هفتبرکه – یک پرستار (امضا محفوظ): نزدیک روز پرستار که میشود، بازار تقدیر داغ میشود؛ پیام تبریک میفرستند، بنر میزنند، چند جمله زیبا میگویند: «فرشتگان ایثار»، «قهرمانان خط مقدم»، «سفیران آرامش». انگار همین چند جمله برای جبران خستگی یک سال فشار و بیتوجهی کافی است. اما روزها که میگذرند، صدایشان آرام میشود، بنرها جمع میشود، تبریکها فراموش میشود و دوباره همان شیفتهای طاقتفرسا، همان شببیداریها، همان اضافهکاریهای ناخواسته، همان کمبود نیروی همیشگی در بخش و همان تختهایی که بیش از ظرفیت پر شدهاند.
در کنار همه اینها، وعدههایی است که هیچگاه رنگ واقعیت به خود نمیگیرند و اینجاست که خستگی در عمق وجودمان رخنه میکند. شاید این خستگیها به چشم نیاید، اما این فشارها یکجا آرام نمیگیرد؛ بالاخره فوران میکند، گاهی با سکوت، گاهی با نگاهی خالی از انگیزه یا گاهی با حوصلهای که دیگر آنقدرها هم همراه نیست.
وقتی ماههاست که مطالبات به تعویق افتاده، ناگهان در همین روزهای خاص حرکتی انجام میشود تا بگویند: «دیدید؟! یادمان بود!»
اما آنچه که به آن بزرگداشت و احترام به پرستار مینامند، اگر فقط سالی یکبار یادشان بیاید، احترام و قدرشناسی نیست؛ فقط رفع تکلیف است.
کرونا را که به خاطر دارید؟ تنها در همان روزها بود که پرستاران تیتر اول اخبار شدند، در قاب تبلیغات و شعارهای پررنگ و لعاب. اما پس از آن، نهایت چیزی که برایشان ماند، شاید تندیسی بود در ورودی بیمارستان؛ و فشارهای کاری همچنان باقی، شاید عمیقتر و ماندگارتر.
پرستاران دنبال حرفهای قشنگ نیستند، دنبال دیده شدن و شنیده شدن واقعیاند؛ دیده شدنهایی که اثرش را در تمام روزهای سال و در تمام تصمیمات مدیریتی حس کنند، نه اینکه فقط وقتی تقویم روز پرستار را نشان میدهد، یادمان بیفتند و بعد در کنار باقی وعدههای عملینشده این هم خاک بخورد.


