هفتبرکه: بیست و یکمین جلسهی تماشا به پخش و نقد و بررسی فیلمتئاتر «پاییز» به نویسندگی و کارگردانی نادر برهانی مرند و بازیگری امیر جعفری، ناهید مسلمی، احمد کاوری، ستاره پسیانی، بهرام افشاری اختصاص داشت. این نمایش در سال ۱۳۸۱ توانسته بود برنده سه جایزه «کارگردانی» و «متن» (برای نادر برهانی مرند) و «بازیگری مرد» (برای امیر جعفری) از بیستمین جشنواره بین المللی تیاتر فجر ۱۳۸۱ شود. بعد از نمایش «مرگ فروشنده»، نمایش «پاییز» دومین کاری بود که از نادر برهانی مرند در این جلسات به نقد و بررسی گذاشته میشد.
نادر برهانی مرند در نمایش «پاییز»، به روایتی واقعگرایانه از زندگی و عقاید سه نسل در دههی شصت پرداخته است و سوالات و سرگشتگیهای آنان را نشان داده است؛ با این حال، این عقاید و سوالات به نظر مهمان ویژه و چند تن از شرکتکنندگان در جلسهی «تماشا»، با وضعیت کنونی نسبتی ندارد.
علی فخری، کارگردان تئاتر و سرپرست گروه هنری صبا، به عنوان مهمان و سخنران اصلی این جلسه، بحثی دربارهی «سنگینیِ گذشته و سرگشتگیِ نسلها» را در مورد این نمایش باز کرد. او اعتقاد داشت این نمایش تاریخ مصرف دارد و حتی این اجرای دوم در سال ۱۳۹۳ را نیز لازم نمیداند: «این چندگانگی شخصیتی یا عقاید و تفکرات با وضعیت امروز جامعهی ما نمیخواند و دیگر این سوالها و بحثها جایگاهی ندارد. البته کار خوبی بود و بازیهای خوبی را شاهد بودیم. ولی متن از آن متنها نیست که دههها قبل کار شده باشد و هنوز هم بشود آن را برداشت و کار کرد.»
فخری در توضیح این عقیدهاش گفت: «موضوع تغییر نسلها همیشگی است. نسل که میگذرد و دههها که عوض میشود، انسانها هم تغییر میکنند. پس دیگر بحث این نمایش، بحث زمان ما نیست. ما با یک بسیجی طرفیم که آنقدر درونگرایی خودش را حفظ میکند که نمیتواند ابراز احساسات کند. و از طرف دیگر، با خواهری طرفیم که جلوی دو برادرش میایستد. ببینید چقدر فاصله بین این عقاید وجود دارد، و چقدر فاصله بین این عقاید و وضعیت الآن وجود دارد. امروزه دیگر من میتوانم به فرزندم پیشنهاد و آگاهی بدهم، ولی نمیتوانم امر و نهی و کنترلش کنم. این اتفاقات جدید است ولی در دهه شصت اینطور نبود.»
فخری در مورد بازیها نیز معتقد بود: «شخصیت جواد با بازی امیر جعفری، اگر همین بازی را امروز بکند، دیگر جایزه نمیگیرد. این بازی دیگر نمیتواند نظر جلب کند. شلوغ و پرسروصداست. تصورم این بود که مثل سریالهای امروزی ایرانی است که اصلا نمیشود با آنها ارتباط برقرار کرد. نه صحبت کردن مادر با فرزند واقعی است و نه برادر با برادر. این اتفاقات به نظرم واقعی نیست. شخصیت دایی فقط پارازیت میاندازد. علی درگیر جریان جنگ است. جواد درگیر فضای اجتماعی است. یک نفر دیگر میآید (دایی) که فقط برای خنده است انگار. با این که شخصیتپردازیها خیلی بود، ولی بازیها و شخصیتها امروزی نبودند. شاید خود کارگردان هم امروز نظرش همین باشد.»
این کارگردان تئاتر گراش در مورد صحنهپردازی نمایش نیز گفت: «دکور این نمایش نقطهی قوت آن بود چون توانسته بود چندگانگی شخصیتها را بازتاب بدهد، آن هم با بیرون و داخل بودن دیوارها و دو طبقه بودن خانه.»
محمدعلی شامحمدی نیز بر تناقضها و تضاد بین دو برادر دست گذاشت و گفت: «شاید تاریخ مصرف این نمایش، به خاطر تحولات بعد از جنگ باشد. این نمایش حتما حس خوب و نوستالژیکی برای نسلهای قبلیتر خواهد داشت. این نمایش آدم را یاد فیلمهای حاتمیکیا میانداخت.» او در مورد بازیها نیز گفت: «بازی درخشان امیر جعفری با بازی خیلی خوب احمد کاوری بهتر نشان داده شده بود، چون توانسته بودند دو قطب مخالف را بیافرینند.»
خواجهپور پیشنهاد کرد برای این که موضوع نمایش را بهتر متوجه شویم، آن را گستردهتر از یک نمایش دفاع مقدس ببینیم: «تداخل نسلی همیشه وجود دارد و فقط بین دو نسل جنگ و بعد از جنگ نیست. همهی نسلها معتقدند نسل سوختهاند. اینجا هر کدام از شخصیتها یک تیپ یا نمادی از یک نسل هستند. داستان این است: نسلِ گذشته یا مرده یا دچار فراموشی است؛ دو نسل فعال هم دچار تضاد شدیدند: یکی به ژاپن رفته و میخواهد غرب را به اینجا بیاورد و شکست خورده است؛ و یکی دیگر به جنگ رفته و آرمانهایش را مورد سواستفاده میبیند. این وسط، دختر که هر دو سعی میکنند برایش تصمیم بگیرند، میسوزد و در نهایت تصمیم میگیرد که بر وضعیت بشورد.»
خواجهپور در مورد شلوغی صحنه هم معتقد بود: «اینجا صداهای بلندتر و فرهادها به خاطر این است که آدمها نمیتوانند با هم صحبت کنند. این گفتگو نیست و این افراد اصلا بلد نیستند گفتگو کنند. جاهایی که صحنه آرام میشود، فضا ذهنی است و مونولوگی جریان دارد از حرفهایی که آن فرد نمیتواند با بقیه به اشتراک بگذارد.» او اشارهای نیز به طنز نمایش کرد: «باز اصلی طنز روی همین موضوع جنگ بود. با این که مجبوریم در مورد جنگ در کانالهای رسمی و محدود صحبت کنیم، ولی کارگردان با این شوخیها، به سطحی از نقد کردن هم میرسید.»
حوریه رحمانیان از جنبهای دیگر به شخصیتها نگاه میکرد: «تشابهات بین دو برادر مثل حساسیت روی خواهر، غیرتی بودن شدید، گویای تشابهات سنتی مردها در فرهنگ ماست. دو برادر هیچ توجهی به ذهنیت یا احساسات خواهر نشان نمیدادند.» مریم محمودی نیز اشاره کرد که این نمایش بیننده را یاد فیلمهای سالهای پیشِ ابراهیم حاتمیکیا همچون «روبان قرمز» و «آژانس شیشهای» میاندازد. او اعتقاد داشت: «حضور شخصیتهای دایی و مادر در این نمایش فقط برای جذب مخاطب بود و کار زیادی در نمایش نمیکردند.»
الهام پورشمسی درونمایهی نمایش را هدف گرفت: «درست است که جامعهی ایران در حال گذر است و به تکامل نرسیده، ولی این دید مردسالارانه در این نمایش نیز برای من پیش پا افتاده و از رده خارج بود.» اما مینا غفوری نظری معتدلتر در مورد این درونمایه داشت: «در نظر من، جنبهی مردسالارانه این نمایشنامه تاریخ مصرف ندارد. ما الآن هم با اینها سر و کار داریم. نسل ما هنوز میتواند این قضیه را بفهمد و خودش آن را تجربه کرده است.» غفوری در مورد جنبههای رئالیستی این نمایش نیز بر کاربرد دیالوگ در برابر حرکت و تقدم بحث و شخصیتپردازی بر داستان و پلات در این ژانر نمایشی تمرکز کرد.
نمایش «پاییز» دومین نمایش در ژانر رئالیستی است که در این دورهی تماشا پخش و به نقد و بررسی گذاشته شد. دورهی جدید هفتجلسهای تماشا به این ژانر اختصاص دارد و به کسانی که دست کم در چهار جلسه این دوره شرکت کنند، لوح شرکت اعطا میشود.
گفتنی است که در حاشیهی این جلسه، با حضور فتحی، رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی گراش، محمودی، کارشناس هنری اداره و اعضای هیات نظارت انجمن نمایش، لوح شرکت در دورهی اول تماشا به برخی از حاضرین اعطا شد.
خبرهای دیگر جلسات تماشا را در این صفحه بخوانید.