هفتبرکه (گریشنا): مراسم عزاداری در گراش قدیم چگونه بوده است؟ آیا حقیقت دارد که آن زمانها مراسمی همچون «واویلا» و «یا حسین» در شب عاشورا اخلاص و حزن عجیبی داشته است؟ آیا میدانید که هشتاد سال پیش در گراش تعزیه مجللی برگزار میشده است؟ در پی یافتن جواب این سوالها، فاطمه یوسفی، خبرنگار هفتبرکه، به سراغ عبدالعلی صلاحی رفته است. صلاحی که به تازگی کتاب مفصل «جامعهشناسی گراش» را منتشر کرده است، مراسم عزاداری در گراش قدیم را به تصویر کشیده است.
عبدالعلی صلاحی: برای این که صورت عزاداری در گراش را به دست بیاوریم، پیشنهاد میکنم به کتاب «جامعهشناسی گراش» مراجعه کنید. آنجا خلاصهای از این فرمها نوشته شده است.
گراش و دو هیات سینهزنی
جدا از چند خانهای که در آنها روضهخوانی میشد، کل عزاداری گراش به دو هیات سینهزنی تقسیم میشد: یکی هیات سینهزنی برق روز و دیگری هیات سینهزنی ناساگ؛ که جلو این دو هیات، یک تا دو نفر زنجیرزنی میکردند. یعنی هیات زنجیرزنی جداگانهای نداشتیم. بعد حدود چهل و خوردهای سال پیش، هیاتی به اسم هیات ابوالفضل (ع) در خود حسینیه ابوالفضل زنجیرزنی را شروع کرد.
مسیر حرکت هیاتها به این شکل بود: هیاتها معمولا از روز سوم یا چهارم محرم بیرون آمدن را شروع میکردند. این هیاتها مسیرهایی را طی میکردند که به خانههایی که در آن روضهخوانی میشد، منتهی میشد. خانههایی که قدیم در آن روضهخوانی میشد اینها بودند: خانهی حاج احمد پورکریمی؛ خانهی کل نقی که الان حسینیه حاجیه شاجان هم میگویند؛ خانهی اللهقلیخان؛ خانهی حاج حسن علی ملا که فامیلشان ملایی است؛ خانهی حاج شیخ حسن، پدر مرحوم شیخ احمد انصاری؛ خانهی حاجی محمدجعفر (رایگان) که نزدیک مسجد آخوند بوده؛ و خانهی حاجی فرامرز که الآن به حسینیه حضرت زینب (س) تبدیل شده است.
شبهایی که هیاتها میآمدند بیرون، از کوچهای که الان خیابان دروازه اسم دارد حرکت میکردند، یعنی هیات برق روز از پایین و هیات ناساگ از محوطهی جلو خانهی قهرمانخان و حسینهی حاج علیرضاخانی که یک میدانگاهی است، از آنجا حرکت میکردند. با هم برخورد میکردند و نهایتاً میرفتند به حسینیه برق روز.
ولی روز عاشورا جریان فرق میکرد. روز عاشورا هیات کتل از خانهی حاج جعفرخان شروع میکرده و میرفته به خانهی قهرمانخان وارد میشده؛ بعد دوباره کتل، در حالی که آقای شیخ علیاصغر رحمانی روضهخوانی میکرده، بیرون میآمده و از همان کوچهها رد میشده تا از کنار پارک لاله میآمده بیرون و از خیابان اصلی (که آن موقع به آن میگفتند «خئره») برمیگشته به حسینیه برق روز. این مسیر روز عاشورا بود.
پامنبری، روضه، غمانگیز
در کل مراسمی که انجام میشد همین سینهزنیها بود، به اضافهی این که در روضهخوانیها تفاوتهای خاصی داشت. در روضهخوانیها به این شکل بوده که پیش از روضه، پامنبریخوانها میآمدند و میخواندند. پامنبریها بیشتر از روی کتابهای مختلف قرائت میکردند که مربوط به عزاداری بود و منابع نوحهخوانی و روضهها محسوب میشد، مثل کتاب جودی، کتاب خزائن الاشعار، کتاب نیری، کتاب رجائی، و … بعد از روضه هم مرثیههایی خوانده میشده که به آن میگفتند «غمانگیز». یعنی به این ترتیب بوده: اول پامنبری، بعد روضه و در آخر غمانگیز.
مراسم روز تاسوعا
روز تاسوعا دستهها کوتاهتر و کمتر بود، و معمولا در خانههایی که روضهخوانی میشد ختم میشد. یعنی هیات برق روز از مسجد دروازه شروع میکردند و در خانه حاج احمد پورکریمی ختم میکردند. هیات ناساگ از جلو حسینیه حاج علیرضاخانی شروع و در حسینیه سنگآوی ختم میشد. نهایتاً حسینیه سنگ آوی بیشتر محل هیات ناساگ بوده و حسینیه برق روز هم محل پایان هیات برق روز.
واویلا از شب عاشورا
میرسیم به شب عاشورا. شب عاشورا ویژگی خاص دیگری داشته است. خود شب عاشورا، علاوه بر سینهزنی، یک سری مراسم دیگر هم بود. یکی این که عزادارها تا صبح نمیخوابیدند. این تا صبح بیدار ماندن مستلزم این است که برنامههایی هم داشته باشند. سینهزنی را که هیاتها تمام میکردند، دوباره میرفتند به حسینیه برق روز. بعد از مدتی استراحت و پذیرایی، دیروقت که میشد، در خود حسینیه شروع میکردند به سینهزنی؛ که به آن «سینهزنی دودستی» میگفتند. یعنی دو گروه بودند که به شکل یک دایره و در کنار و اطراف هم میایستادند، یک گروه جلوتر و یک گروه عقبتر. گروهی که در حال خواندن اشعارشان بودند، میایستادند و دو دستی سینه میزدند. مثلا یکی از نوحهها این بود: «امشب دیگر حسین در حرمش مهمان است / مکن ای صبح طلوع». مثلا این را میخواندند و بعد دستهی دیگر جواب میدادند: «صبح فردا که تنش زیر سم اسبان است / مکن ای صبح طلوع.» این نوحهها رد و بدل میشده، ولی گروهی که نمیخواند حرکت میکرد و گروهی که میخواند میایستاد. به این شیوه در کل شهر «سینهزنی دودستی» میگفتند.
بعد قبل از اذان صبح، مراسمی بوده به نام «واویلا». من یادم است که دستهها با هم از کنار حسینیه شروع میکردند و از نزدیک قبرستانها رد میشدند و از کوچه پیر پنهان که کنار مسجد دروازه است شروع میکردند به خواندن: «وای وای واویلا صد واویلا». یکی میخواند و همه جواب میدادند. یک تکبیت کوتاه میخواندند و بقیه جواب میدادند. از همین مسیر کوچه دروازه رد میشدند و میرفتند تا پارک لاله که آنجا هم قبرستان بود و باز برمیگشتند به داخل حسینیه. یعنی یک دور کامل میزدند و برمیگشتند.
نزدیکهای صبح، یعنی بعد از اذان صبح، هم یک مراسمی بود به نام «یا حسین». هوا هنوز تاریک بود و این «یا حسین» حزن عجیبی داشت؛ به شکلی که همه به حالت هروله حرکت میکردند، یعنی انگار یک اضطرابی در آدم است و بخواهد خبر از یک حادثه ناگوار بدهد. میگفتند «یا حسین یا حسین یا حسین یا حسین». با سرعت هم میرفتند. یکی میگفت «یا حسین»؛ یکی میگفت «شاه حسین». خیلی هم حزن داشت. کنار قبرستانها که میرسیدند میایستادند و فاتحه میخواندند برای اهل قبور؛ و دوباره رد میشدند تا قبرستان بعدی.
کتل و لباس پاره در روز عاشورا
حالا تقریبا صبح شده است. قدیم این کتل، گهواره و چیزهای مختلفی که امروز میبینیم اینقدر زیاد نبود. هم گهواره، هم کتل و هم اسب، فقط یکی بود. یک کتل به عنوان نمادی از کجاوه حضرت زینب، یک گهواره برای گهواره حضرت علی اصغر، و یک اسب برای امام حسین (ع). یک اسب هم که با علم بود برای حضرت عباس. بیشتر از این نبود.
کتل از خانه حاج جعفرخان حرکت میکرد و میرفت خانه قهرمانخان که روضهخوانی بود، یعنی همین روضهخوانی که الآن در حسینیه اعظم میشود و حاج عباس معصومی میخواند و لباسش را پاره میکند. این روضهخوانی در قدیم در خانه قهرمانخان به وسیله شیخ رحمانی انجام میشد. بعد دوباره حرکت میکردند تا نزدیک خانه آقا میر مرتضی که کنار پارک لاله بود، و از آنجا برمیگشتند به خیابان اصلی و تا حسینیه برق روز ادامه میدادند. این بود مراسم روز عاشورا.
مراسم شام غریبان
مراسم شب شام غریبان از مسجد صاحب الزمان (ع) شروع میشد، و البته من شنیدم قدیمتر از خانه قهرمانخان شروع میشده است. به این صورت بود که یک دسته مثل دسته سربازها کنار هم میایستادند (نه مثل هیات سینهزنی و زنجیرزنی) و همه سراسر لباس عربی میپوشیدند. بعد یک هیات پنج شش نفره جلو میایستادند که مسئولین دسته بودند، و بقیه مردم عادی بودند که بیشتر نذر کرده بودند که لباس بپوشند. هر کدام یک شمع دستشان بود و در یک مسیر حرکت میکردند. یک گروه که مسئول هیات بودند، یک فلوتزن و یک نوحهخوان داشتند. این دو نفر روی سرشان یک پارچه سبز میانداختند و صورتشان پیدا نبود. بیشتر آنهایی که پشت سر بودند هم چون لباسشان عربی بود، صورتشان مشخص نبود. فلوت میزدند و شعر میخواندند و از زمین بلند میشدند و یک مسیر ده متری حرکت میکردند و بعد دوباره مینشستند. بچهها هم پشت سرشان بودند.
تعزیه مجلل و منسوخ شده
الآن چندین سال است که یک شبیه بزرگ به صورت میدانی برگزار میشود، که در واقع همان تعزیهی میدانی است. اما من با قدیمیهای تعزیه یک مصاحبه داشتم؛ یعنی تعزیهای که شاید الان هفتاد هشتاد سال است که در گراش منسوخ شده است. ظاهرا آن زمان تعزیه در دو نوبت در روز تاسوعا انجام میشده است: یک مرحله بالای قلعه، در محوطه بازی که آنجا هست برگزار میشده؛ و مرحله بعد هم از کنار مسجد جامع تا نزدیکیهای شیخ عبدالله ادامه پیدا میکرده است، چون با اسب میرفتند و میآمدند. به هر صورت این تعزیه به علت خطراتی که داشته تعطیل میشود. گفته میشود یک بار یکی از اسبها میافتد و بعد از آن این مراسم تعطیل میشود. اما ظاهرا مراسم مفصل و مجللی بوده است، و بعضی از این تعزیهخوانها در لباس حیوانات هم قرار میگرفتند، مثلا شیر. این مراسم تعزیه که دو بار هم انجام میشده منسوخ میشود تا این که در سالهای اخیر مراسم تعزیه میدانی کنار گلزار برگزار میشود.