هفتبرکه: در پی برگزاری جایزه دوسالانه احمد اقتداری برای مطالعات خلیج فارس و جنوب ایران (+)، شورای اسلامی شهر گراش نیز از محمدحسن روستایی، معلم پژوهشگر، که با مقالهای در مورد معنای واژه گراش در فراخوان جایزه شرکت کرده بود، تجلیل کرد.
دکتر علیرضا دانشور، رییس شورا، هدف از این کار را تشویق و ترغیب همشهریان برای توجه به پژوهشهای مرتبط به گراش در حوزههای تاریخی، ادبی، زبانشناسی و موضوعات شهری اعلام کرد.
به گزارش هفتبرکه، محمدحسن روستایی، پژوهشگر گراشی که پیش از این کتابهای «نخلستان بهشت»، «بازیهای محلی گراش» و «کائت شو» را در نشر همسایه منتشر کرده بود، با مقاله «معنای واژه گراش» در اولین دوره جایزه احمد اقتداری شرکت کرده بود. در بخشی از مراسم جایزه که در روز پنجشنبه سیزدهم اردیبهشتماه در تالار دفاعیه دانشکده علوم پزشکی گراش برگزار شد، با حضور مهندس حلیمی شهردار گراش و سه تن از اعضا شورای شهر آقایان دلخوش، فیروزی و جعفری و استاد محمد کریمیان عضو پیشین شورای شهر، از این پژوهشگر فرهنگ عامه گراش با اهدای لوح تقدیر و هدیهی نقدی تجلیل شد.
روستایی در مقالهی «معنای واژه گراش» به بررسی معانی مختلفی که برای واژه «گراش» ذکر شده است، از جمله ترکیب «گ + راش یا راز» (به معنای جای خوب)، «گِرِشَه» (نوعی سنگ آهکی که در کلات و کوههای اطراف یافت میشود)، «گبر» (جایگاه زرتشتیان)، و «گَر + اش» (سرزمین لاغر و کوچک / سرزمین گرم و داغ) پرداخته و با انجام تحقیقات کتابخانهای و میدانی، در پی یافتن ارتباط میان این معانی بوده است. او از دیدگاهِ ریشهشناسی کلمات و مقایسهی آنها با کلمات و ساختارهای زبانی اوستا و پهلوی، به این نتیجه رسیده است که گراش به معنای «کوهنشین» یا «کوهی منفرد» است.
روستایی در بخش نتیجهگیری مقاله نوشته است: «بنابراین، بنا به دلایل ذیل معنی کوه برای نگارنده قابل پذیرشتر است: ۱. وجود زندگی مردم به صورت پراکنده در کوهپایه؛ ۲. نام خاک و سنگ (سنگِ گِرِشَهای یا مارن)؛ ۳. وجود آثار تاریخی گبرها؛ ۴. وجود لغات بسیار زیاد باستانی و اوستایی و پهلوی؛ ۵. وجود نامهای جغرافیایی کهن؛ ۶. راسخ بودن مردم در اعتقادات خود در هر دوره زمانی… بنابراین آن چه در معنی لغوی گراش، بیشتر مورد نظر نگارنده است:
الف) گراش یا گریش: «گر: کوه + یش / اش (پسوند مکان)» به معنای کوهنشین
ب) گراش یا گریش: «gairi: کوه، مذکر: حالت مفرد مفرد -gair-iš به معنای کوهی منفرد.»
مقالهی کامل را به فرمت الکترونیک از اینجا دریافت کنید.
حامدی نیک
۷ شهریور ۱۴۰۳
درودبیکران، زنده یاد احمد اقتداری حق بزرگی بر گردن ایران و ایرانیان وخلیج فارس دارند وشایسته است بیشتر مورد بررسی ومعرفی وستایش قرار بگیرند ،ما در گروه حامیان خلیج تاابدفارس ادامه دهنده ومکمل ایشان هستیم.
محمد حسن روستایی
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
با سلام خدمت جناب آقای حمید گراشی
از این که مقاله را به دقت مطالعه و نکات ارزندهای را مرقوم فرمودید، بسیار سپاس گزارم.
حمید گراشی
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
گزینه ی اول در متن را به خوبی اشاره کرده اید: و جود زندگی پراکنده در کوهپایه .هم معنی پراکندگی را میرساند هم پیوند با کوه و دره و تنگه.
حمید گراشی
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
از آن جا که از کتاب داستان ایران صفحه ۱۴۷ استاد جنیدی شاهدی آوردم در ادامه شبیه بودن واژه ها در محور کلمه و ریشه اصلی یک واژه از همین کتاب مثال می زنم . نام اسپ یا همان اسب از ریشه(( اَس ))گرفته شده که از آن کلمات سوَن یعنی سگ رو پاس یعنی روباه راسو، اَستر ،اَسترم نوعی بیماری که بسیار مسری بوده ،کهترکتاس یعنی مرغ شتابان یا همان مرغ خانگی ،آهو و آسو نام یک رود تند رونده در لرستان از آن بر آمده.حالا دقت کنید که ((gariwa) معنی گردنه یا دره به آن نزدیکتر است همانطور که جنیدی نیز آن را ((گَر)) بمعنی نیایش یا آواز خوانده، پس گردنه و دره به ((گَر ))نزدیکتر است تا کوه چون در گردنه و دره ما پژواک و یا همان انعکاس و طنین صدای خود و دیگران را می شنویم .و چه بسیار از دوستان که با صدای خود در دره آواز خوانده اند و دقت داشته باشید خواندن و آواز پیوسته نیست خُرد خُرد و هجا به هجاست و شاید گِرِشَ پیوندی با همین مفهوم داشته باشد یعنی مکانی که در آن تکه تکه و خُرد خُرد پژواک به گوش می رسد .شاید ((گِر)) در زبان گراشی در واژگانی مانند(( گِرِ خ)) یعنی گریه قطره های جدا جدا که بر رخ می افتد ،((گِرَ )) مورچه های کوچک ریز ، سنگِ((گِرِشَ ))که خصوصیتش تکه تکه و لایه لایه بودن است ،اصطلاح ((گِرَ گِرَ مِ زِ چو ))یعنی به سختی و با احساس بر آمدگی های پیاپی بلعیدم ،(( گِرِن )) یعنی گره ، و همانطور که شما فرمودید با خَراش و کاراشَ و کُرُشَ هم خانواده باشد و ریشه ی همه آن ها ((گَر))زبان اوستایی باشد.
پس میتوان نتیجه گرفت که معنی کوه نشین ترجمان درستی است که شما به خوبی به آن اشاره کردید .و این که کوه همیشه برای ایرانیان مهم و با اهمیت بوده و چشمه ها و سر چشمه ها از کوه جاری می شده .
حمید گراشی
۱۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
با سپاس از کار ارزشمند آقای روستایی .در تکمیل پژوهش شما چند سطری از کتاب استاد فریدون جنیدی را برای شما می نویسم :برای نمونه ،پیدایی یک واژه را که در آغاز ،از شنیدن بانگی هماوای آن پدید آمده است ، همراه با سرگذشت و پیشرفت آن در سده ها و هزاره های پسین ، بر می رسیم: واژه ی ((شَرشَر))که از بانگ آب پدید می آید، در جَرجَر باران نیز روان می شود ،و از آنجا که این هر دو بانگ ، نیک و دلپذیر است و نشانه ی دهش ایزدی و فراخی زندگی،نرم نرم در نزد پیشینیان ما بگونه ی یک واژه ی اهورایی در آمد و از آن واژه ی ((گر))اوستایی پدیدار می شود ،برابر با نیایش ، یا آواز خواندن ، سرود خواندن، و پسان برابر با :درود ،بزرگداشت،زمزمه!آنگاه که آتش را ، مردمان بکار می گیرند ، بانگ بلند آنرا ((گُرگُر))می خوانند،و چنین پیدا است که بانگ بلند آن همجون جر جر باران سرود نیایش است، و چون پس از هزاره ها مردمان توانستند که آبرا با آتش بجوشانند، غُلغُل آب پدیدار شد.آنگاه که فرو ریختن آب از کوهستانها را دیدند آنرا ((اَپَ غژارَ))خواندند که در فارسی ((آبشار))می خوانیمش که همان آبِ سرود خوان باشد.چون اندیشه ها بلندتر شد و به آفرینش یزدان اندیشیدند،برترین جایگاهی که برای خداوند، در گمان آوردند((گَرُوتمان))نامیده شد که خانه ی سرود و نیایش باشد.آنگاه که مردمان ، درد خویش را با پروردگار در میان می نهادند، واژه ی ((گَرِز))پیش آمد که در پهلوی ((گرَزیشن))و در فارسی ((گِلِه))خوانده می شود که همواره همراه با سرود بود،و هنوز نیز روستاییان و مادر بزرگان ما درد خویش را از رویدادی سخت-چونان از دست دادن فرزند-همراه با آواز و سرود با خداوند در میان می نهند ،و چون آواز از بخشِ پیشین گردن بر می آید، آنجا را در زبان اوستایی ((گَرَنگه))خواندند،زیرا که آن بخش را که از آن آوایی بر نمی آید پشتِ گردن می نامیم.از آنجا که گِله همراه با سرود ،گاهگاه با گریه همراه است کُنشِ گریستن نیز از آن بر آمد.نکته ی پایانی آنکه چون با پیشرفت دانش،در یافتنداز همه جای گلو ،سرود و آواز بر نمی آید و بخشی از آنست که بر آرنده ی سرود و بانگ است آنرا ((هَن جَر))نامیدند که امروز هنجره اش می نامیم.پیشوند ((هن))در این واژه فارسی است،و بر رویهم نشان از اندامی می دهد که ((همه ی آواها ))از آن بر می آید.واژه ی دیگر که از ((جَر))بر آمده است ،((جار))و((جار زدن ))است که با آن فرمان های شاهان را به گوش مردمان می رساندند.اینست سر گذشتِ آغاز ، و گسترش و پیشرفتِ زبان که نیاکان ما، خردمندانه، آنرا فرَواک نامیدند!