گریشنا- صادق رحمانی: پس از دور زدن اطراف شهر دوحه، در روزهای آخر ما را به حال خودمان که می‌گذاشتند سر از بازار واقف در می‌آوردیم. بازار واقف را از آن جهت واقف می‌گویند که دست‌فروشانی اهل نجد که صبح به دوحه می‌آمدند، غروب به سرزمین خود برمی‌گشتند و مکان ثابتی برای فروش کالای خود نداشتند. بنابراین ایستاده بر بساط خود، کالایشان را می‌فروختند و می‌رفتند. بر همین اساس این بازار را واقف یا به لهجه‌ی محلی واگف گفته‌اند.

اصل حضور گراشی‌ها در بازار واقف بوده است. آن‌ها حداقل چهار نسل در  این بازار مواد غذایی و خشکبار و  آجیل می‌فروخته اند. هرچند امروزه شمارشان رو به کاهش است. یکی از رمزهای موفقیت گراشی‌های بازرگان از قدیم الایام تا به امروز استمرار بر یک کار و کوشش توان‌فرسا در این زمینه بوده است.

آنان پس از به دست آوردن سرمایه‌ی بیشتر آن را در تاسیس فروشگاه‌های بیشتر یا توسعه مغازه خود به کار می‌بردند.

Qatar Vaghef011

یکی از کسانی که می‌توان او را جزو نسل چهارم به حساب آورد آقای مسعود بهادری است. مردی ۴۳ ساله که نگران بیماری پدرش است. پدرش رضا بهادری در شیراز ساکن و اکنون در بیمارستان بستری است.

عموی او شهید قاسم بهادری همکلاسی من در مدرسه راهنمایی ابدی بود. و عموی دیگرش احمد بهادری که روزگاری در تیم‌های فوتبال گراش دروازه‌بانی می‌کرد، اکنون در بستر بیماری است. خداوند او را شفا بدهد. آقای بهادری در یکی از مغازه‌های سر نبش خشکبارفروشی دارد.

فروشگاه بهادری درست رو به‌روی فروشگاه آقای حاج فرامرز اسب‌افکن فرزند علی‌مرد از تفنگچیان دوره زادان‌خانی است. جلو فروشگاه که ایستاده بودیم، علی‌مرد هم به ما اضافه شد. البته نوعی همان علی‌مردی که گفتم. آقای بهادر ما را به علی‌مرد معرفی کرد. علی‌مرد گفت: من همین الان، در راه که شیلان شیلان می‌آمدم، دوبیتی‌های آقای صادق رحمانی درباره‌ی علی‌مرد را زمزمه می‌کردم. من و او اولین بار است که همدیگر را می بینیم، وقتی محمدعلی شامحمدی مرا معرفی می کند، از این تله‌پاتی شگفت‌زده می‌شود.

کبای آسمون شال علی‌مرد

غرشت و برک شمخال علی‌مرد

کسی اشناگرت جز اسب و کئله

سراخ از حال و احوال علی‌مرد

 

در این صفحه گریشنا می‌توانید هر شب ساعت ۱۲ #سفرقطر را دنبال کنید

http://bit.ly/Ger-Qatar