بستن

ریشه‌های معضلات اجتماعی در خانواده‌‌های از هم‌گسیخته است

هفت‌برکه – زهرا خواجه‌زاده – کارشناس ارشد روان‌شناسی تربیتی: درباره‌ی تعریف خانواده مطالب زیادى بیان شده است و هر اندیشمندى در تعریف خود، بر بعدى از ابعاد خانواده بر اساس اهمیت تأکید کرده است. طبق برداشت کلی از تعاریف مختلف، می‌توان این­گونه بیان کرد که «خانواده شامل گروهى از افراد است که از راه خون، زناشویى و یا فرزند­پذیرى با یکدیگر ارتباط مى‌یابند و طیّ یک دوره‌ی زمانى نامشخص با هم زندگى مى‌کنند.» به عبارتی دیگر، خانواده اوّلین و کوچک‌­ترین نهادى است که افراد در آن اولین ارتباط با دیگران را تجربه و نخستین جرقه‌­های تربیت اجتماعی را آغاز می‌کنند.

خانواده مهم‌ترین رکن جامعه و هسته‌ی اولیه تشکیل‌­دهنده‌ی آن و در نزد ملل مختلف، دارای قداستی است که در ابتدا با پیوند یک زن و مرد تشکیل می‌شود. با ورود فرزندان، علاوه بر اینکه خانواده بزرگ‌تر می‌شود، نقش‌های متعدد و همچنین مسئولیت‌های متفاوتی نیز به وجود می‌آید که انجام درست و به‌موقع این مسئولیت‌ها با تکیه بر ارزش‌های درونی یک جامعه که ریشه در ادوار و فرهنگ آن جامعه دارد، باعث ثبات و قوام بنیان خانواده می‌شود.

بنیان خانواده همان چهارچوب‌هایی است که اساس همزیستی، همدلی و همزبانی یک خانواده را تشکیل داده و آن­ها را به عنوان یک واحد اجتماعی در پیشرفت فردی، خانوادگی و اجتماعی همراهی ‌می‌کند. متاسفانه امروزه این امر دستخوش تغییرات و آسیب‌­هایی شده که آن را به سوی تزلزل و یا از هم‌پاشیدگی سوق می‌دهد.

اگر از زاویه‌ای دیگر به خانواده نگاه کنیم، می‌توانیم اعضای آن را مانند تکه‌های پازلی فرض کنیم که در صورت چیدمان درست، یک طرح زیبا را می‌سازند و به نمایش می‌گذارند و در غیر این صورت، تکه‌‌هایی از هم جدا شده خواهند بود که علی‌رغم عینیت، توانایی ساخت طرحی زیبا را نخواهند داشت.

در این نوشتار، دو نوع نظام خانواده را بررسی می کنیم: خانواده مستحکم یا منسجم و خانواده متزلزل یا گسیخته؛ که هر کدام دارای ویژگی‌ها و شرایط خاص خود هستند.

ویژگی‌­های خانواده منسجم

بسیاری از ویژگی‌­هایی که زوج‌­های سالم را از زوج‌­های بد کارکرد متمایز می‌کند، می‌تواند خانواده‌­های سالم را از خانواده­‌هایی با عملکرد ضعیف نیز جدا سازد. جدای از آن، خانواده‌­ای که با کارکردهای خوب، خود را نمایان می‌سازد، دارای ساختاری منسجم و به هم پیوسته است که اعضا با هم در ارتباطی درست و منطقی و منطبق بر فطرت خویش هستند و چرخه حیاتی زندگی را به سمت خوشبختی می‌چرخانند.

یافته‌­ها نشان می‌دهند که خانواده‌های سالم و منسجم دارای این ویژگی‌­ها هستند: تعهد نسبت به خانواده و اعضای آن؛ احترام‌­گذاری اعضا نسبت به همدیگر؛ میل به با هم بودن؛ الگوهای ارتباطی مؤثر؛ سطح بالای معنویت و دینداری؛ توانایی مقابله با بحران به شکلی مثبت (انطباق‌پذیری)؛ تشویق و دلگرمی دادن به یکدیگر؛ نقش­های روشن و تعریف‌شده.

در مقابلِ خانواده‌­های منسجم و کارا، با دسته‌­ای از خانواده‌­ها روبه‌رو هستیم که این انسجام و کارایی را ندارند. به نظر ِژان ژاک روسو، فیلسوف فرانسوی، بنیان و شالوده خانواده را تفاهم، درک متقابل، فداکاری، گذشت از حقوق یکدیگر و صبر در برابر مشکلات می‌سازد. اگر یکی از زوجین یا هر دو، به دلایل گوناگون، نتوانستند با یکدیگر سازش کنند، خانواده از هم گسیخته می‌شود. هر قدر خانواده از بنیان مستحکم­تری برخوردار باشد و طرفین از جهات بیش­تری با یکدیگر توافق کنند، احتمال بقای این خانواده بیش­تر خواهد بود.

خانواده گسسته همچون یک کشتی شکسته

خانواده گسسته به مانند کشتی شکسته‌ای است که راه به ساحل آرامش و خوشبختی ندارد. چنین خانواده‌ای در شکل­‌گیری پیامدهای آسیب‌­زای اجتماعی چون اعتیاد، فحشاء، فرار، فقر، طلاق، ولگردی، خشونت خانوادگی و… موثر است. جایی که همنوایی اجتماعی بین اعضا برای رعایت هنجارها و ارزش­ها وجود نداشته باشد، خانواده گسسته شکل می‌گیرد که اهم ویژگی­‌های آن بدین صورت است:

  • در این خانواده‌ها، به علت وجود اختلاف، والدین معمولاً در حالت قهر و آشتی به سر می‌برند که تاثیر منفی بر کودکان می‌گذارد.
  • گاهی کودک به عنوان قاضی در نظر گرفته می‌شود و گاهی قربانی یکی از طرفین می‌گردد.
  • به دلیل عدم تامین نیازهای روانی و جسمانی، کودک به تدریج الگوهای پرخاش‌گری را می‌آموزد.
  • میزان ارزش و احترامی که هر یک از افراد خانواده برای خود قائل هستند، ناچیز است.
  • چهره‌ی افراد خانواده غالباً عبوس و معمولاً غمگین، گرفته،‌ افسرده و بی‌احساس است.
  • گوش افراد خانواده برای شنیدن خواسته­‌های یکدیگر سنگین است و صدای آنان یا بلند و خشن و گوش‌خراش است و یا به اندازه‌­ای آرام و نجوامانند که به سختی قابل شنیدن است.
  • نشانه‌های دوستی و صمیمیت در بین افراد خانواده کم است و در مواردی حتی از وجود یکدیگر نیز بی‌اطلاع هستند.
  • شوخی­های افراد خانواده با یکدیگر در بیش­تر اوقات گزنده،‌ بی‌رحمانه و مبتنی بر قساوت قلب است.
  • بزرگ­ترهای خانواده آنقدر سرگرم امر و نهی کردن و دستور دادن به کوچک­تر­ها هستند که کاملا از ویژگی­های شخصیتی فرزندان خود غافلند.
  • فرزندان خانواده کمتر از وجود پدر و مادر خود به عنوان دو انسان بالغ،‌ فهمیده،‌ باشعور،‌ اصیل و دوست‌داشتنی بهره‌مند می‌شوند.
  • پدر و مادر برای احتراز و دوری از یکدیگر آنچنان خود را مشغول کارهای خارج از محیط خانواده می‌کنند که گویی تنها وظیفه آنان کار کردن و تامین مایحتاج زندگی است.
  • افراد خانواده، احساس تنهایی و بی­‌یاور بودن می‌کنند و به این باور می‌رسند که بیچاره و نگون‌بخت هستند و در واقع نوعی درماندگی آموخته شده را تجربه می‌کنند.
  • اعضای خانواده مسائل خود را انکار می‌کنند به همین دلیل نمی‌توان در حل مسائل آنان قدم برداشت. به علت دور بودن اعضای خانواده از هم، آن مهر و محبتی که اعضا به طور طبیعی خواهان آن هستند، شکل نمی‌گیرد.
  • در خانواده مسأله‌دار، نیاز اعضای خانواده برآورده نمی‌شود و جو نامطلوبی بر آن حاکم است. زمانی این آسیب خود را بیش­تر نشان می‌دهد که اعضا می‌آموزند نیازهای خود را چه در امور مادی و چه در امور عاطفی در بیرون از خانواده بیابند. اگر نیازی به پول داشته باشند دوست هم‌سال خود و یا افراد بزرگ­تر از خویش را در این امر محرم‌­تر از اعضای خانواده می‌بینند. نیازهای عاطفی هم به همین شکل انجام می‌گیرد. ناگفته نماند که دختران در این خانواده‌­ها به دلیل عدم ارضای نیازهای عاطفی، آسیب­های شدیدتر و جدی‌­تری می‌بینند؛ چرا که ممکن است به خاطر خلا عاطفی‌­ای که در خود احساس می کنند، تن به هر دزد عاطفه‌­ای بدهند و جسم و روح خود را در اختیار او قرار دهند.
  • در خانواده‌­های از هم­گسیخته، صمیمیتی بین اعضا وجود ندارد؛ لذا برای حل مسائل خود از انعطاف لازم برخوردار نیستند. به بیان دیگر در این خانواده­ها، درگیری­های لفظی بسیار دیده می‌شود و چیزی که کمتر در میان آن­هاست، گذشت از خطاهای دیگر اعضای خانواده است.
  • در خانواده­‌های از هم­‌گسیخته، افراد با هم در عناد و دشمنی‌اند و بین آن­ها روابط مطلوبی وجود ندارد.
  • در چنین خانواده­‌ای از آزادی و دموکراسی خبری نیست و ساختار خانواده بر عدم اعتماد، سرزنش و انتقاد بنا شده است.

بنابراین، خانواده‌­ای که اعضای آن از هم­گسسته‌اند، همانند کشتی شکسته‌ای است که در میان امواج پرتلاطم زندگی، هر روز بخشی از بدنه و تجهیزات حرکتی خود را از دست می‌دهد و به جای آن که به سمت ساحل سلامت و خوشبختی حرکت کند، هر لحظه باید غرق شدن آن را انتظار کشید.

یکی از شایع‌­ترین آسیب­های خانواد‌ه‌­ی از هم گسیخته طلاق است که متاسفانه روزبه‌روز بر آمار آن اضافه می‌شود و بنیان خانواده را از هم می‌گسلد. طلاق یک پدیده روان‌شناختی است، چرا که بر تعادل روانی فرزندان و بستگان خانواده به شدت تاثیر می‌گذارد. نظر به اینکه افزایش آمار طلاق، آسیب­‌ها و مشکلات اجتماعی را به دنبال دارد، لازم است تا نگاهی به دلایل و عوامل جامعه‌­شناختی این پدیده داشته باشیم.

ازدواج زود هنگام. گاهی به دلیل ازدواج‌های زودهنگام، طرفین احساس می‌کنند زندگی و رابطه‌شان آن‌قدر تکراری است که حالت کسالت‌باری دارد. بسیاری از طلاق‌هایی که پس از سال‌ها زندگی مشترک اتفاق می‌افتد، احتمالا به همین دلیل است. فقدان باورهای مذهبی، مشکلات مالی، طلاق والدین، سطح تحصیلات، ناسازگاری­های جنسی، که گاهی به ‌صورت غیر مستقیم سبب طلاق می‌شود؛ به این‌صورت که ابتدا به دلیل ناسازگاری جنسی، یکی از زوج‌ها خیانت می‌کند و سپس به دلیل این خیانت، طلاق اتفاق می‌افتد. به خصوص زوج‌هایی که فرکانس رابطه‌ی جنسی‌شان با هم متفاوت است با مشکل روبه‌رو می‌شوند. در این حالت یکی از طرفین احساس می‌کند که تحت فشار قرار دارد، در حالی‌که طرف دیگر احساس می‌کند مورد بی‌اعتنایی قرار گرفته است.

مشکلات روحی و روانی: بر اساس برآوردها، آمار طلاق در خانواده‌هایی که یکی از همسران یا هر دوی آن­ها دچار افسردگی، اضطراب و مشکلات روحی و روانی هستند، بسیار بالاست. این مشکلات روانی می‌تواند هم به دلیل اعتیاد و هم به دلیل بیماری‌هایی مانند اختلال دوقطبی باشد.

اعتیاد: می‌تواند به مواد مخدر، الکل یا ترکیبی از هر دو باشد. اعتیاد والدین می‌تواند تاثیر منفی بر اعضای خانواده داشته باشد.

کمال‌گرایی: این مورد می‌تواند یکی از عوامل مخرب برای خانواده‌­هایی باشد که از دور ظاهری کامل و بدون ایراد دارند، اما این تنها پشت ماجراست. وقتی کمال­‌گرایی از نظر والدین به اوج خود می‌رسد و والدین انتظارات غیر واقعی برای کسب موفقیت از وی کودکان خود دارند، ممکن است این موضوع در آینده منجر به تصورات خودخواهانه و کاهش عزت نفس و اعتماد به نفس آن­ها گردد. زیرا در خانواده هیچ جایگاهی برای آن­ها متصور نیست.

عشق با قید و شرط: دوست داشتن بی قید و شرط یکی از ویژگی­های خانواده‌های سالم است. اما در خانواد‌‌ه‌­های از هم‌گسیخته، دوست داشتن وابسته به شرایط و خواسته‌­ی اعضای آن است؛ به این معنی که اعضای آن خانواده تنها در صورت درخواست چیزی به سایر اعضا محبت می‌کنند. این موضوع گاهی از عدم امنیت و یا خود خواهی فرد نشات می­گیرد.

عدم وجود مرزها: زمانی که در خانواده مرزهای سالم و حساب شده وجود نداشته باشد، اعضای آن اغلب احساس می‌کنند که هیچ­گونه حریم خصوصی یا احترام به آن­ها وجود ندارد. پدر و مادرانی که فرزندان خود را به عنوان مدال و یا نشان افتخار می‌بینند، رفتار خود­پسندانه‌ای نسبت به آنها دارند. معمولا این کودکان با احساسات بیگانه و حس شکست‌خوردگی بزرگ می شوند و ممکن است در آینده بیش از حد خودخواه شوند.

ارتباط ضعیف: معمولا بسیاری از درگیری­های خانواده ناشی از ارتباط ضعیف بین اعضای آن است. زمانی که اعضای خانواده به دلیل عدم وجود ارتباط بین یکدیگر یا روابط تصنعی نمی‌توانند خودشان را کامل ابراز کنند، ممکن است احساس ناخوشایندی به واسطه­ی نادیده گرفته شدن و درک نشدن داشته باشند که این خود می‌تواند منشا بسیاری از بیماری‌ها و عقده‌های روانی گردد.

 

منابع:

بروس کوتن، درآمدى بر جامعه‌شناسى، ترجمه محسن ثلاثى، تهران: نشر توتیا، ۱۳۷۵.

محمدرضا سالاری‌فر، ویژگی­های خانواده سالم.

محمد محمدی ری‌شهری، تحکیم خانواده از دیدگاه قرآن و حدیث، قم: انتشارات دارالحدیث، ۱۳۹۰.

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

0 نظر
scroll to top