گریشنا:نوزدهم اسفند ماه،مراسم ترحیم دکتر علی اخلاقی متخصص جراحی عمومی و حاج مهدی خواجه گراشی راننده بیمارستان با حضور خانواده و دوستان آن دو مرحوم از ساعت ۱۰ تا ۱۲ در مسجد بیمارستان امیرالمومنین(ع) برگزار شد.
کمال کدیور چند عکس از این مراسم را برای گریشنا ارسال کرده است.
من خودمم
۲۲ اسفند ۱۳۹۲
سلام
من هم از طرف خودم به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض می کنم و صبری جزیل را از خداوند منان برای شما و خانواده محترمتان خواستارم
بابت لطفی که جنابعالی به مردم گراش دارین تشکر می کنم
مجتبی اخلاقی
۲۰ اسفند ۱۳۹۲
تشکر از مردم با محبت گراش در حاشیه حادثه تلخ ۹ اسفند ماه
دوشنبه نوزدهم اسفند ماه، درست ده روز پس از آن حادثه عجیب وغریب به دعوت بیمارستان امیرالمؤمین گراش برای شرکت در مراسم ختم برادرم به آنجا رفتیم. هفت نفر بودیم. گرد و خاک حادثه تلخ و ناگوار کم و بیش نشسته بود، با کوهی از مهربانی و محبت مواجه شدیم. مجلس ختمی در مسجد بیمارستان برپا بود. تصویر برادرم مرحوم دکتر علی اخلاقی و مرحوم حاج مهدی خواجه گراشی در یک اعلامیه چاپ شده بود. خانواده آن مرحوم و فرزندانش گرد آمده بودند و مردم شهر گروه گروه برای تسلی بخشیدن به این دو خانوداه داغدار می آمدند.
همه افراد را برای بار اول می دیدم، برخی از آن ها معرفی می شدند مثل فرماندار، برخی مسئولین شهر و بیمارستان، پزشکان بیمارستان و برخی دیگر که لباس کار آنها معرف نقش ایشان در بیمارستان بود چون معلوم بود که از کمترین فرصت برای شرکت در مراسم استفاده کرده و با همان لباس کار از محل مأموریت خود به مراسم آمده بودند.
مسئولین بیمارستان، خود برای استقبال و بدرقه به فرودگاه آمده و محبت کردند. یادم آمد که آقای دکتر گلستان رئیس بیمارستان و آقای دکتر محقق برای ابراز همدردی در مراسم تشیع و مجلس ختم در شهر قم نیز شرکت کرده بودند و حاج آقای نور موسوی که با ایشان بودند، روز بعد از تشیع نیز جزو افرادی بود که برای تسلیت و دلجویی به منزل آمد.
فکر می کنم هفتم بهمن ماه، اولین روزی بود که برادرم به گراش رفته بود. فردای آن روز با او تلفنی صحبت کردم. حال خوشی داشت و پیدا بود که با مردم آنجا مأنوس است. گفت که یک کوهی در شهراست. در حوالی آن رفته و قدم زده ام. فکر می کنم که یک نوع خلوص و صفا در مردم شهر گراش دیده بود که برایش جذاب می نمود. شاید همان حس محبت، مهربانی و وفاداری که یک ماه بعد در رفتار مردم این شهر موج می زد برادرم در نگاه اول کشف کرده بود.
مهربانی و محبت مردم خونگرم شهر گراش، گرد غم را از جان ما زدود و بر دل داغدار و پرسوز ما که از حادثه وحشتناک روز جمعه ۹ اسفند ۹۲، خونبار بود نشست. گویی با دیدن ایشان و مهربانی هایشان آرامش و قراری بر دل هایمان حاکم شد.
هر روز می رسم لب این سالخورده رود
با کوزه ای که بشنوم از آبها سرود
این رود، خاطرات مرا تازه می کند
یادش به خیر! تلخی آن روز، صبح زود
باران گرفته بود و تو با چتر آمدی
گلهای سرخ بر سر راهت شکفته بود
روی سر تو رقص کنان بال می زدند
گنجشک های عاشقی ام با همه وجود
گنجشک های عاشق و ای کاش آسمان
از پشت ابر پنجره ای سبز می گشود
… اما تو رفته ای به فراسوی رودها
من سنگ مانده ام لب این ساحل کبود
الهه
۲۰ اسفند ۱۳۹۲
خدا بیامرزتشون ایشاله خدا به خانوادشون صبر بده