هفتبرکه: «مُرد که مُرد، همان بهتر که مرد.» نهایت عکسالعملی که نسبت به خودکشی آن غریبه از اطرافیانم میشنوم، همین است. اما بخشی از او در من هنوز زنده بود و شنیدن این حرفها آزارم میداد. خیره شدهام به قفسی که با یک طناب تزیینی از سقف آویزان است و پرندهای که در آن از میلههای قفس بالا میرود. با خودم فکر میکنم انتخاب مرگ آنقدرها هم اختیاری نیست که آنها تصور میکنند.»
پیشنهاد خودش بود که با ما گفتوگو کند. میگوید: «با شنیدن هر خبر خودکشی مصمم میشوم که با یکی از خبرگزاریهای شهر حرف بزنم و از ماجرای هشت سال فرار مداومم از قاتل سمج درونم بگویم. فکر کنم حالا وقتش است که از تجربههایم بگویم.»
تجربه هر فردی با دیگران متفاوت است و شاید تجربههای این همشهری ما کاملا علمی نباشد اما میتواند کمک کند تا افراد دیگری که با این درد بزرگ زندگی میکنند بتوانند مسیری برای درمان خود پیدا کنند.
در دفترچه یادداشتش در حال مرور حرفهایی است که برای زدن دارد. خودش را معرفی میکند: «۴۷ سال دارم. گراشی هستم. تا کلاس نهم درس خواندم. متاهل هستم و دو فرزند دارم. تا همین چند وقت قبل در دبی شاغل بودم اما بعد از درگیریام با افکار خودکشی، به گراش برگشتم و بعد از عوض کردن چند شغل آزاد و پردرآمد در گراش، در حال حاضر بیکارم.»
از دیدن پنکه و جرثقیل حالم بد میشود
میپرسم کی و چطور اتفاق افتاد؟ میگوید: «هشت سال پیش. سحر ما رمضان بود. قرآن را به سینه چسبانده بودم و مانند دیوانهها گریه میکردم و دور حیاط میچرخیدم. صدای همسرم را میشنیدم که میگفت، «شیطان را لعنت کن.» اما چند دقیقه قبل از آن، زمانی که تنها بودم، در سرم ولوله بود. تپش قلبم به شدت بالا گرفته بود. یادم میآید که صحرا بودم. ناگهان ترس و اضطراب همهی وجودم را گرفت. ترسی بیدلیل، اضطرابی بیمنشا، من را به مرگ مشتاق کرده بود. سریع آنجا را ترک کردم و آمدم خانه. همسرم خانه بود. به او گفتم حالم خراب است. گفتم میخواهم خودم را راحت کنم. تا صبح با او حرف زدم و او تا صبح کنارم بود که جایی نروم و به خودم آسیبی نرسانم. کشش و قدرت عجیبی برای از بین بردن خودم داشتم و اگر همسرم نبود شاید همان موقع کار خودم را تمام میکردم.»
سناریویی که او در ذهنش مدام به آن فکر میکند: «این افکار در تنهایی بیشتر سراغ آدم میآید، هرچند خطر هر لحظه من را تهدید میکند.»
پزشک دارم. تماس و مشاوره میگیرم
«ولی برای من این افکار هیچوقت به مرحله اقدام نرسید. به خاطر این که من پزشک دارم و با افرادی تماس میگیرم و مشاوره میگیرم. اگر خانه تنها باشم و بفهمم حالم بد است، سریع خانه را ترک میکنم و میروم وارد جمع میشوم. زمینهاش هنوز در وجود من است ولی دارم خودم را کنترل میکنم. از دست دادن اشتها یا پرخوری، گوشهگیری، خودآزاری و کندن موهای ابرو و سر نشانههای کسی است که دارد به این بیماری مبتلا میشود.»
کنجکاو بودم بدانم بعد از آن حمله چه اتفاقی افتاد؟ برایم توضیح میدهد: «صبح با طلوع خورشید، کمی حالم بهتر شد. اولین چیزی که دم دستم بود گوشی همراهم بود. نشانههایی را که داشتم در اینترنت سرچ کردم. انبوهی از اطلاعات در رابطه با افسردگی را در صفحهی گوشیام میبینم. دو سه روز بعد با اصرار نزدیکانم که فکر میکردند «مزرتی» شدهام رفتیم پیش دعانویس، اما دعانویس دردی از من دوا نکرد. بعد از آن به روانپزشک مراجعه کردم. تشخیص او هم افسردگی بود و کمی آرامبخش برایم تجویز کرد. تا چند وقت این داروها روی من تاثیرگذار بود و حالا هشت سال از آن ماجرا میگذرد و من هنوز زیر نظر دکتر هستم و قرص استفاده میکنم.»
دنبال دلیل خودکشی نباشید
میپرسم یعنی بدون هیچ دلیل خاصی، بدون هیچ اتفاقی که شما را از زندگی دلسرد کند، دست به این اقدام زدید؟ میگوید: «من هیچ دلیل خاصی را برای اقدام به خودکشی قبول ندارم. مثلا شاید بگویند طرف مشکل اقتصادی داشت، واقعیت این است مشکل اقتصادی هیچی با آدم نمیکند. خیلیها در گراش هستند که کار ندارند ولی امید به زندگی دارند. این یک نوع مریضی است. من میخواهم مردم گراش به چشم یک مریضی به این مساله نگاه کنند. به جز همسرم خانوادهی پدریام این جریان را فهمیدند. با آنها صحبت کردم و گفتم همچین مسالهای برای من پیش آمده و در جریان باشید. حالا اگر میخواهید من را دکتر ببرید. من افکارم خراب است. وقتی با برادرم در مورد مشکلم حرف میزنم او دنبال دلیلی برای حال بد من میگردد و توقع دارد من به زندگیام مسلط باشم. گاهی به شوخی میگوید این همه در شهر خودکشی کردند، تو هم یکی دیگر. چون هیچ اطلاعاتی در رابطه با مشکل من ندارد.
«خواهش دارم از مردم که نسبت به این مساله بیخیال نباشند. وقتی یک نفر دست به این اقدام زد همهی مردم دنبال دلیل اقدام او میگردند و یا اگر کسی از این طریق جانش را از دست داد همه برایش لعنت میفرستند که بی دین و ایمان و خدانترس بوده. اما شما این اشخاص را درک نمیکنید. این یک نوع مریضی است. وقتی کسی مریض است باید او را به دکتر برد تا درمان شود نه این که باری روی بارهایش بگذاریم.»
گفتوگو باعث تخلیهی افکار منفی میشود
میگوید: «با این وجود، افرادی که در حال تجربه کردن وضعیتی مانند وضعیت من هستند نباید ناامید شوند. به آنها توصیه میکنم در هر صورتی با دیگران حرف بزنید. کسی که شما را درک میکند را پیدا کنید و از مشکلاتتان با او صحبت کنید. گفتوگو باعث تخلیهی افکار منفی شما میشود. من در این هفت سال بالغ بر پانصد میلیون تومان خرج درمان خودم کردم. تجربه مفت به دست نمیآید. افرادی که درگیر هستند سریعتر باید به متخصص مراجعه کنند تا بیماری بدتر نشود و مثل من هشت تا ۹ سال اسیر این بیماری و قرص و دارو نشوند. یک روزی من دنبال پول میدویدم اما حالا دنبال سلامتیام میدوم.»
همین حالا هم دارم به خودکشی فکر میکنم
وقتی میپرسم این افکار منفی چند وقت یک بار به سراغتان میآید، نیشخندی میزند و جواب میدهد: «همین حالا، همین الان که دارم با شما صحبت میکنم، یک فرکانسهای منفی در مغزم است. به صورت روزانه این افکار به ذهنم خطور میکند. ولی چون الان دارم با شما صحبت میکنم وقتی بروم بیرون احساس میکنم تخلیه شدم و به یک آرامش میرسم و با خودم میگویم یک نفر حرفهایم را شنید و درکم کرد. وقتی کسی درکت کند خیلی مهم است. مهم نیست او عضوی از خانواده و دوستان باشد یا یک غریبه، زن باشد یا مرد، بچه باشد یا بزرگسال.»
میگویم این افکار چطور سروقتتان میآیند و فرار از این افکار چقدر زمان میبرد؟ میگوید: «انگار در سرت آشوبی به پا میشود. یک لحظه در وجودت یک انفجاری به وجود میآید و همین طور ادامه پیدا میکند. به محض که این حمله به من دست داد، باید سریع دست به دامن مشاور شوم. و اگر مشاوری پیدا نشود شاید کار از کار بگذرد. یا دوز قرصهایم را بالا ببرم. زمانی که از قرص استفاده میکنم حالم خوب است. با پایان تاثیر قرص که حدود هشت یا دوازده ساعت طول میکشد مثل باطری که شارژش تمام میشود دوباره احساس میکنم این مساله دارد سروقتم میآید و سریع باید مراجعه کنم به دارو. این حملات هر لحظه اتفاق میافتد و ولکن آدم نیست. برای من دم دمهای صبح و یا موقع غروب آفتاب حوالی ساعت ۵ تا ۷ به اوج خودش میرسد. هر کسی به این درد دچار است. خودش بهتر میداند چه موقع حالش خراب است. اکثر خودکشیهایی که اتفاق افتاده یا دم صبح بوده و یا از غروب به بعد. البته تغییر فصلها هم روی این بیماری تاثیرگذار است. آدمهایی که درگیر افسردگی شدید هستند پاییز باید خیلی مواظب باشند. زمانی که هوا عوض میشود این عوارض بیشتر میشود و فکر میکنم به آن میگویند افسردگی دو قطبی. این بیماری در خانمها بعد از زایمان هم اتفاق میافتد. خواهش میکنم، افرادی که مریض هستند از حرف و حدیثها، برای مراجعه به روانپزشک و مشاور خجالت نکشند. جان آدم خیلی عزیز است. هر یک نفری که از دست میرود. زندگی چند خانواده را متلاشی و بلاتکلیف میکند.»
در گراش کسی به فکر بیماریهای اعصاب و روان نیست
«بیماریهای اعصاب و روان در گراش رو به افزایش است اما تجربهی این سالها به من نشان داده، متخصص اعصاب و روان، روانپزشک، مشاور و روانشناسی که کاربلد و متخصص باشد در شهر نداریم یا اگر داریم، انتقالی میگیرد و از این جا میرود.» این گلهای است که او به عنوان یک بیمار از مسئولین دارد و میگوید: «کمبود متخصص در گراش احساس میشود. مثلا در بیمارستان یک عده میآیند و فقط یک تا دو سال میمانند و بعد میروند. مسئولین باید پیگیر این موضوع باشند. من با چند نفر در بیمارستان صحبت کردم. با آقای حقیقی، زمانی که مدیر بود، صحبت کردم. اما در گراش کسی نیست که حساسیت این موضوع را درک کند. حتی دکتر و افرادی که در زمینه اعصاب و روان فعالیت دارند این موضوع را زیاد جدی نمیگیرند.
«ولی اهمیت موضوع برای من که در حال زجر کشیدن و دست و پنجه نرم کردن با بیماری هستم فرق میکند. میتوانند یک موسسه خیریه برای رفع مشکلات روانی تاسیس کنند. بیماری من، خانوادهی من را هم بیمار میکند. قرصهای اعصاب و روان قیمتش بالا است و قرصهای ایرانی بیفایده است. دکترم میگوید فقط قرص خارجی استفاده کن. متاسفانه بهزیستی هم کمک خاصی به ما نمیکند. تازگیها فهمیدم به جز قرص و دارو دستگاهی وجود دارد به اسم آر تی ام اس، که از مغز عکس میگیرد و نوسان و فرکانسهای مغز را مشخص میکند و طبق چیزی که من شنیدم میتواند فرکانسهای منفی که روزانه افکاری مانند میل به خودکشی را در افراد ایجاد میکند را از بین ببرد. چرا بیمارستان گراش این دستگاه را تهیه نمیکند؟ یا روی آوردن متخصصین و ماندگار کردن آنها سرمایهگذاری نمیکند؟ که جامعه این قدر آسیب نبیند.»
چند توصیه برای داشتن حال خوب
میپرسم تا چند سال باید به مراجعه به پزشک و استفاده از دارو دلخوش بود؟ اگر کسی میخواهد از اصل و اساس با این بیماری مبارزه کند، چکار کند؟ با کمی مکث جواب میدهد: «اگر آدم میخواهد موثرتر حالش خوب باشد، باید به پزشک مراجعه کند چون اگر به پزشک مراجعه نکند عواقب بدی دارد. مثلا کسی زنگ میزند به دوستش و میگوید بیا برویم فلان جا دور بزنیم بلکه حالم خوب شود. در این صورت اگر تغییر حالی هم اتفاق افتاد، موقتی است.
«خواهش میکنم از افراد که رفتن به دکتر و استفاده از دارو را جدی بگیرند. کسانی که این افکار را دارند یک تست کلی بدهند، چون کمبود آهن و کلسیم، دیابت و بیماریهای دیگر زمینههای افسردگی را افزایش میدهد.
«از طرف دیگر، پیشنهاد من این است با آدمهای منفیگرا به هیچ عنوان رفتوآمد نکنید، حتی اگر پدر و مادرت باشند. کسانی که صحبت منفی میکنند نه برای یک نفر که حتی برای جامعه هم مضر هستند. آنها قدرتی به تو میدهند که بروی و آن کار را انجام دهی.
«خانواده را در جریان مشکلتان قرار دهید. دلیل موفقیت من این بود که آن شب با همسرم صحبت کردم و این مساله باز شد و او همیشه حواسش به من بود هر چند خیلی اذیت شد و من به خاطر این موضوع از او ممنونم. حمایتش و گفتوگو با چند نفر از دوستان که تخصصی نداشتند ولی من را درک میکردند و با حرفهایشان به من انگیزه و آرامش میدادند باعث سروپا ماندن من شد.»
«این قصه سر درازی دارد. از بین بردن ریشهی این بیماری علاوه بر تلاش فردی یک قدرت جمعی میخواهد. مردم رفت و آمد را قطع کردند. رفت و آمد صرفا منظور دید و بازدید نیست. هدف گفتوگو و صحبت کردن و تخلیه شدن است. ارتباطهای خانوادگی و دوستانه خود را افزایش دهید.
«مردم باید به موسیقی روی بیاورند. موسیقی من را آرام میکند. این که بروی سروقت چیزهایی که به آن علاقهمندی و آنجا استعدادت را نشان بدهی، این باعث آرامشت میشود. مثلا من صدای خوبی دارم و میخواهم آن را تقویت کنم. قرار است کلاس تنبک بروم و به دخترم گفتم به کلاس سنتور برود. یک نفر به ورزش علاقه دارد، باید ورزش کند. ورزش جز واجبات است، حال آدم را خوب میکند.
«پیشنهاد میکنم کمتر چیزهایی با طبع سرد مانند چایی، نسکافه و لبنیات بخورید.
«اگر کسی از نظر مالی وضع خوبی دارد مسافرت رفتن را فراموش نکند. من در سال یک بار به کشورهای خارج سفر میکنم و آن جا تخلیه میشوم تا جایی که حتی میتوانم قرصهایم را قطع کنم. درست است وقتی برمیگردم اینجا شاید دوباره به جای اولم برگردم ولی همان چند روز انرژی زیادی به من میدهد. مردم اگر نمیتوانند بروند مسافرت حداقل پنج شنبه و جمعه بروند صحرا و دور هم باشند. مردم نیاز دارند از لحاظ روحی و روانی از جایی تقویت شوند چون در جامعه چیزی به عنوان شاد بودن نداریم. در گراش شادی برای مردم وجود ندارد. حتی وقتی میخواهی به خانهات برگردی، اسم بلوارها و خیابانهایش تو را یاد مرگ میاندازد. از من میشنوید. شب نشینی به هیچ عنوان نکنید. به موقع بخوابید و به موقع بیدار شوید.
«وابستگی به موبایل را کم کنید. این دنیای دیجیتالی با تمام پیشرفته بودنش واقعا افکار مردم را به هم ریخته است به خصوص افرادی که درونگرا و منفیباف هستند. سراغ خبرها و حوادث تلخ نروید.
«به بچهها بیمحلی نکنید و آنها را به امان خدا رها نکنید. با آنها بازی کنید و به آنها توجه نشان دهید تا روش شاد بودن را یاد بگیرند و در بزرگسالی زمینهی افسردگی در آنها کمتر باشد.»
رابطه خودکشی و اعتیاد
میپرسم بین میل به خودکشی و اعتیاد به مواد مخدر ارتباطی وجود دارد؟ میگوید: «ارتباط مستقیمی وجود ندارد. اما ممکن است عدهای برای فرار از این افکار به سمت مواد کشیده شوند. بعضیها به صورت تفننی مصرف کنند و بعضیها به صورت دایم درگیر شوند. ولی چون کیف این تفریحات موقت است بعد میفهمند این مواد اصلا آنها را قانع نمیکند و باز تمرکزشان برمیگردد به سمت فکری که دارند.»
زندگی او بعد از این اتفاق تغییرات دیگری هم داشته است. او حالا زندگی در روستا را به زندگی در شهر ترجیح داده است: «در یکی از روستاهای نزدیک، خانهای برای خودم دستوپا کردم. آنجا برای خودم چند حیوان دارم. از گاو نگهداری میکنم و شیر میدوشم و سبزی کاشتم و به همه میگویم بیایید و از پیش خودم سبزی بگیرید. خیلی ساده با کمترین امکانات شادابی زندگی را به دست آوردهام و آنجا حالم خوب است. حتی گاهی قرص هم استفاده نمیکنم. البته آنجا با مردم زیاد در ارتباط نیستم چون از لحاظ فکری حالم را خراب میکنند. زیاد نزدیکشان نمیشوم ولی با حیواناتم زیاد صحبت میکنم. و سعی میکنم این افکار از من دور باشد. ولی به گراش که برمیگردم دوباره حالم خراب میشود.»
او به عنوان جملهی آخر میگوید: «زندگی ارزش زندگی کردن را دارد، وقتی به خانوادهام نگاه میکنم این را به وضوح حس میکنم و این خیلی عجیب است که میل به مردن، میل به پیدا کردن شور و شوق واقعی زندگی را درون من زنده کرده است.»
هفتبرکه: این گزارش به مناسبت «هفته پیشگیری از خودکشی» منتشر شده است. در تکمیل این گزارش، یک گزارش تشخیصی به قلم امالبنین حامل، کارشناس ارشد روانشناسی، نیز به منظور توضیح علمی صحبتهای مطرحشده در این گزارش منتشر شده است (اینجا) که پیشنهاد میدهیم حتما مطالعه کنید.