هفتبرکه: عبدالرضا حسینپور که سالها به عنوان داور و ناظر داوری فعال بود، از فصل قبل به عنوان ناظر سازمان لیگ، مدیریت برگزاری مسابقات فوتبال را بر عهده دارد. به مناسبت هفتهی تربیتبدنی با او به گفتگو نشستهایم.
عبدالرضا حسینپور مرد نامآشنای فوتبال گراش در سه دههی اخیر گراش است. شناسنامهاش میگوید که او متولد ۳۰ شهریور ۱۳۵۷ است اما بهگفتهی پدر و مادرش، در ۱۷ بهمن همان سال به دنیا آمده و به دلیل این که سریعتر برود مدرسه، شناسنامهی او چند ماه از خودش بزرگتر است. عبدالرضا در خانوادهای نسبتا شلوغ به دنیا آمده و پیش از او ۷ دختر و ۲ پسر به دنیا آمده و خودش آخرین فرزندی است که به جمع آنها پیوسته است. به جز مادرش و یکی از خواهرهایش که آنها را ترک کرده و مهمان ابدی خاک شدند، همگی در قید حیاتاند و به اصطلاح گراشیها سر و سامان دارند و ازدواج کردهاند.
فوتبال، اقتصاد و کار
برخلاف خیلی از فوتبالیها که تحصیلات خود را در زمینهی ورزش ادامه میدهند، او لیسانس اقتصاد از دانشگاه پیامنور اوز دارد. خودش میگوید: «همهی افراد خانواده تحصیلاتشان تا مقطع ابتدایی است و حتی پدر و مادرم هم بیسواد بودند و من با توجه به عشق و علاقهای که به درس و تحصیل داشتم تا دیپلم ادامه دادم و دیپلم علوم تجربی گرفتم و شاید اگر فوتبال و ورزش نبود به سمت تحصیلات دانشگاهی در همان رشته میرفتم.»
بعد از گرفتن دیپلم نوبت به سربازی میرسد و بعد از پلهی سربازی وارد کار میشود. سال ۱۳۹۱ کنکور میدهد و با مشاورهی محمد ناصری و علاقهاش به رشتههای مدیریت و حسابداری در نهایت راهی پیام نور اوز میشود و رشتهی اقتصاد را میخواند و در سال ۱۳۹۵ از این رشته فارغالتحصیل میشود. «خدا را شکر این رشته به کارم آمد، حتی در ۴ سال دانشگاه با اینکه در کمیتهی امداد هم مشغول بودم، یک روز هم مرخصی نمیگرفتم.»
او الان به واسطهی رشتهای که خوانده و مدرکی که دارد، در صندوق خیریهی خاتمالانبیا(ص) مشغول به کار است. در کنار این شغل، او در حال حاضر مسئولیت کمیتهی داوران شهرستان گراش را هم بر عهده دارد.
برای فوتبال، عمدا تجدید میشدم
عبدالرضا به گفتهی خودش جزو دانشآموزان تیزهوش و سه نفر اول کلاس در مدرسه بوده است. «یادم میآید سال اول راهنمایی ۴ تا ۵ نفر قبولی خرداد داشتیم که یکی از آنها من بودم. بعد خدا رحمتش کند مادرم میگفت تابستان برای اینکه بیکار نباشی برو سر کار، چون تفریحمان در تابستان برکهبند و استخر بود. تابستان میرفتم پیش پسر داییام کریم فرجی که موتورفروشی داشت برای کار کردن. کمکم متوجه شدم که تمام تابستانم سر کار بودم و فوتبال را نمیتوانستم بروم و مادرم هم شرط گذاشته بود که اگر دلت نمیخواهد کار بکنی باید کلاس بروی. کلاس زبان ثبتنام کردم که تابستان مشغول باشم. بعد با خودم فکر کردم که من اولویت اولم فوتبال است، چون خیلی علاقه داشتم و با خودم گفتم که اگر من قبولی خرداد باشم باز هم دوباره تابستان باید بروم سر کار و کلاس و یک جورایی خودم را به تنبلی زدم!»
با این تصمیم عجیب، او سال دوم راهنمایی شوکی بزرگ به خانوادهاش وارد میکند: از ۶ درس تجدیدی میآورد! چون با این کار لازم نبوده تابستان سر کار برود و فوتبال را هم میتوانسته ادامه بدهد. «با این کار کل تابستان درگیر کلاس و درس و امتحان مرداد و شهریور بودیم و لازم نبود که بروم سر کار. سال سوم راهنمایی دیگه عادت کرده بودم به نخواندن و تنبلی و بازیگوشی و اینها و باز هم ۶ تا ۷ تا تجدیدی آوردم. آن زمان آقای مهرابی مدیرمان بود که به اتفاق مرحوم حمید رایگان آمدند سرِ کلاسِ ما صحبت کردند که درس بخوانید چون سال سوم خیلی مهم است و بعد از آن باید بروید برای انتخاب رشته.»
بعد از این صحبت ها او اراده میکند که دوباره مثل سابق به دوران اوج خودش در مدرسه برسد. در نوبت دوم همان سال تمام نمراتش را به ۱۷ تا ۱۸ میرساند. «الان که با خودم فکر میکنم اگر فوتبال را کم میکردم چه بسا یک رشتهی دانشگاهی خوبی قبول میشدم.»
از زمین خاکی فجر تا غرق شدن در فوتبال
عبدالرضا حسینپور فوتبال را از زمینهای خاکی و کوچه پس کوچههای گراش آغاز کرده و اولین لمس توپ برای او در تیم فجر و زمینهای خاکی محله فخرآباد، باغ موسی و منزل پدریاش در کوچه نان سنگکی خیابان درمانگاه رقم خورده است. «خودم که فکر میکنم نمیدانم که چرا من به سمت ورزش و فوتبال گرایش داشتم، چون نه از طرف مادر و پدر و نه خانواده هیچکدام ورزشی و فوتبالی نبودند. شاید یکی از دلایلش معلم ورزش کلاس چهارم ابتداییام آقای چترآذر بود؛ و یا آن زمان که گراش چهار تا تیم در استان داشت: پیروزی، استقلال، شاهین و ستاره آبی؛ و بعدی هم استعدادی که در خودم بود. از همان سال چهارم و پنجم ابتدایی به سمت فوتبال کشیده شدم.»
حسینپور بعد از عضویت در تیمهای محلهای فجر و همبازی بودن با اصغر قاسمی، فرهاد نصرتی، اصغر پنجهافکن، عزیز و غلامرضا هنر به تیم گسترش در کوچه شهید جعفرزاده میرود و با برادران مهیایی، جعفرزاده، مدرسی، باقرزاده، محسنفرد و… همبازی میشود. بازیهای درخشان او در تیمهای محلهای باعث میشود که به عضویت تیم فخرآباد گراش در بیاید و در آنجا زیر نظر علی اسماعیلی، نعمت عالیپور و حمید کشتکاران پا به توپ شود.
عضویتش در تیم فخرآباد تا زمان سربازی طول میکشد و سال ۱۳۷۶ راهی سربازی میشود و در این دوران هم همنشینی او با توپ ادامه داشته و به تیم منتخب انتظام نهبندان میرود. «به واسطهی فوتبال و مقامی که میآوردم، تشویقی میگرفتم. مربی ما سرهنگ چَم بود. حتی در پایان دوره من ۳۱ روز تشویقی فوتبالی داشتم و آمدم گراش.»
شروع جدی و رسمی او در فوتبال به بعد از سربازیاش میرسد، هر چند که او قبل از اینکه به خدمت برود هم با توپ و دروازه آشنا بوده است. «بعد از خدمت در سال ۱۳۷۸ با توجه به رفاقتی که با غلامرضا، مهدی و سعید کریمی و همخدمتیهایم حسین ارژنده و اسماعیل حسینشیری و مهدی شمسی داشتم، به سمت گراشجوان گرایش پیدا کردم و از طریق غلامرضا افشار به این تیم معرفی شدم و زیر نظر عبدالرضا افشار، علی غفاری و حمید افشار با سرپرستی آقای ستارنژاد به فوتبال ادامه دادم. اولین قهرمانی تیم گراشجوان هم که خودم در آن بازی میکردم سال ۱۳۷۹ رقم خورد و بعد هم به عنوان مربی تیم نوجوانان انتخاب شدم و بعد از اینکه مربی نوجوانان این تیم شدم سال ۱۳۸۱ قهرمان شد، تا سال ۸۳ کلا فقط و فقط فوتبال و فوتبال بود.»
گام به گام تا داوری ملی
خیلیها حسینپور را در لباس داوری به یاد میآورند: «یواش یواش علاوه بر فوتبال به داوری هم علاقهمند شدم. هر جا مسابقه دوستانهای میخواست برگزار شود میرفتم سر زمین میایستادم که اگر داور نیست به من بگویند که بیا جای داور بایست و داوری کن. آقای مرتضی مهیایی فهمید که استعداد دارم و خوب داوری میکنم. من را برد به سمت داوری. من حتی سال ۱۳۸۱ مدرک داوری نداشتم ولی رئیس کمیته داوران بودم و این برمیگردد به زمانی که علیاصغر حسنی رئیس هیات فوتبال بود و حاج علی موغلی استعفا داده بود و من را به عنوان مسئول کمیتهی داوران انتخاب کردند در حالی که هیچ مدرک داوری نداشتم. الگوی من آقای [حاج علی] موغلی بودند.»
تصمیم او برای داوری کردن جدی میشود و بلاخره راهش را از پا به توپ زدن به قضاوت کردن در پا به توپ زدن دیگر بازیکنها تغییر میدهد. او سال ۱۳۸۲ در کلاسهای داوری درجه سه استاد تولایی در لارستان شرکت میکند و سه سال بعد در سال ۱۳۸۶ با استاد صناعی در کلاس داوری درجه سه به دو فسا شرکت میکند و بعد از آن سال ۱۳۸۸ نیز باز هم با استاد صناعی در فسا کلاس داوری دو به یک را میگذارند. همان سال زیر نظر ناصر جانیخانی در شیراز مدرک C مربیگری آسیا را میگیرد و در نهایت سال ۱۳۹۱ زیر نظر نادر جعفری مدرک داوری ملی را کسب میکند که بالاترین سطح در مدرک داوری در ایران است.
زمانی که وارد دنیای داوری میشود با پیشکسوتهای داوری فوتبال گراش مثل رحمت مهیایی، مرتضی مهیایی، عباس مهیایی، ابوالحسن فردوسی، صادق کشوری، رضا آذرایین، حمید افشار، حاج محمد جبرالدینی، علی بهشتینسب، حسین افشار، عبدالرضا افشار، غلامعلی آتشفشان، محمود دادستان، ماشالله بلبلی، زاهد زاهدی، محمد قاسمیزادگان، احسان جوکار، محمد فانیلاری، فاضل و شکراله آشفته، احمد غلامی و محمدجواد آذرپادگان همکار میشود و کمی بعد نسل عوض میشود و با حاج علی موغلی که یکی از داوران ملی است همکار میشود. بعد از او با مهدی موغلی، دکتر بهمن ثابت، محمدعلی جعفری، مرحوم مجتبی پولادسنج، محمدحسین جهانسوزی، غلامرضا و غلامحسین افشار، خلیل آذرآیین، مصطفی بهمنی، مهدی چوبین، مهدی کهندلی، سعید و مهدی کریمی، مجید افشار، حمید محمودزاده، حمید عبدالی، مهدی آذرافروزی، حامد بابااحمدی، مهدی چوبین، محمدکاظم عابد، محمدجواد افشار، علی داوریفرد، مرتضی و علی آشفته، اسماعیل بلبلی، محمد صحراگرد، علی ساکنی، جعفر سعیدی، علی مقتدری، هادی افشار، محمد رویینتن، حمید واحدی، رضا و فاضل اعتمادی، احمدرضا محمودی، امیرحسین جوکار، محمدحسین جوشن، یاسر پورشمسی، سعید انصاری و … نیز در داوری با هم همکاری داشتهاند.
ناظر داوری و بعد نمایندهی فدراسیون
سال ۱۳۹۲ خواهرش مریض میشود و بعد هم به رحمت خدا میرود. این اتفاق ضربهی بدی را به او وارد میکند و از نظر روحی آسیب میبیند. «یکبارگی تصمیم گرفتم که قضاوت [داوری] نکنم، چون مسابقات استانی میرفتیم و بازیهای بین دو شهرستان را داوری میکردم، حتی به مسابقات کشوری هم معرفی شده بودم و در ردههای امید سوت میزدم و تا لیگ دستهی دوم هم رسیدم و چون ذهنم آماده قضاوت نبود، یک دفعهای به این نتیجه رسیدم باید از داوری بروم کنار، چون برای قضاوت کردن باید ذهنی آرام باشد و درگیر نداشت تا خدایی ناکرده حقی پایمال بشود و بعد هم اینکه عبدالحمید عبدالی پشت سر من بود و میخواستم راه برای او باز شود.»
حسینپور از سال ۱۳۹۲ وارد مرحلهی بعدی از تاریخ فوتبالش میشود و کارش را به عنوان ناظر داوری در فوتبال ادامه میدهد و از سال ۱۳۹۳ شروع میکند به ناظر داوری و در نهایت سال گذشته (۱۴۰۳) به عنوان نمایندهی فدارسیون و سازمان لیگ معرفی و به مسابقات کشوری اعزام میشود. بهگفتهی او پارسال برای سال اول از ردهی نونهالان شروع میکند تا میرسد به لیگ برتر امید که برای سال اول پیشرفت خوبی بوده است.
به گفتهی حسینپور، نظارت بر داوری کاری به مراتب راحتتر از ناظر فدراسیون و سازمان لیگ است. «نیاز نیست که شما یک روز زودتر برای بازی بروید، چون تمام درگیری ما همان ۹۰ دقیقهی بازی است که باید در جایگاه حضور داشته باشیم و کار داورها را نظارت و بعد هم به آنها نمره بدهیم. بعد از بازی یک کلاس یک ساعتی با آنها برگزار میکنیم و نکات، ایرادات و حسنها را به آنها میگوییم. در پایان هم نمره نظارتی وارد سیستم میکنیم و میفرستیم برای استان. این کار در ارتقا داوریها خیلی نقش دارد. مثلا بخواهند یک داوری را امتحان کنند که آیا توان دارد یا نه از ما میخواهند که روی کار آنها نظارت کنیم و بعد نمره بدهیم، ولی کار نمایندهی فدارسیون و سازمان لیگ به مراتب سختتر است. من اگر یک بازی میرفتم اندازهی ده بازی نظارت به من فشار میآمد، مخصوصا بازی کشوری. یک روز و بعضی مواقع دو روز باید روزدتر آنجا باشید و تمام امکانات و خوابگاه تیم میزبان و مهمان و زمین مسابقه را بررسی کنید که آیا شرایط برگزاری مسابقه دارد یا نه؟ حتی شب قبل از بازی هم باید یک جلسه با سرپرستهای دو تیم گرفته شود و مرتب باید بازدید کنید که کم و کسری و مشکلی نداشته باشند و بعد هم از لباس دو تیم رونمایی و همه چیز را آماده میکنیم برای روز مسابقه.»
او اضافه میکند: «مهدی مهروری از اساتید بنده سالیان سال است که به عنوان نماینده هیات فوتبال، مسابقات استانی را برگزار میکند و محمد صحراگرد نیز به مسابقات لیگ دسته سه و دو کشور معرفی شده است که باعث افتخار است.»
دفتری پر از خاطرات فوتبالی
او از سال ۱۳۸۸ تا به این سو در چند دفتر تمامی اتفاقات فوتبالی مسیر زندگیاش و همچنین تمام اطلاعات بازیهای استانی و کشوری را آرشیو و ثبت کرده است. «من همه چیز را به صورت کامل در یک دفتر یادداشت میکنم. مثلا داور و کمک داور بازی کی بوده، حتی ساعت حرکت و هزینهی اتوبوس رفت و برگشت با چی برگشتم و چه وسیلهی نقلیهای بوده و ناهار چی خوردم. این کار را از زمانی که داور بودم انجام دادم.»
او برای مثال میگوید: «من پارسال برای ۲۸ بازی استانی و ۱۲ بازی کشوری ابلاغ گرفتم و رفتم، حساب کردم حدود ۱۲۸۰۰ کیلومتر مسافت طی کردم، مسافت گراش تا مشهد را حساب کردم ۱۵۰۰ کیلومتر بود، یعنی من انگار ۸ بار تا مشهد رفته بودم.»
حسینپور میگوید: «من زمانی که داوری را شروع کردم، با استاد زارعی، شهرجو، زندهیاد ولیالله خلیفه، تولایی و شکور و مهرپیشه، بطحایی، امیدوار و حیدر شکور که در کمیتهی داوری استان بودند همکاری داشتم و زمانی نبوده که من مقطی ول کنم، یعنی از زمانی که رئیس هیات فوتبال آیتالهی بود و تا الان که قنبری است. رئیس هیات فوتبال گراش تا جایی که یادم است از زمان علیاصغر حسنی. قاسم فرسوده، میرزا اکبری، اسماعیل حسننژاد تا احسان جوکار و رؤسای تربیتبدنی گراش هم از زمان آقای بالانچی، میرزا اکبری، محمدعلی چترآذر، آقای امیرنیا، آقای خداپرست، محسن افشار، آقای ثابت، آقای سالاری و خانم آذری بوده است.»
او از گلهی همیشگیاش به هیات فوتبال گراش میگوید: «با وجود اینکه خودم هم عضوی از این مجموعه هستم، من همیشه میگویم که شما اول باید شرایط را فراهم کنید، بعد بقیهی کارها با ما، مثل مجوز گرفتن و این کارها. شما اگر سه تا چهار روز کلاس داوری هم بخواهید برگزار کنید من پای کار هستم و شانه خالی نمیکنم، اما وقتم اجازه نمیدهد که برای گرفتن مجوز کلاس داوری به شیراز یا تهران بروم.»
تنها ناظر داوری در جنوب فارس
رئیس هیات فوتبال اوز چند ماه قبل به او پیشنهاد قضاوت بازیهای اوز با حضور تیمهای منطقه؛ لار، خنج، گراش و اوز میدهد و از او میخواهد که داور برای این بازی جور کند. «من به آنها گفتم به جای اینکه بازی برگزار کنید، کلاسهای داوری برگزار کنید. اگر ما بتوانیم یک کلاس داوری بگذاریم که حدود ۳۰ نفر شرکت کنند حداقل ۵ نفر از آنها ممکن است راه را ادامه بدهد و داور بشود و قضاوت کند. چه فایده برگزاری بازی.» بهگفتهی خودش او تنها ناظر داوری در گراش، اوز، خنج و جویم حتی تا جهرم و لامرد است و این ۴ تا ۵ شهرستان مجبور هستند که نظارت داوری را به او بسپارند.
عبدالرضا میگوید: «گراش شهر فوتبالخیزی است و از زمانی که من کوچک بودم چهار نماینده در استان و حتی در کشور هم نماینده داشت و بعد هم که هلالاحمر آمد. الان هم در فوتسال ستارهآبی و شهدا داریم و تیم زیر ۱۸ سال هلالاحمر نمایندهی ما در کشور و تیم بزرگسال آنها در استان است. انتظار داریم که کلاس داوری و مربیگری در گراش برگزار بشود، من هم به یاد ندارم که تا الان کلاس داوری در گراش برگزار شده باشد، البته یک دوره کلاس توجیهی زمان آقای موغلی برگزار شد و تا الان چیز دیگری برگزار نشده است. برای گراش زشت است که از سال ۹۷ تا الان کسی در کلاسهای داوری شرکت نکرده است. با توجه به تبعات، توهینها و فحاشیها، بعضی وقتها به داورها میگویم که آنها بدانند چقدر ما مظلوم هستیم. مثلا اگر داوری خطایی نگرفت مردم فحاشی میکنند و بیشرف، بیشرف میگویند. داور هم یک انسان است. تصور کنید شما در یک ورزشگاهی مثل آزادی با حضور ۱۰۰ هزار تماشاگر قضاوت میکنید یک صحنهای اتفاق میافتد و کل تماشاگرها آن را میبینند که توپ به دست بازیکن خورده ولی من داور شاید آن لحظه دارم پلک میزنم و صحنه را ندیدم، قانون به ما میگوید صحنهای را که ندیدید از آن بگذرید و به آن فکر نکنید بعد تماشاگرها میگویند که نه باید آن را میدید داور مگه کور است و فلان.»
به کسی پیشنهاد نمیکنم داور شود
حسینپور به کسی پیشنهاد نمیکند که وارد دنیای داوری بشود، چون خطرات و مشکلات زیادی دارد و بهگفتهی خودش نمیشود کسی را مجبور به این کار کرد. «مثلا به من ابلاغ میدهند که آقای فلانی برود خنج و اگر در راه اتفاقی برای آن شخص بیافتد استان که جوابگو نیست و به من میگوید که میخواستی او را نفرستی. ابلاغها مکتوب نیست و جابجایی هم زیاد به وجود میآید. در گراش به غیر از محمد صحراگرد کسی با استان همکاری نمیکند و امیرحسین جوکار هم هرازگاهی میآید. من خودم چون وسیله نقلیه دارم و هر جا بخواهم میروم، اما بعضی مواقع به حرف دوستانم گوش میدادم و با اتوبوس میرفتم که این کار خیلی اذیتکننده بود و موقع برگشت خیلی اذیت میشدم، موقع برگشت بعضی وقتها ماشین گیرم نمیآمد و مجبور بودم که با ماشینهای شوتی و چتربازها و یا تاکسی که خوابش میآمد برگردم که همهی این خطرناک بود.»
او از تریبون هفتبرکه برای تشکر از مربیانی که از گذشته تاکنون داشته استفاده میکند و میگوید: «اگر کسی چیزی به من یاد داده باشد فراموش نمیکنم و همیشه هم ازش یاد میکنم و ذکر خیرش میگویم؛ علی اسماعیلی، حمید کشتکاران، نعمت عالیپور، عبدالرضا افشار، علی غفاری، حمید افشار، قاسم فرسوده، خلیل اغواری، سرهنگ چم، میرزا اکبری، حبیب دبیری، محمدعلی چترآذر، مهدی مهروری، مسعود لادنی، علی برازش و معلمهای ورزشم در مدرسه محمدعلی چترآذر، عبدالرسول حاتمیکیا، آقای امیدپناه، عباس محمدنیا و همهی کسانی که برای من زحمت کشیدند. یک زمانی علی غفاری در سال ۷۷ و ۷۸ من را با ده تا توپ فوتبال و ۱۰۰ هزار تومان از تیم فخرآباد به گراشجوان آورد، هنوز که هنوز است علاقهام به علی غفاری مثل همان وقتی است که مربیام بود و چیزی کم و زیاد نشده است.»
حسینپور به عنوان نماینده سازمان لیگ در مسابقات کشوری حضور دارد او از زحمات آقایان عبدی، محمودزاده و همکارانشان در سازمان لیگ فدراسیون فوتبال تشکر میکند و میگوید: «باعث افتخار بنده است و هر جا میروم نام شهر گراش را به زبان میآورم، از اعتماد فدراسیون که بازیهای حساس را به بنده واگذار میکند هم کمال تشکر دارم. یک بار از فدراسیون به من ابلاغ بندر امام خوزستان دادند که من گفتم از گراش تا آنجا ۸۵۰ کیلومتر است و خودشان جا خوردند و ابلاغ را به بندر دلوار تغییر دادند.» حسینپور در ادامه از همکارانش در صندوق و هیات امنا خاتمالانبیا نیز که برای رفتن سر ابلاغ همکاری میکنند تشکر میکند.
مشکلات فوتبال در همه شهرها وجود دارد
او در مورد مشکل فوتبال گراش میگوید: «مشکل که همه جا هست و من با خودم فکر میکنم که چرا باید فوتبالمان مریض باشد؟ چرا آدمها حتی آدمهای باشخصیت به راحتی فحاشی میکنند؟ فقط گراش تنها نیست و همه جا همین شکل است. من الان یک مقایسه میکنم نسبت به قبل، زمانی که ما فوتبال بازی میکردیم، ۱۳ بدر که تمام میشد ما از ۱۴ فروردین تمریناتمان را شروع میکردیم و از شهرداری تا پارک شهر دو میزدیم و برمیگشتم به شهرداری و بعد انتخاب میکردیم که هر نفر یک بازی ۷ دقیقهای بکند که آن هم یا نوبت ما میشد و یا نمیشد. اگر امتحان هم داشتیم کسی غیبت نمیکرد و میگفتند که بیا دو بزن و بعد برو ولی آن بازی ۷ دقیقهای انجام نمیدادیم. از ۱۴ فرودین تا ۲۰ خرداد که بازیها شروع میشد مشخص بود که ۳ تا ۴ ماه تمرین کرده بودیم و با بدن آماده میآمدیم. الان اگر تماشاگر و هوادار ببیند که تیم آمادگی دارد و فوتبال بازی میکند دیگر کسی فحش نمیدهد، حتی اگر داور اشتباه کند هم جزئی از فوتبال است. ولی الان نه، مسابقات شروع شده و هیچ تیمی تمرین نکرده و یک بازی دوستانهای هم با هم نکردند و بازیکنها را از اطراف آوردند حتی کنار هم قرار نگرفتند که دلیل آن هم بحث مالی است. البته همه جا همین طور است و فکر نکنید که فقط در گراش است.»
حسینپور در مورد هزینههای فوتبال هم میگوید: «فوتبال قبلا یک ورزش کم هزینه بود اما الان خیلی هزینهاش بالا رفته، شما اگر الان بخواهید یک ست فوتبالی بخرید حدود ۱۰ میلیون تومان در میآید. بازیکن به مربی میگوید که کفش برای من بخر من میآییم. قبلا بازیکنها از شب قبل همه چیز را آماده میکرد و شور و ذوق داشتیم اما الان بازیکن میآید سر زمین جوراب ندارد و کفشش پاره شده و برده تعمیر و ذوق و شوق بازیکنها هم کم شده است.»
روزهای تلخ و روزهای شیرین
«فوت خواهرم، تصادف خواهرزادهام در تبریز که منجر به فوت همسرش و دخترش شد لطمهی روحی بدی به من زد و بدترین لحظهی عمرم زمانی بود که در اورژانس بیمارستان جلوی مادرم نشسته بودم و داشتم با او صحبت میکردم که جلوی روی خودم ایست قلبی کرد و با چشم خودم این اتفاق را دیدم. بدترین اتفاق ورزشی هم فوت استاد خلیفه بود، چون واقعا انسان شریفی بود و خیلی با هم صمیمی بودیم و خانوادگی با هم رفت و آمد داشتیم. حمزه زائری از لامرد و آقای دشتیفر از شیراز که از اساتید بنده بودند هم به رحمت خدا رفتند.»
او در پایان از همراهی و صبوری همسرش و سه فرزند دخترش تشکر و قدردانی میکند. «مثلا روزها و شبهایی بوده که کیک تولد برای من خریدند و تولد گرفتند اما من باید خداحافظی میکردم و سر ابلاغ حاضر میشدم. حتی عروسی یکی از بهترین دوستانم آقای راهپیما که مصادف شد با تست کشوری من که عروسی را ول کردم و سر تست حاضر شدم.»
او معتقد است که دعای خیر پدر، مادر، خواهرهایش و مادرخانمش همیشه بدرقهی راهش بوده است. «خیلی مواقع رفتن به جاده و سر ابلاغ حاضر شدن برای مادرم سخت میگذشت و خیلی پیگیر بود. من وقتی میخواستم جایی بروم رنگ میزدم که من رسیدم و نمیگفتم که اصلا در جاده هستم. بعضی مواقع تا صبح در کوچه میایستاد که ببیند من رسیدم یا نه. شاید اگر به عقب برگردم وقت بیشتری برای مادرم میگذاشتم. این تجربهای شد که کارهای پرستاری از پدرم را خودم انجام بدهم. صبحها قبل از اینکه سرکار بروم به او رسیدگی میکنم و صبحانه برایش آماده میکنم و هر شب هم به او سر میزنم. این کار خیلی برای من لذتبخش است، حتی کمی هم کنارش مینشینم و با او صحبت میکنم، اما متاسفانه این کار را برای مادرم کمتر انجام دادم. مادرخانمم هم خیلی به شدت پیگیر است و کلی من را دعا میکند.»



