‌السلطنه از گرمسیرات کرمان به سوی رودان و احمدی و سبعه و لارستان رفت. و عبدالله‌خان پسر نصیرخان لاری حاکم آن سامان در رکاب نایب‌السلطنه خدمات شایسته نموده، مورد عنایت گردید. و هم‌زمان با ورود «آقامحمدخان» از لار به شیراز بازگشت.

«میرزا فضل‌الله شیرازی» نیز گزارش کرده است: «باباخان»، پس از چندی که از تلاش آقامحمدخان امورات کرمان را نظامی و مهمات صفحه لار را انتظامی دست داد، برابر فراخوان عمو به سوی شیراز آمد. «تاریخ محمدی» هم در بیان آمدن باباخان به فارس در سال ۱۲۰۹هـ.ق، آورده: «عبدالله‌خان لاری -حاکم لار- به محض لمعان فروغ ماهیچه لوای شاهزاده خورشید لقا به جانب آن دیار پیشکشی قابل در کرمان به آستان خدیو فریدون وقار فرستاد و برای حصول سربلندی سرافتادگی پیش آورده به ربقه انقیاد و عبودیت رقبه اخلاص نهاد[۱]».

«آقامحمدخان» در سال ۱۲۱۰ هـ.ق./ ۱۷۹۶ م. در تهران تاج‌گذاری نمود. سپس به سوی خراسان رفته «نادرمیرزا» فرزند «شاهرخ افشار» را که در درازای عصر زندیه بر آن نواحی فرمانروا بودند، از میان برداشت؛ و خراسان را هم به قلمرو خود افزود. با کشته شدن «آقامحمدخان» در ۲۱ ذوالقعده ۱۲۱۱ هـ.ق./ ۱۷۹۷ م. «باباخان» که حاکم ایالت فارس، کوه‌گیلویه و لار و یزد و کرمان بود، فرزند ۹ ساله‌ی خود «محمدعلی‌میرزا» را نایب‌الایاله فارس نموده، به سوی تهران شتافت. و به نام «فتحعلی‌شاه قاجار» سلطنت را به دست گرفت. سپس برادر خود «شاهزاده حسینقلی‌خان» را به حکومت مملکت فارس گسیل داشته، «محمدعلی‌میرزا» را به تهران فرا خواند. لیکن حسینقلی‌خان دست به شورش علیه برادر زد. فرمانروای فارس گروهی را برای گرفتاری «جان‌محمدخان قاجاردولو» که از سوی شاه قاجار در ولایت لار سردار بود، روان ساخت. لیکن جان‌محمدخان از راه اصطهبانات به یزد و کاشان رفته، از سرکشی او پیروی نکرد.

آشکار است که بر پایه این گزارش، از نخستین روزهای حاکمیت قاجارها بر ایران، پسران نصیرخان لاری، آزاد و در حکومت لار خودسر نبوده‌اند. و از سوی مرکز، امیری بر آنها گمارده بوده‌اند. اگر به تاریخ ولایت لار با دقت بیشتری بنگریم، این عدم اطمینان حکومت‌های مرکزی از حکام لار، ریشه در گذشته‌ی این شهر دارد. و از آغاز پایه‌گذاری حاکمیت در این خطه دیده می‌شود. «لار» از آغاز پیدایش (حدود سده پنجم هجری)، تا سال ۷۵۶ هـ.ق. به صورت مستقیم به دست حکامی از «شبانکارگان دارابگرد» و زیر فرمان آنها اداره می‌شده است. با فروپاشی ملوک محلی شبانکاره، لار به دست «خاندان مظفری» افتاد. هر چند تلاش‌هایی از سوی «اهالی لار» (خاندان گرگین لاری) بازماندگان حکام شبانکاره‌ای، برای دستیابی به استقلال از سلطه فرمانروایان فارس صورت پذیرفت؛ لیکن به جایی نرسید. با تصرف فارس به دست «تیموریان»، باز قدرت بی‌چون و چرای آنها، موقعیتی برای گردنکشی لاریان پیش نیامد. «ترکمانان» هم با لشکرکشی‌های گاه و بیگاه خود به جنوب فارس، فرصت اقدامی برای «لاریان» باقی نگذاشت. آغاز «سلسله صفوی» هم با حملات ضربتی همراه بود. که جایی برای عرض اندام ولایات کوچک نداشت. با شروع سرکشی و شورش «یعقوب‌خان ذوالقدر» در فارس که با آغاز پادشاهی «شاه‌عباس اول» همراه بود، این امید «لاریان » زنده شد. ولی از کاردانی و کشورداری شاه‌عباس چیزی دستگیرشان نشد (در بخش صفویان به آن پرداختیم).

به نظر می‌رسد که ما ایرانیان از تاریخ پند نمی‌گیریم. این رویه در لار در عصر افشاریه و زندیه و در سال‌های پادشاهی قاجاریه ادامه داشت. می‌توان گفت، این اقدامات ناشی از برداشت نادرست حکام از پتانسیل سیاسی اجتماعی، فرهنگی شهر لاربوده است. چرا که در درازای تاریخ این ولایت، هیچ فرد بومی (لاری) در قدرت (حاکمیت) قرار نداشته است. افرادی که از اطراف بر شهر لار تسلط یافته، حکومت را به دست گرفته‌اند؛ شناخت لازم و کافی از محیط زیر سلطه‌ی خود نداشته‌اند. در واقع تحت تأثیر خودبزرگ‌بینی برخی «لاریان» قرار گرفته، دوراندیشی لازم به کار نبرده‌اند. فرمانروایان ایالتی و حکومت‌های مرکزی با آگاهی از این موضوع، به حکام لار بی‌اعتماد شده؛ و همیشه یک آقابالاسر بر حاکم گماشته‌اند. یعنی فردی با عنوان «نایب‌الحکومه» از سوی مرکز ایالت بر لار گمارده می‌شده است. به طوری که برای نمونه یک حاکم، فرماندار و یا نماینده مجلس شورای ملی (پس از مشروطیت) از مردم بومی شهر لار برگزیده نشده، و به مجلس راه نیافته‌اند (نخستین بار از سوی «حزب رستاخیز» یک بومی لاری به نمایندگی برگزیده شد). شوربختانه، خود بزرگ‌پنداری، خود را از مردم منطقه بالاتر دیدن، خود را فرمانروا بر مردم پنداشتن، تاریخ خود را بر افسانه‌های بی‌پایه بنیان نهادن؛ نتیجه‌ای به بار نیاورده و نمی‌آورد. جای دریغ است که اکنون نیز درِ آنها بر همین پاشنه می‌چرخد!

قلمرو زیر فرمان حکام، و وسعت ولایت لار تا آغاز روزگارناصری (ناصرالدین قاجار) همچون پیش (در دوره صفویه و…) گسترده نبوده است. «میرزاحسن فسایی» درباره نواحی شمال و شمال باختری لار می‌نویسد: برحسب فرمان شاهی «میرزاهادی» پس از «والد ماجدش» به حکومت بلوکات فارس مانند حومه شیراز و جویم و بیدشهر و… برقرار فرمود». و برای باختر لار نیز «مرحوم کرامتی» در «تاریخ دلگشای اوز» نمونه دیگری می‌آورد: «بموجب نوشته شخص استرآبادی که مأمور برای اخذ مالیات بود در بیاضی [نامه‌ای] که بجهت میریوسف پسر میرشفیع تحریر داشته است چنین می‌نگارد که بجهت دریافت چهارصد تومان مالیات اوز در ظرف چهار ماه مقداری از کرباس و گیوه و… و لوازم دیگر بحیطه رسول در آورده و خداحافظی نمودم…». نواحی جنوبی نیز برابر قول «تاریخ جهانگیریه» در قلمرو حکومت «شیخ‌محمدخان بستکی» و سپس «هادی‌خان بستکی» بوده است.

در بخش پیشین آورده شد، که در سال ۱۲۰۳ هـ.ق. «عبدالله‌خان» به لار باز گشته و حکومت را از «هادی‌خان بستکی» باز پس می‌گیرد. در سال ۱۲۲۴ هـ.ق. / ۱۸۰۹ م. مردم «بستک و جهانگیریه» از عبدالله‌خان ترسیده، اعراب ساکن جنوب را به کمک خود می‌خوانند. «روضه‌الصفا» می‌نویسد: عبدالله‌خان بیگلربیگی لارستان شرح حال به «حسینعلی‌میرزا فرمانفروای فارس» گزارش می‌نماید. «صادق‌خان» پسر «رضاقلی‌خان قاجار دولو» از فارس به سرداری آن صفحات و فرو نشاندن آشوب مردم آن نواحی فرستاده می‌شود. در نتیجه «قلاع مُحکمه بستک و جهانگیریه بدین سهولت از منافقان پرداخته و کار حاکم لار بر وفق خاطرخواه ساخته آمد، و صادق‌خان به جانب شیراز باز گردید[۲]». «ناسخ‌التواریخ» هم در این باره نوشته: چون بستک و جهانگیریه با عبدالله‌خان طریق مخالفت سپردند. با آمدن صادق‌خان قاجار «چون آن جماعت را بضاعت اقامت نماند طریق فرار پیش داشته، به جماعت عرب وهابی که ساکن صحاری عمان بودند پیوستند. صادق‌خان از قفای ایشان بتاخت و آن جماعت را در اراضی بحرین و قطیف دریافت…. و چون سیل بنیان‌کن بر ایشان در آمد و تمامت آن لشکر با تیغ بگذرانید و محکمه بستک و جهانگیریه را به حاکم لار سپرده باز شیراز شد[۳]». از این گزارشات بر می آید که حاکم لار از داشتن نیروی نظامی بی بهره بوده است. لیکن با دستیابی به توان نظامی شیوه ناموفق پیشین را از سر گرفته‌اند.

چنانکه «تاریخ جهانگیریه…» در سال ۱۲۲۸ هـ.ق. گزارش کرده است، چون در سال ۱۲۲۴ هـ.ق. عبدالله‌خان پسر نصیرخان اول درگذشت، پسرش به نام «نصیرخان لاری (دوم)» به حاکمیت لار می‌رسد. «محمداعظم بنی‌عباسیان» نوشته: «ترقیات روزافزون و اندوخته مکنت و ثروت و شهرت و اقتدار نصیرخان (دوم) موجب شد که از اطراف دور او جمع شوند و در اندک مدت تمام صفحات لارستان و سبعه‌جات تا حدود کرمان و بنادر جنوب در قبضه اختیار او در آمد. از این جهت از قدرت و نفوذ خود استفاده کرده مانند جدش نصیرخان اول، علم استقلال بر افراشت و پرداخت مالیات دیوانی و انجام امورات دولت مدتی به سهل‌انگاری می‌گذرانید». بدین‌خاطر «حسینعلی‌میرزا» فرمانفرمای فارس «ابراهیم‌خان قاجار» را به لار فرستاد. اما نصیرخان قبل از رسیدن اردوی دولتی به طرف سبعه‌جات رفت. چون ابراهیم‌خان قاجار وارد لار شد و از او استقبال و پذیرایی نشد، توجه خود را به سوی بستک معطوف داشت. در بستک سردار قاجار «امور حکومتی بستک و جهانگیره و بنادر بنا به فرمان ملوکانه و حکم فرمانده‌ی فارس به احمدخان [پسر محمدرفیع‌خان] برگزار کرد و با کمال رضایت و خوشنودی به شیراز مراجعت نمود».

تواریخ عصر قاجار از یک شورش دیگر در «بندر مغو (مغویه)» در سال ۱۲۳۲ هـ.ق. / ۱۸۱۷ م. بر نصیر خان دوم یاد کرده‌اند. در این سال مردم این بندر «به سبب وفور وحشتی که از سوء سلوک حاکم لار [نصیرخان دوم] داشتند، بنای طغیان گذاشتند. با جماعت عتوبی ساکن ولایت بحرین و طایفه جواسم ساکن جزایر در ساختند[۴]». حسینعلی‌میرزا فرمانفرما پس از دستور همایونی، با سپاهی به دو منزلی بندر مغو آمدند. سپس «محمدزکی‌خان نوری‌ مازندرانی» سردار مملکت فارس را به سرکوب مردم این بندر فرستاد… و فرمانفرما، مظفرا و منصورا به مراجعت دارالعلم شیراز همت گماشته …[۵]».

در سال ۱۲۴۷ هـ.ق. «میرزاحسن فسایی» می‌نویسد: «نواب حسینعلی‌میرزا فرمانفرما، نصیرخان لاری [نصیرخان دوم، متوفی به سال ۱۲۵۵ هـ.ق.] بیگلربیگی لارستان را از ایالت لار و سبعه معزول داشت و حکومت لارستان را به احمدخان بستکی، خالوی نصیرخان مزبور ارزانی داشت و ایالت سبعه را به ولد ارجمند خود، نواب امامقلی‌میرزا غضنفرالدوله بخشید». درباره‌ی این برکناری، «محمداعظم بنی‌عباسیان» نوشته: چون احمدخان حاکم بستک به همراه مشایخ بنادر لنگه و شیبکوه به کمک صادق‌خان قاجاردولو برای سرکوب «وهابی‌های» عربستان شتافته بودند، «بیش از پیش مورد توجه خاص فرمانفرمای فارس واقع شد و به پاداش این خدمت فرمان همایونی فتحعلی‌شاه به افتجار وی صادر و حکومتی لارستان را نیز به او تفویض گردید».

دلیلی که برای برکناری نصیرخان‌ دوم آورده، این است: «هنگامی که نصیرخان لاری فارغ‌البال با کمال قدرت و غرور و بی‌اعتنایی به امورات دیوانی علم استقلال برافراشته بود و در ایصال مالیات دولت به تعلل و سهل‌انگاری می‌گذرانید، حسینعلی فرمانفرمای فارس حکم حکومتی لارستان به نام احمدخان بستکی صادر کرد وتأکید نمود شهر لار را از قبضه نصیرخان خارج سازد».

دنباله دارد.

 

[۱]– تاریخ محمدی (احسن‌التواریخ) محمدتقی ساروی، به اهتمام غلامرضا طباطبایی‌مجد، امیرکبیر، ۱۳۷۱، ص۲۶۲

[۲]– روضه‌الصفای ناصری (همان)، ج۹، بخش۱، ص۷۶۲۰

[۳]– ناسخ‌التواریخ، محمدتقی لسان‌الملک سپهر، به اهتمام جمشید کیانفر، اساطیر، ۱۳۷۷، ج۱، ص۱۹۲ و تاریخ منتظم ناصری، محمدحسن‌خان صنیع‌الدوله- اعتمادالسلطنه، به تصحیح محمداسماعیل رضوانی، ج۳، ص۱۴۹۶

[۴]– تاریخ ذوالقرنین (همان)، ج۱، ص۴۶۹ و روضه‌الصفای ناصری (همان)، ج۹، بخش۲، ص۷۷۲۸

[۵]– تاریخ ذوالقرنین (همان)، ج۱، ص۴۶۹ و روضه‌الصفای ناصری (همان)، ج۹، ص۷۷۲۸

 

دیگر نوشته‌های غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

 

 

Zarrebin22 Qajarieh 02