گریشنا: سالهاست عاشورای گراش با نوای «یا حسین، یا حسین» عجین شده است. نوایی که از صبح عاشورا تا اذان ظهر در دسته سینهزنی متحد گراش شنیده میشود. محزون و یکنواخت و هر صدایی باید در این زمزمهی اندوهناک گم شود.
گفته میشود شعر نوحه روز عاشورا متعلق به فردی به نام «رجایی خراسانی» است که در اواخر دوره قاجار میزیسته است. شعری که بسیاری از ابیات آن عربی است اما با این وجود در دلها اثر میگذارد.
مصطفی کارگر از شاعران گراشی و از نوحهخوانان روز عاشورا امسال به سبک نوحه روز عاشورا، یک مثنوی سروده است. کارگر این شعر را در بامداد عاشورا سروده و بخشهایی از آن در صبح روز عاشورا خوانده شد. او میگوید در این شعر سعی کرده است سبک شعر موجود حفظ شود و در کنار آن شعری به زبان فارسی و امروزی باشد تا از نظر معنا نیز بر مخاطب اثر بگذارد.
مصطفی کارگر از اولین اجرای نوحه تازه در محرم ۱۴۳۵ راضی است و متن نوحه را برای استفاده دیگر نوحهخوانان و آشنایی عموم مردم در اختیار گریشنا قرار داده است. (فایل pdf1 – pdf2 ) از خوانندگان نیز تقاضا داریم اگر صدایی یا فیلمی از این بخش سینهزنی روز عاشورا دارند برای تکمیل این خبر ارسال کنند.
یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین
یاحسین یاحسین یاحسین یاحسین
یاحسین کن مدد تا شوم نوحهگر
ای شهِ تشنهی خستهی خونجگر
سهم اندوه تو این جهان آن جهان
گریهکن در غمت پهنهی آسمان
در عزای غمت سینه طوفانی است
چشم اهل فلک خیس و بارانی است
شرح غمهای تو کهکشان کهکشان
حق تعالی بوَد در غمت نوحهخوان
کربلا معنیِ درد و رنج و بلاست
شعلهی غصه از جور اعدا بهپاست
کربلا خون کند در دل عاشقان
تیره گردد ز غم صفحهی آسمان
کربلا قصهی کاروانِ غم است
کار دلدادگان شیون و ماتم است
کربلا یعنی اندوه و آه و خروش
گریهی بچهها را رساند بهگوش
کربلا سینهها را به آتش کشید
جان آیینهها را به آتش کشید
نیزههای عدو بیقرارت شدند
حملهور سوی حالِ نَزارت شدند
اکبرت اربا اربا شد از تیغشان
شیون و گریه برپا شد از تیغشان
اصغرت کشته شد روی دستان تو
خونفشان شد گلویش به دامان تو
آسمان خون او را سراسر چشید
تا که شد روی دستانِ سرخات شهید
خون اصغر بوَد خونِ امضای سرخ
خیمه در خیمه مجنونِ امضای سرخ
رزم قاسم، حسن را به یاد آورَد
لالهی بیکفن را به یاد آورَد
قاسمت کشتهی خنجر کینه شد
پاره پاره تن از ساغر کینه شد
زینب مضطرت خونجگر شد حسین
در غم هجر تو نوحهگر شد حسین
خواهرت بر سرِ نیزه دیده سرت
همنوا همچنان فاطمه مادرت
خونچکان روی نی گیسوی خاکیات
مانده روی زمین جسم افلاکیات
بر سرِ نیزهها چون سفر میکنی
شیعیان را همه خونجگر میکنی
جز تو کس بر سرِ نیزه قرآن نخواند
آیههای خداوندِ سبحان نخواند
جز تو کس خواهرش سر به محمل نزد
شیون از عمق جان ناله از دل نزد
نغمههای عزا در دلش دم گرفت
تا همیشه برای تو ماتم گرفت
داغ تو تا ابد مانده در جان ما
بیقرار از غمت آه سوزان ما
قصهی کربلا قصهی شیون است
قصهی زینب و دمبدم مردن است
قصهی یک تن و تیر دشمن هزار
مشک آبآور و کینهی نابکار
هیبت ساقی و لشکری بیحیا
رزم مردانه و تیغ و جور و جفا
روبروی حرم خندههای عدو
ظلم دیوانهوار قوم بیآبرو
در خِیامت حسین گریهها نالهها
العطش العطش از دل لالهها
روضهی کربلا تا به آنجا رسید
کز نگاه حرم اشک خونین چکید
در سراشیبیِ سرخِ گودال آه
بوسه زد بر تنت ناوکی روسیاه
نقش خاک عزا شد امام شهید
آمده سوی تو شمرِ پستِ پلید
وامصیبت از این صحنهها ای خدا
شاهد این غروب زینب و بچهها
سینهی پاک گل جای یک بیحیاست
در دل خواهرت وامحمد بهپاست
خنجری برکشید قصد او حنجرت
سینهزن خواهرت نوحهگر مادرت
ناله در هستیِ کلّ ِ عالم فتاد
تا که بر حنجرت تیغ کین بوسه داد
ناگهان کربلا شد پر از زلزله
آسمان و زمین خالی از هلهله
سر جدا شد ز تن روی نی جا گرفت
بر سرِ منبرِ نیزه ماوا گرفت
شعلهور شد دلِ عاشقانت حسین
بر سر و سینه زد کاروانت حسین
عرش حق را شکست زین عزا قائمه
شد عزادار تو مادرت فاطمه
ما همه شیعیان غرق ماتم شدیم
پا بهپای نبی یک جهان غم شدیم
بشنو آوازهی مردمان گراش
میزنند از غمت نالهی دلخراش
بارالها به حقّ ِ حسینِ شهید
آنکه در خون سرخِ شهادت تپید
بارالها به دینِ مبینِ رسول
این عزاداری از شیعیان کن قبول
بارالها به ما جُرم و عِصیان ببخش
بیش از این بنده را نور ایمان ببخش
شعر: مصطفی کارگر ــ ۲۳ آبانماه ۱۳۹۲
۵ دیدگاه