هفت‌برکه: این بخش چهارم از مقاله‌ی «غرور و تعصب فارسی: حفظ هویت و محاسبه‌ی سود در میان ایرانیان در امارات متحده عربی» است که دکتر جیمز وورال و دکتر عَلَم صالح، دو تن از اساتید روابط بین‌الملل و خاورمیانه‌شناسی در دانشگاه‌های لیدز انگلیس و دانشگاه ملی استرالیا، در نشریه‌ی معتبر مرور مهاجرت بین‌الملل (دوره ۵۴) منتشر کردند. ترجمه‌ی فارسی این مقاله با تلاش راحله بهادر و با ویراستاری مسعود غفوری، به شکل یک کتابچه در هفت‌برکه منتشر شده است (از اینجا دریافت کنید). متن کامل به صورت هفتگی نیز در هفت‌برکه بازنشر می‌شود.

 

 

روش‌های حفظ هویت

تقریبا همه‌ی پاسخ‌دهندگان می‌خواستند به طور مفصل در مورد مساله‌ی هویت فارسی-ایرانی ِخود صحبت کنند و بدون استثنا مشتاق بودند به شکلی آن‌ را حفظ کنند. پاسخ‌دهندگان به شیوه‌های عمیقی با ایده‌ی حفظ هویت انس گرفته و معتقد بودند این موضوع نیازمند تلاش و توجه مداوم است. معمول‌ترین شیوه‌های حفظ هویت از طریق آموزش، فعالیت‌های فرهنگی و اجتماعی، و داشتن روابط تجاری با گویشوران فارسی تا حد امکان بود.

لازم به ذکر است که مذهب به ندرت به عنوان منبع اولیه هویت دیده می‌شد. اکثر پاسخ‌دهندگان نسبتا به مذهب معتقد بودند، اما ندرتا نظرات مذهبی‌ای که اظهار می‌کردند بُعد سیاسی داشت. بیشتر آنها از شیعه بودن در امارات راضی بودند؛ در حقیقت آن‌طور که حسام می‌گفت «هیچ تبعیضی علیه شیعیان در امارات وجود ندارد؛ حتی این حق را داریم که حسینیه‌ی خودمان را داشته باشیم!». ارجاعات به شیعه در شمایل‌نگاری‌های داخل مغازه‌ها، خانه‌ها و ادارات مشهود بود، و سوالات ما نیز به مضامین مذهبی اشاره داشت. با این وجود، ارجاعات هویتی که به وسیله‌ی اکثر مصاحبه‌شوندگان استفاده می‌شد، به طور کلی به دور از مذهب بود و در عوض بر مسائلی که مرتبط با هویت ایرانی بود، تمرکز داشت. به احتمال زیاد، دلیل اینکه مذهب زیاد خودنمایی نمی‌کرد این بود که ایرانیانِ امارات به خوبی از حساسیت‌ها در قبال اسلام شیعه یا به طور کلی اجتماع اسلامی که در آن ایرانیان بیشتر حضور داشته باشند، آگاه بودند. مارا لیچمن یک پدیده‌ی مشابه را در مورد گروه‌های پراکنده‌ی مهاجران لبنانی در سنگال شناسایی می‌کند که بیش از ۹۵ درصدشان مسلمان‌اند، آن هم در جامعه‌ای که به طور غالب مسلمان است. بر طبق نظر او، «وقتی اسلام به یک محیط اسلامی دیگری وارد می‌شود، بُعدِ ملی و نه صرفا مذهبی آن در کانون توجه هویت مهاجر قرار می‌گیرد.» (۲۷۱، ۲۰۱۰).

در مورد حفظ هویت فارسی، سوالات مصاحبه‌های ما بر چند مضمون کلیدی متمرکز بود -تحصیل، استفاده از زبان، فعالیت‌های فرهنگی، و سفر به ایران. زمان زیادی را نیز صرف بررسی هویت‌ها و نظرات حال حاضر ایرانیان کردیم و از گزینه‌های دیگری مانند تعامل با غیر فارسی‌زبان‌ها، نظرات‌شان در مورد گروه‌های غیر خودی، و بحث از مضامین سیاسی استفاده کردیم. موجی از یک ملی‌گرایی نرم[۱] و غرور عمیق از ایرانی بودن در همه‌ی این موضوعات وجود داشت؛ اما بحث همواره به لزوم حفظ و تقویت آن هویت باز می‌گشت.

تحصیل و مدرسه رفتن یک بُعد اساسیِ حفظ هویت برای ایرانیان مقیم امارات بود. ۹ مدرسه‌ی ایرانی در امارات وجود دارد که به طور میانگین ۱۰۰۰۰ دانش‌آموز در آن تحصیل می‌کنند.[۲] آزادی نسبی برای تاسیس این مدارس یک شاخصه‌ی مهم از توانایی ایرانیان برای حفظ هویت‌شان در این کشور است. حتی یک مدرسه‌ی ایرانی در ابوظبی وجود دارد که به نام امام خمینی است. فرصت تحصیل کردن کودکان در یک محیط ایرانی از سوی همه‌ی مصاحبه‌شوندگان ارزشمند تلقی می‌شد، حتی اگر همه‌ی آنها از این فرصت استفاده نمی‌کردند. پس از مدتی، یک الگوی جالب ظاهر شد که مجید آن ‌را به دقت توضیح داد: «بیشتر ایرانیان در اینجا اهل مناطق جنوبی ایران هستند. جنوبی‌ها اغلب کودکان‌شان را به مدرسه‌ی ایرانی می‌فرستند، اما افرادی که از دیگر مناطق ایران هستند، معمولا بچه‌هایشان را به مدارس انگلیسی می‌فرستند.» شاید گویاتر از همه این بود که انتخاب مدرسه ارتباطی با نظر پاسخ‌دهندگان در مورد اهمیت حفظ هویت و انتقال هویت به کودکان نداشت؛ دو موضوعی که در مصاحبه‌ها از اهمیت یکسان برخوردار بود. انتقال یک هویت قوی به نسل بعدی، یک نشانه‌ی کلیدی از جریان حفظ هویت بود.

بنابراین حتی کسانی که کودکان‌شان را به مدارس انگلیسی‌زبان می‌فرستادند بسیار مشتاق بودند بگویند چه سختی‌هایی می‌کشیدند تا کودکان‌شان حتما مهارت‌های زبان فارسی خود را حفظ کنند و درک گسترده‌ای از تاریخ ایرانی داشته باشند. در حقیقت، این خواسته به حدی بود که طبق گفته‌ی حسن، «در اینجا ایرانیان بسیاری هستند که فرزندان‌شان را به مدارس ایرانی نمی‌فرستند و به مدارس خارجی می‌فرستند. بسیاری از این مدارس ممکن است زبان فارسی تدریس کنند. اگر بچه‌ها نیاز داشته باشند، یک معلم ایرانی دو ساعت (یا دو روز) می‌آید تا به آنها فارسی یاد بدهد.» علی پاسخ معمول دیگری را از سوی کسانی که فرزندان‌شان را به مدارس غیرایرانی می‌فرستند، بیان کرد: «بچه‌ی من به یک مدرسه‌ی انگلیسی می‌رود، اما ما ملیت خودمان را فراموش نمی‌کنیم و فقط جهانی‌تر می‌شویم. با اینکه یادگیری زبان عربی اجباری است، اما در تابستان، با وجود هزینه‌ی زیاد، فرزندم را به یک مدرسه‌ی ایرانی می‌فرستم تا اصالت خودش را فراموش نکند.»

بیشتر پاسخ‎‌دهندگان کمابیش از هزینه‌های مدرسه گله داشتند. برای مثال سجاد می‌گفت: «من به خاطر مدارس، خانواده‌ام را به اینجا نمی‌آورم؛ خیلی گران است.» البته سهیل ما را مطلع می‌کند که طیف مختلفی از مدارس ایرانی وجود دارد. «مدارس ایرانی سطح‌بندی دارند، برخی خیلی گران هستند، ولی برخی دیگر ارزان‌ترند؛ و همه‌ی آنها از طرف دولت ایران حمایت مالی می‌شوند.» این نکته هم باید ذکر شود که یک سطح درآمدیِ مشخص حتی برای آوردن بچه‌ها به امارات، مورد نیاز است. انتخاب برخی افراد این است که بچه‌هایشان در مدارس ایران بمانند، هم برای اینکه پولی پس‌انداز کنند، و هم اینکه موقعیت‌شان را در امارات موقتی می‌بینند، و نه به عنوان خانه‌ی دائمی‌شان.

مدارس ایرانیِ فارسی‌زبانِ متعددی در امارات وجود دارند و طیفی از قیمت‌های متفاوت را ارائه می‌کنند، اما همه‌ی والدینی که فرزندان‌شان را به آنجا می‌فرستادند، از این مدارس راضی نبودند. برخی نگران بودند که در طولانی‌مدت تاثیر خوبی نداشته باشد. مثلا ناصر می‌گفت: «اگر بتوانم هزینه‌اش را پرداخت کنم، بچه‌ام را به یک مدرسه‌ی انگلیسی می‌فرستم. اما برایم ۱۵۰۰۰ درهم خرج دارد.» ایرانیان با وضعیت مالی بهتر، اکثرا تمایل زیادی داشتند که فرزندان‌شان را به مدارس انگلیسی بفرستند، زیرا از فرصت‌هایی که در امارات برای یک آینده‌ی بهتر و جهانی‌تر برای آنها فراهم می‌شد، آگاه بودند. برخی نیز همانند احسان از اینکه از این فرصت‌ها استفاده نکرده‌اند، افسوس می‌خوردند: «من هر سه فرزندم را به مدارس ایرانی فرستادم. در واقع وقتی چهل سال قبل به اینجا آمدیم، خیلی به آینده فکر نمی‌کردیم. مثلا در اینجا فرزندانم به خاطر تحصیلات‌شان نمی‌توانند شغلی در اداره‌ها داشته باشند. در واقع باید آنها را به مدارس اماراتی می‌فرستادیم.»

14010917 Madreseh Irani Dubai

این مساله تنها برای اطمینان از آموزش درست کودکان نبود، بلکه برای تاکید بر اهمیت زبان و فرهنگ بود که برای تمام پاسخ‌دهندگان از مسائل اساسی به شمار می‌آمد. استفاده از زبان همواره منجر به بحث‌های پربار و جذاب با پاسخ‌دهندگان می‌شد. تقریبا تمام آنها خود را ملزم کرده بودند که در منزل از زبان فارسی استفاده کنند، اگرچه برخی از افرادی که گذرنامه‌ی غربی داشتند، می‌گفتند زبان گذرنامه‌ی دیگرشان هم به طور مرتب در منزل استفاده می‌شود. با گذشت زمان متوجه شدیم که اکثر ایرانیان آشکارا تمایل دارند مهارت اندکی در زبان عربی داشته باشند و اغلب درجه‌ای از ضدیت نسبت به نیاز به یادگیری زبان عربی در آنها وجود داشت. بسیاری از پاسخ‌دهندگان می‌گفتند ترجیح می‌دهند وقتی با عرب‌ها صحبت می‌کنند از زبان انگلیسی استفاده کنند. برای کسانی که در تجارت مشغول بودند، جابه‌جایی مداوم از زبانی به زبان دیگر در گفتگو، یک امر کاملا معمول بود، اما مهارت کلامی مناسب در زبان عربی (و زبان‌های دیگر به ویژه انگلیسی و اردو) در اینجا بیش از جاهای دیگر رایج بود، به جز برای تعداد افراد اندکی که به مدارس اماراتی رفته بودند. درحالی‌که آنها احساس آزادی در راحتیِ استفاده از زبان فارسی را ستایش می‌کردند، تمایل داشتند هرجا که ممکن است با دیگر گویشوران فارسی تجارت داشته باشند و در مورد این تجارت‌ها و روابط بسیار نزدیک بین خودشان، همبستگی قابل توجهی وجود داشت. در الگویی که مصاحبه‌شوندگان مشتاق بودند برای معرفی ما به همکاران و شرکای تجاری‌شان استفاده کنند، این ترجیح آشکارتر نیز شد.

توانایی بیشتر ایرانیان برای حضور در فضایی که تا حدود زیادی فارسی‌زبان است قابل توجه بود. تنها افرادی که برای شرکت‌های چندملیتی بزرگ‌تر کار می‌کردند و یک سبک زندگی غربی‌تر را انتخاب کرده بودند خارج از این شیوه قرار می‌گرفتند. این افراد بیشتر مواقع یا دوتابعیتی و یا تازه‌واردهایی با تحصیلات عالی از ایران بودند. در حالی‌که هر دو گروه به لحاظ جغرافیایی از فضاهای ایرانی دور بودند، باز هم به دنبال فرصت‌هایی برای دیدار از این مناطق و هم‌صحبتی با هموطنان ایرانی‌شان بودند. برای اکثر کسانی که در این فضاهای ایرانی‌تر زندگی می‌کردند، علیرغم توانایی فاصله‌گذاری بین خود و محیط گسترده‌تری که در آن بودند، باز هم یک احساس نیاز قوی به حفظ مرزها و پافشاری بر هویت ایرانی وجود داشت. بسیاری مشتاق بودند بر غنا، عمق و اصالت‌های ایرانی تاکید کنند و برای این امر، به باشگاه ایرانیان دبی و بیمارستان ایرانی دبی اشاره می‌کردند و آنها را نمادهای قدرت اجتماع‌شان و توانایی تکرار آن نشان می‌دادند. مهسا با افتخار به ما گفت: «نخستین بیمارستانی که در اینجا ساخته شد، توسط شاه ایران بود و شیر و خورشید نام داشت [شیر و خورشید – نماد امپراطوری ایران]. حالا اینجا را بیمارستان ایرانی می‌نامند. نخستین باشگاه اینجا [باشگاه ایرانیان دبی] نیز توسط ایرانیان تاسیس شد؛ این دو موسسه هنوز هم برنامه‌های ایرانی دارند.» در اینجا او جایگاه بی‌همتای ایرانیان در امارات و مشارکت‌شان در آبادانی این کشور را پررنگ‌تر می‌کرد، اما همزمان از مجزا بودن، برتری و توانایی حفظ یک هویت متمایز نیز سخن می‌گفت. در میزان اهمیتی که دو جنس مخالف برای مسائل قائل بودند تفاوت‌هایی وجود داشت، اما محتوای بحث‌ها و تمرکز بر موضوعات محاسبات سود، حفظ هویت و غرور ملی قدرتمند برای هر دو جنس به طرز شگفت‌آوری یکسان و پایدار بود.

بسیاری دیگر نیز در مورد استفاده‌شان از باشگاه ایرانیان صحبت می‌کردند و ما نیز سوالاتمان را از مصاحبه‌شوندگان به این سمت کشاندیم که آیا به آنجا می‌روند و چرا این‌کار را می‌کنند. در حالی‌که برخی می‌گفتند «آنقدر سخت مشغول به کار هستند که نمی‌توانند به آنجا بروند» اما خیلی سریع مشخص شد که برای مناسبت‌های خاصی به آنجا می‌روند، یا در مراسم دیگری که توسط اجتماع، زیرمجموعه‌ها یا گروه‌شان برنامه‌ریزی شده شرکت می‌کنند. حسین گفت: «ایرانیان می‌توانند سالن‌هایی را اجاره کنند و مراسم‌ها و جشن‌های خودشان را برگزار کنند و ما این‌کار را می‌کنیم. پاسداشت و جشن گرفتن فرهنگ‌مان خیلی اهمیت دارد.» بعد از آن، ما در باشگاه ایرانیان دبی نیز اوقاتی را سپری کردیم و چند مصاحبه‌ها آنجا انجام دادیم. حس و حال کلی این بود که باشگاه به عنوان یک «فضای ایرانیِ» خاص دارای ارزش و اعتبار بود و در حفظ هویت یک بخش مهم به شمار می‌رفت. افشین اظهار نظر کرد: «ایرانی‌ها اینجا [باشگاه ایرانیان دبی] را دوست دارند، چون هر چیزی در اینجا ایرانی است و حس و حال ملی‌گرایی دارد. فیلم‌های سینماییِ ایرانی خاطرات‌شان را در مورد ایران زنده می‌کند. اینجا با جاهای دیگر متفاوت است.»

به جز باشگاه، پاسخ‌دهندگانِ جوان‌تر درباره‌ی توانایی شرکت در کنسرت‌های ایرانی که خوانندگان مطرح اجرا می‌کنند صحبت می‌کردند. حسن می‌گفت: «بسیاری از خوانندگانِ لوس‌آنجلسیِ ایرانی به دبی می‌آیند تا برنامه اجرا کنند». مسلما برای بعضی افراد، شانس ارتباط با فرهنگ گسترده‌تر مهاجران ایرانی خود یک دلیل مهم برای حضور در امارات بود. امکان دسترسی به مراسم فرهنگی و مذهبی به‌ویژه فیلم‌های سینمایی ایرانی و بهانه‌ای برای دورهمی‌ها و تعامل با دیگر گویشوران فارسی خارج از یک محیط صرفا تجاری، فوق‌العاده ارزشمند بود. مجید می‌گفت: «ایرانیان بسیار تلاش می‌کنند تا هویت‌شان را با جشن‌هایی مانند نوروز، زبان و حتی مراسم مذهبی حفظ کنند»؛ که بیش از پیش تمرکز بر هویت و ماهیت غیرفرقه‌ای آن‌ را آشکار می‌کند.

هویت با سفر به ایران نیز حفظ می‌شود. تمام پاسخ‌دهندگان بر اهمیت بازگشت‌های منظم تاکید داشتند، اگرچه تعدادی نیز می‌گفتند این نوع بازگشتِ منظم ممکن است آن‌طور که به نظر می‌رسد میسر نباشد، زیرا دغدغه‌هایی در مورد خدمت اجباری در ایران، ناتوانی در گرفتن مرخصی کافی، و حتی تمایل به محدود کردن بازدیدها از ایران به دلیل نگرانی‌هایی که در مورد حکومت داشتند، وجود داشت. در واقع آنها به چهار گروه تقسیم می‌شدند: کسانی که برای بازدیدهای کوتاه به ایران سفر می‌کردند (معمولا یک بار در سال)، کسانی که برای بازدیدهای طولانی‌تر برمی‌گشتند (معمولا هر شش ماه یک بار) کسانی که به ندرت یا هیچ‌وقت به ایران برنمی‌گشتند (معمولا به دلایل سیاسی) و کسانی که به دلیل برنامه‌های تجارت خانوادگی که در اصل به یک سیستم چرخشیِ تجارت در امارات ختم می‌شد، سفرهای طولانی‌تری به ایران داشتند. حمید به ما گفت: «خانواده‌ی من در ایران هستند. شش ماه در ایران می‌مانم و شش ماه در اینجا. بنابراین برادرم جای من سر کار است و من به ایران می‌روم.» این نوع برنامه‌ریزی‌ها تقریبا مختص کسانی بود که اهل بخش جنوبی ایران بودند. ما متوجه شدیم سفر به ایران ارزشمند بود، اما نقش‌های متفاوتی در فرایندهای حفظ هویت بین بخش‌های مختلف جمعیت مهاجران بازی می‌کرد. این مساله برای افرادی که از استان فارس بودند، به دلیل منافع و حفظ هویت تعیین‌کننده بود. به دلیل داشتن خانواده و سرمایه‌گذاری‌هایی در هر دو سوی خلیج فارس، دیدارهای منظم برای آنها ضروری بود و در معنای وسیع‌تری، نقش مهمی در حفظ مال و ایجاد تعادل بین دو کشور داشت. برای کسانی که دیدارهایشان کمتر یا بسیار به ندرت بود، فرصتِ رفتن به «خانه» و ملاقات با خویشاوندان، و با توصیف سعید، لذت بردن از «شادی، آرامش و خانه»، حیاتی بود. حتی کسانی که به دلایل عملی یا سیاسی نمی‌توانستند به ایران بروند، درباره‌ی اهمیت ایده‌ی سفر به آنجا به خاطر هویت‌شان حرف می‌زدند تا هویت ملی‌شان را به عنوان یک نشان قطعی تقویت کنند.

 

دریافت متن کامل مقاله به صورت کتابچه الکترونیکی

مطالعه‌ی معرفی مقاله و بخش‌های پیشین

 

پانویس‌ها:

[۱] Soft nationalism

[۲]  شش مدرسه در دبی، یکی در ابوظبی، یکی در شارجه و یکی در العین (ICRO 2015). بر طبق سازمان اوقاف برای مدرسه‌سازی، ایرانیان در کشورهای خلیج فارس توافق کرده‌اند سالیانه بیش از شش میلیون دلار برای ساخت مدرسه بپردازند. محمدرضا حافظی رییس این سازمان، اظهار کرد « کودکان ایرانی که در خارج از کشور زندگی می‌کنند به تدریج زبان مادری‌شان را فراموش می‌کنند که دلیل آن کیفیت بد مدارس خارجی است و از این رو ما را ملزم کرد مدارس بیشتری در آنجا بسازیم». (عصر ایران ۲۰۱۶).