بستن

ذرّه‌بین تاریخ ۱۴: چگونگی آغاز نافرمانی حاکم لار

هفت‌برکه غلامحسین محسنی: نوشتیم که «ابراهیم‌خان (اول)» حاکم لار که از خاندان «گرگین ‌لاری» بود، در سال ۹۷۳ ه.ق. / ۱۵۶۵ م. «مغلوب گشت» و به فرمان «شاه تهماسب اول صفوی»، «معزول شد». به جای او، «شاه‌قلی‌خلیفه» «حاکم لار و بحر فارس» گردید.

با مرگ شاه تهماسب در سال ۹۸۴ ه.ق. و سلطنت پسرش «شاه اسماعیل دوم»، دوباره حکومت لار به پسر ابراهیم‌خان به نام «نورالدهرخان» دادند. پیداست که حکومت او همچون سلطنت شاه اسماعیل دوم کوتاه بوده است. چرا که با آغاز پادشاهی پسر دیگر شاه تهماسب، «سلطان ‌محمد خدابنده» برابر نوشته‌ی «احسن‌ التواریخ» کسی به نام «ابراهیم‌خان»، «به رسم پیشکش اموال متکاثر…» به درباره او گسیل داشته است. و روشن است که نمی‌تواند ابراهیم‌خان پیشین باشد. در غیر این صورت، نورالدهرخان از گردونه حکومت کنار می‌رود. همچنین بر پایه سنّ ابراهیم‌خان دوم که هنگام مرگ در سال ۱۰۱۱ ه.ق، ۳۵ساله بوده، با ابراهیم‌خان ‌اول (پدربزرگش) همخوانی ندارد.

مورخین درباره ناتوانی سلطان محمد (پدر شاه‌عباس) در دوره ۱۰ساله سلطنتش نوشته‌اند و بدین خاطر است که گروهی از طوایف قزلباش، نخست شاهزاده تهماسب میرزا را به سلطنت برداشتند. آنها از شاهزاده دیگر به نام «حمزه میرزا» شکست خورده، کنار آمدند. لیکن «عباس‌میرزا»ی نوجوان (شاه‌عباس ‌آینده) فرمانروای خراسان با همکاری «مرشدقلی‌خان استاخلو» از هرات به قزوین آمد و قدرت را به دست گرفت. پدر هم در سال ۹۹۵ ه.ق. با دست خود تاج سلطنت را بر سر پسر شایسته نهاد.

در این میان، «امت‌خان ذوالقدر» بیگلربیگی فارس که با سلطنت حمزه میرزا مخالفت کرده بود، به دست طایفه افشار کشته شد. نوشته‌اند «علاءالملک لاری» که سلطان‌ محمد خدابنده او را «ابراهیم‌خان ثانی» لقب داد بود، به خاطر کشته شدن فرمانروای فارس این دو بیت شعر را سروده است:

تا هست خدای جان‌ستان و جان‌ده

اینطور نبوده کیدئی فرمانده

تاریخ سفر سوی سقر رفتن اوست

لا امت کافر زن از کون کان ده

در توضیح بیت دوم باید گفت، در مصراع اول، منظور از تاریخ سفر دوزخ رفت، کشته شدن بیگربیگی فارس است. جمع حروف مصراع دوم هم به حساب ابجد، ۹۹۴ ه.ق. است که تاریخ کشته شدن اوست. فسایی در فارسنامه ج ۱ ص ۴۲۵ بدین صورت آورده است. 

از این ابیات بر می‌آید که میانه‌ی حاکم لار با بیگربیگی فارس شکرآب بوده، و با خاندان «ذوالقدر» میانه‌ی خوبی نداشته ‌است. ابراهیم خان در این سروده هرچند خوشحالی خود را از کشته شدن امت‌خان پنهان نمی‌کند، لیکن آشکار است خواهان سلطنت حمزه‌ میرزا می‌باشد و پادشاهی«عباس میرزا» را پیش‌بینی نمی‌کرده است. بدین جهت از آغاز سلطنت «شاه‌ عباس اول» راه ناسازگاری در پیش می‌گیرد.

«ثقاوه ‌الآثار» نوشته: پس از تاج‌گذاری «شاه‌عباس‌ اول»، یعقوب‌خان ذوالقدر «به حکومت و ایالت کُل مملکت فارس سرافراز شده و در اندک زمانی تمامی معموره آن بلاد و دیار، از حوالی اصفهان تا نواحی لار به تحت تصرف در آورد». آنگاه یعقوب‌خان ساز نافرمانی را کوک نموده، دم از خودسری زده، حاکم یزد را هم با خود همراه نمود. گزارش شده، ابراهیم‌خان در سال ۹۹۸ ه.ق. پیش از پخش خبر سفر شاه عباس به فارس، تحف و خراج سالانه به دربار گسیل داشت.

لیکن در این سال، اتفاقی سبب دودلی حاکم لار را فراهم آورده است. یکی از نزدیکان یعقوب‌خان ذوالقدر که با او هم‌ نظر نبود، به لار گریخت. فرمانروای فارس با گسیل خلعت طلب گریخته نمود. لیکن حاکم لار از پوشیدن خلعت خودداری کرد. «چون هرگز قاعده نبود که حاکم خلعت حاکم فارس بپوشد». یعقوب‌خان آهنگ لار کرده، تا حاکم نافرمان را ادب کند. چون این خبر به لار می‌رسد، «از جانب حاکم لار ایلچی رسید و کتابتی در عذرخواهی و اظهار متابعت با پیش‌کش رسانید، در معرض قبول افتاد» (تاریخ مفصّل لارستان، ج ۱ ص ۴۲۱). «اسکندربیگ‌ ترکمان» نوشته: «…والی لار به طریق چاکران استقبال نموده خلعت او را پوشید» (عالم‌‌آرای عباسی، ج ۱ ص ۴۲۵). در پایان سال ۹۹۸ ه.ق. شاه عباس به فارس آمد و «حکام و سلاطین آن حدود،… با سایر ولات، به درگاه گیتی‌پناه روی ارادت آورده… و برین قیاس، حاکم محروسه‌ لار و معموره هرموز به هدایت و ارشاد بخت فیروز، ایلچیان قاعده‌دان با نفایس اشیاء فراوان و تحف و هدایای بیحد و پایان به رسم باج و خراج، به درگاه صاحب تخت و تاج ارسال داشته…» (ثقاوه، ص ۳۵۱).

در حالیکه به نوشته‌ی ‌منشی مخصوص شاه‌عباس: حال که پادشاه «در دارالملک شیراز اتفاق نزول افتاده به ولایت لار نزدیک شدند مناسب این بود که ابراهیم‌خان در چنین وقت که قرب جوار دست داده بود ادراک ملازمت عتبه علیا را فوزی عظیم شمرده بجهت ادای مراسم تهنیت جلوس همایون با قوافل اخلاص روی نیاز بدرگاه گردون مناص آورده سعادت بساط‌بوسی دریابد». به زبان دیگر، پادشاه انتظار داشته است که حاکم لار خود به دیدار بشتابد. لیکن ابراهیم‌خان آن درایت خاص حکّام را نداشته، که در زمان لازم خود به پای‌بوس پادشاه باید رفت؛ تحفه و هدایا کارساز نیست. همان کاری که «گرگین لاری» در هنگام حضور تیمور گورکانی در شیراز کرد. این که می‌گویند «تاریخ درس سرنوشت است» اینجاست!

اسکندربیگ، منشی مخصوص، دلیل این کوتاهی را چنین آورده است: «مشار الیه (ابراهیم‌خان) از جهل و نادانی و ممانعت تیره‌رایان لار خصوصاً میر درگاه که صاحب اختیار مطلق او بود، توفیق این سعادت نیافته به تغافل گذرانید. از این جهت مزاج مبارک اشرف ازو متغیر گشته همواره مترصد آمدن او بود. و او به مواعید کاذبه اکتفا نموده به لیت و لعل می‌گذرانید. و انحراف مزاج اشرف متزاید و متضاعف می‌گشت. تا آنکه بدسلوکی میردرگاه به ملازمان بارگاه سّد رَه اشتباه شاهی به اخذ باج و خراج می‌رفتند و زیادتی‌ها که به تجّار و مترددین این دیار می‌نمودند مزید علت گشته اله ویردی‌خان حسب الفرمان قضا جریان به تأدیب و تنبیه ایشان متوجه گردید».

ادامه دارد.

مطالب دیگر غلامحسین محسنی را از این صفحه بخوانید.

3 نظر

  1. درود بر تاریخ دان بزرگ .ایشان بدون مغرضانه متن می نویسند .بار خواندن تحقیقات ایشان به این نتیجه می رسم که اگر در گذشته لار کشور یا ایالت بوده مرکز ان شهر گراش بوده .چون بخاطر امن بودن تمام خوانین روی آن حساب می بردند و بین دو شهر بوده .

  2. آفرین بر شما، همین کار را ادامه بدهید.
    لاری ها با پراکندن دروغ درپی بزرگنمایی لار هستند.
    لار دیگر کارش تمام شده.
    آفرین بر شما، ۱۰۰% این کار را ادامه بدهید

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

3 نظر
scroll to top