هفت‌برکه – گریشنا: مقاله‌ای که می‌خوانید به قلم مهندس عبدالله خضری، صنعت‌گر، فرهنگ‌پژوه و نویسنده اهل اوز است. این مقاله در ادامه‌ی بحث در مورد نام و منشا زبان منطقه در گریشنا منتشر می‌شود. می‌توانید مجموعه مطالبی را که تاکنون در این مورد نوشته شده در این صفحه (+) بخوانید.

مهندس خضری مولف دو کتاب «کاتای تی‌تیا: قصه‌های قدیم اوز» و «اشعاری به گویش اوزی برای آهنگ‌های محلی جنوبی، و مبحثی پیرامون گویش اوزی و منشا آن» است و به خاطر علاقه به زادگاه، پژوهش‌هایی در مورد زبان و فرهنگ اوز و منطقه انجام داده است. او در آبان‌ماه ۹۸ نیز مهمان نشستی دوستانه در موسسه هفت‌برکه بود و از فعالیت‌های حرفه‌ای و فرهنگی‌اش گفت (خبر در گریشنا). خضری در این مقاله از عنوان «اچمی» برای نام زبان منطقه دفاع می‌کند و تحمیل نام‌های دیگر به این زبان را جایز نمی‌شمارد. او اعتقاد دارد آرای زبانشناسان خارجی نیز به علت اشتباهات فاحش و همچنین عدم حضور کافی در تمام منطقه، قابل استناد نیست.

Abdollah Khezri عبدالله خضری: یکی از رسالت‌های زبان، انتقال مفاهیم و خواسته‌ها و انجام بحث و تبادل نظر بین افراد است اما علاوه بر آن،‌ رسالت مهم دیگری نیز توسط زبان انجام می‌شود و آن انتقال بار عاطفی بین دو متکلم با زبان مادری یکسان است و اگر این افراد در سرزمین اصلی‌شان دارای گویش دیگری غیر از زبان رسمی کشور باشند، وزنه بار عاطفی زبان به مراتب سنگین‌تر خواهد بود. همزبانی در روابط اجتماعی افراد تأثیرات تعیین‌کننده‌ای دارد و حوزه‌های اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی زندگی روزمره افراد را دربرمی‌گیرد و به همین دلیل حفظ و پاسداری زبان مادری در هر جامعه از اهمیت انکارناپذیری برخوردار است.

پیرامون منشأ گویش اوزی بایستی توجه داشت اصولاً کلیه زبان‌ها و گویش‌های ایرانی،‌ خانواده واحدی را تشکیل می‌دهند که از یک اصل مشترک منشعب شده‌اند و اشتراک واژه‌های بنیادی و اصول ساخت دستوری این زبان‌ها برهان خویشاوندی‌تباری آنهاست زیرا ساخت دستوری و واژه‌ها بنیادی یک زبان بی‌نهایت پایدارند و اساس یک زبان را تشکیل می‌دهند و هیچ زبانی آن‌ها را از زبان دیگر قرض نمی‌کند. منبع واحدی که تمامی زبانها و گویش‌های ایرانی از آن مشتق شده‌اند، چنان که میخائیلوویچ ارانسکی دانشمند زبان‌شناس و مؤلف کتاب زبانهای ایرانی و دیگران بدان اشاره کرده‌اند، به طور قراردادی «ایرانی مشترک» نامیده شده است و زبانها و گویشهای «اوستائی، فارسی باستان، پهلوی،‌ فارسی معاصر،‌ تاجیکی،‌ سغدی، لری، تالشی، بلوچی، تاتی، کردی (اورامانی، مکری)، روشانی، آسی،‌ اشکاشمی، اَچُمی» و غیره را در برمی‌گیرد و «گویش اوزی» نیز یکی از گویش های زبان اَچمی (زبان خودمونی) می‌باشد.

زبانشناسان خارجی قابل استناد نیستند

زبان اچُمی (زبان خودمونی) در حوزه پهناوری از مناطق جنوبی استان فارس و بخش‌های وسیعی از استان هرمزگان و بخش‌هایی از استان بوشهر، از بندر بستانه واقع در استان هرمزگان در شرق تا بردستان واقع در استان بوشهر در غرب (فاصله ۳۴۳ کیلومتر) و از بندر چارک در جنوب تا دوسیران از توابع شهرستان کازرون در شمال (فاصله ۶۱۹ کیلومتر) و بیش از آن رایج است.

این زبان از طرف اکثریت قاطع گویشورانش «زبان اَچُمی» نامیده می‌شود اما برخی بر خلاف نظر اکثریت، می‌کوشند نام زبان لارستانی را بر آن اطلاق کنند و عمدۀ استناد آنها به زبان‌شناسان خارجی است که آن را لارستانی نامیده‌اند. حال اینکه این زبان‌شناسان از قبیل اسکارمان (۱۹۰۷) و راماسکویچ (۱۹۰۹) و النا مالچانوا (۱۹۸۲) نه تنها هیچگونه پژوهش میدانی انجام نداده‌اند، بلکه اصولا هیچگاه به منطقه نیامده‌اند.

در این میان صرفا دو زبان‌شناس ژاپنی به نام‌های کامیوکا و بامادا (۱۹۷۹) به مدت دو هفته به منطقه آمده‌اند و آن هم صرفا در شهر لار بوده‌اند و نظر آنها به هیچ‌وجه نمی‌تواند منعکس‌کننده‌ی نظر توده‌ی گویشوران گستره‌ی جغرافیایی این زبان باشد.

به طور کلی پژوهش‌های همۀ زبان‌شناسان فوق‌الذکر بسیار سطحی و ابتدایی و پر از اشتباه است و ذکر اشتباهات فاحش آنها از حوصلۀ این مقاله خارج است. در این زمینه صرفا به ذکر دو مثال بسنده می‌کنم: النا مالچانوا در مقاله‌ای واژۀ «یَرِ» را معادل «شتر» در زبان فارسی ثبت کرده است و از مقایسۀ واژۀ «خارِ یَرِ» در زبان اَچُمی که معادل واژۀ فارسی «خار شتر» است به این نتیجه‌گیری مضحک رسیده است.

در جای دیگر، نامبرده در پژوهش خود هنگام طبقه‌بندی گویش‌های مختلف زبان اچمی، دو گویش بنارویه و بستک را در یک گروه طبقه‌بندی کرده و هر دو شهر را در جنوب شرقی لار معرفی می‌کند؛ حال آنکه بنارویه نام شهری است در استان فارس که در شمال شهر لار واقع شده است و شهر بستک در استان هرمزگان در جنوب شهر لار قرار دارد و این موضوع نشان از بی‌اطلاعی و بی‌دقتی این پژوهشگر از موقعیت جغرافیایی و وسعت قلمرو مناطق  اچمی‌زبان دارد. او حتی به خود  این زحمت را هم نداده است که لااقل نگاهی به نقشه جغرافیایی منطقه بیندازد تا متوجه بشود که بنارویه و بستک هر دو در جنوب شرقی لار واقع نشده‌اند!

رویۀ زبانشناسی جدید تحمیلی نیست

رویۀ زبانشناسی جدید بر خلاف دستوریان پیشین است که دیدگاهی تجویزی و تحمیلی داشتند. زبانشناسان جدید اقدام به توصیف می‌کنند. در گویش‌شناسی جدید، به تبع زبانشناسی جدید، تجویز و تحمیل جایگاهی ندارد. لذا در مطالعات گویشی، زبان‌شناسان جدید در پرسش‌نامه‌های ثبت و ضبط گویش‌ها یکی از اولین پرسش‌هایی که از گویشوران می‌پرسند این است که نام گونۀ زبانی که بدان تکلم می‌کنند در اصطلاح محلی‌شان چیست و پژوهشگر به هیچ عنوان نامی را از سوی خود برای گونۀ زبانی مورد پژوهش تجویز نمی‌کند. این موضوع در ارتباط با زبان اچمی نیز صادق است. به نحوی که اگر از گویشوران این گونۀ زبانی در گسترۀ وسیع جغرافیایی این زبان پرسیده شود «نام گونۀ زبانی شما چیست؟» اکثریت قاطع گویشوران از عنوان اچمی برای نامیدن زبان خود استفاده می‌کنند. لذا لازم است که زبانشناسان به جای تجویز نام‎های لاری یا لارستانی برای این گونۀ زبانی اقدام به توصیف نام اچمی نمایند و نه تجویز و تحمیل نام لارستانی.

این سئوال اساسی به جد مطرح است که چگونه امکان دارد که از راه دور و یا  حداکثر طی یک اقامت دو هفته‌ای، آن هم صرفا در خود شهر لار، پیرامون زبانی که گسترۀ جغرافیایی آن چند برابر مساحت کشور هلند است تحقیقات زبان‌شناسانه انجام داد؟ این امر بیشتر به یک شوخی شباهت دارد تا پژوهش‌های زبانشناسی. به موجب علم نوین زبانشناسی، زبانشناس حق تجویز ندارد و صرفا مجاز به توصیف است و از آنجاییکه اکثریت گویشوران این زبان آنرا «اَچُمی» می‌نامند، به موجب همین اصل، نام صحیح و علمی این زبان «زبان اچمی» می‌باشد. لازم به ذکر است کسانی که این زبان را «خودمونی» می‌نامند حائز اکثریت نیستند و لذا نام «اَچُمی» برای این زبان دارای توجیه علمی است.

 

گویش‌های اچمی بر هم ارجحیت ندارند

زبان اچمی گویش‌های مختلفی را در بر می‌گیرد که هیچکدام از آنها بر دیگری ارجحیت ندارد و از مرکزیت خاصی برخوردار نیست و لذا می‌توان از همه­ی آنها به عنوان گویشی از «زبان اَچُمی»  نام برد. این گویش‌ها محدوده­ی جغرافیایی شهرهای زیر را در بر می‌گیرد:  اَوَز، لار، گراش، خنج، بستک، جناح، اشکنان، خور، لطیفی، جویم، بنارویه، عماد شهر، کوشکنار، فیشور، بید شهر، کوره، بِراک، کهنه، بیغرد، سده، ارد، بریز، بلغان، هرم، فداغ، کاریان، دهکویه، شرفویه، کورده، اهل، اسیر، هرنگ، کوخرد، چاه بنارد، ده تل، هنگویه، کمشک، کوهیج، فتویه، زنگارد، بوچیر، گزیر، دیوان، بستانه، لمزان، چاه مسلم، رویدر، و بسیاری از شهر‌ها و روستاهای بزرگ و کوچک دیگر از جمله بردستان و بادوله واقع در استان بوشهر و دوسیران، گرگنا، بناف، نودان و سمغان از توابع شهرستان کازرون و موسقان و بگدانه از توابع شیراز.

همچنین بخش بزرگی از مردم بندرعباس و بندرلنگه نیز به این زبان سخن می‌گویند. علاوه بر این، زبان اَچُمی در امارات متحدۀ عربی، عمان، کویت، قطر و بحرین نیز گویشور دارد. 

گویش روستاهای مجاور هر کدام از شهرهای فوق نیز با اندکی تفاوت شبیه گویش همان شهر است. به عنوان مثال گویش اهالی روستاهای منطقه­ و بُلوکِ شهرستان اوز شامل فیشور، بیدشهر، کُوره، کهنه، قلات، اسلام‌آباد، هود، هیرم، گلار، محلچه و … بسیار نزدیک به گویش اوزی می‌باشد. 

گویش‌های رایج در گستره­ی جغرافیایی فوق با هم تفاوت فاحش ندارند و سخنوران هر یک از گویش‌های مزبور صحبت‌های یکدیگر را به خوبی می‌فهمند. گویش‌های رایج در مناطق شهرهای بندر عباس، بندر خمیر، میناب، رودان و روستاهای همجوار آنها و همچنین شهرها و روستاهای جزیره‌ی قشم نیز خویشاوندی نزدیکی با زبان اَچُمی دارند و اهالی مناطق مزبور و اَچُمی‌زبانان صحبت‌های یکدیگر را با کمی دشواری و دقت، نسبتا در می‌یابند.

GAF11 Abdollah Khezri 6

تاریخچه‌ی زبان مادر

قبایل کهنی که در پایان هزاره دوم و آغاز هزاره اول قبل از میلاد در آسیای مرکزی و سرزمین‌های مجاور زندگی می‌کردند و قدیمی‌ترین آثار ادبی زبان فارسی یعنی «اوستا» را به وجود آوردند خود را «آریا» می‌نامیدند. این کلمه در خود اوستا به شکل «آریا arya» و در نام‌های قبایل ایرانی زبان و اقوامی که در پایان هزاره دوم و آغاز هزاره اول قبل از میلاد یعنی حدود سه هزار سال پیش، از مرزهای آسیای مرکزی به داخل ایران حرکت کردند و نیز در دشت‌های کناره‌های دریای سیاه مستقر شدند دیده می‌شود.

واژه نژادی «آریا arya» و مشتقات آن در قدیمی‌ترین نوشته‌های ایرانی (اوستا و کتیبه‌های فارسی باستان) و در نام‌های قبائل سکائی، سرمتی و مادی دیده می‌شود. صورت «ایران ērān» در زبان پهلوی و «ایران ‌iran» در فارسی معاصر از کلمه «آریا arya» گرفته شده و اصطلاح «زبان‌های ایرانی» منتسب به آن است و شاخه زبان‌های ایرانی نیز خود در داخل دسته یا خانواده وسیع‌تری جای می‌گیرد که «هند و اروپائی» نامیده می‌شود. این خانواده علاوه بر زبان‌های ایرانی، زبان‌های «هیتی، رومیائی، هندی، سلتی،‌ ارمنی، اسلاو، یونانی، ژرمنی، بالتی و آلبانیائی» را در برمی‌گیرد.

زبان پهلوی یکی از زبان‌های «ایرانی مشترک» است که ۱۷۰۰ الی ۱۳۰۰ سال پیش در ایران رایج بوده است. چنانکه در کتاب تاریخ خط‌های جهان نوشته یوهانس فریدریش آمده است خط میخی را سومری‌ها که قدیمی‌ترین ساکنین بین‌النهرین (عراق امروز) بودند در حدود پنج هزار سال پیش اختراع کردند و بعدها توسط کلدانی‌ها که از نژاد سامی بودند و سایرین تکامل و توسعه یافت و ایرانیان نیز آن را برای نگارش زبان فارسی باستان در دوره هخامنشیان به کار ‌بردند. در دوره ساسانیان که قرن‌های سوم تا هفتم میلادی را در برمی‌گیرد زبان پهلوی (فارسی میانه) در بخش‌هایی از ایران رایج گردید و نگارش این زبان به گونه‌های مختلف خط پهلوی انجام گرفت. بسیاری از لغات زبان پهلوی هم‌اکنون موجود است و در کتاب «فرهنگ فارسی به پهلوی» نوشته دکتر بهرام فره‌وشی و سایر منابع درج شده است و واژه‌های زیادی از آن نیز به فراموشی سپرده شده و لغات دیگری از زبان پهلوی نیز به صورت اولیه و یا به صورت تغییرشکل­یافته، در زبان فارسی معاصر و سایر گویش‌های ایرانی دیگر به جای مانده است.

 

لزوم ثبت و ضبط لغات

اصولاً با گذشت زمان و تغییر شیوه و ابزار زندگی و در اثر تحولات اجتماعی و غلبه اقوام دیگر و غیره، زبان مردم نیز دچار تغییر می‌شود. در این راستا بسیاری از واژه‌ها، مخصوصاً لغاتی که کاربرد کمتری در مکالمات روزمره افراد دارند به مرور زمان به فراموشی سپرده می‌شوند و صرفاً ثبت و ضبط چنین لغاتی است که از انقراض کامل آن‌ها جلوگیری می‌کند. اگر توجه کنیم که پیدایش هر لغت رابطه تنگاتنگی با شیوه زندگی و شرایط زمانی و مکانی و روابط اجتماعی و ابزار مورد استفاده مردم در هر جامعه دارد، اهمیت حفظ چنین واژه‌هایی بیش‌تر نمایان می‌شود. چه بسا هر واژه بتواند روزنه‌ای باشد برای ورود به عرصه تحقیقات پیرامون چگونگی زندگی مردم و کم‌وکیف یک جامعه در ادوار مختلف.

تحقیقات اینجانب پیرامون روند بروز تغییرات در «گویش اوزی» این نتیجه را به دست داد که بسیاری از واژه‌ها که تا سی چهل سال پیش به صورت معمول در مکالمات روزمره مردم به کار می‌رفت و خود اینجانب آن را به یاد دارم، به دلیل تغییر ابزار و شیوه زندگی افراد جامعه و به دلیل هجوم سنگین وسایل ارتباط جمعی از قبیل رادیو، تلویزیون، روزنامه، ماهواره، اینترنت و غیره، اکنون در آستانه حذف و فراموشی قرار گرفته است. واژه‌های ارزشمندی که برای بسیاری از آن‌ها معادلی وجود ندارد و صرفاً با بیان یک جمله کامل می‌توان معنی آن لغت را تداعی کرد نه با بیان یک کلمه.

به تعدادی از این لغات و نیز واژه‌های دیگری از گویش اوزی که به نظر اینجانب بیش‌تر آن‌ها از زبان پهلوی مشتق شده‌اند اشاره می‌کنم:

خاَراَخِهِستَ (ایجاد فرو رفتگی و تغییر شکل در چیزی در اثر فشار یا ضربه) چِلَکِهِستَ (له شدن و مچاله شدن چیزی در اثر ضربه یا فشار) آچَکِدَ (گرفتن چیزی در هوا توسط کسی که به سمت او پرتاب شده است) آبَردِهِستَ (واژگون شدن)  تُمبِهِستَ (فرو ریختن) اُ تُمب شاَدَ (فرو ریختن توسط کسی یا چیزی) سِرَخِهِستَ (غش کردن، دچار صرع شدن) سُکِردَ (تاب وزن باری و یا وزنه‌ای را داشتن) گاَلاَوِنَدَ (نیم جویده کردن و بلعیدن، با حرص­و ولع غذا خوردن) کُروچِنَدَ (جویدن) پِرَشکِدَ (تمرگیدن) زُمَهکِدَ (کوفت کردن) پَرخاَند بُدَ (رفتن و به اصطلاح گور خود را گم کردن) کاَشِدَ (مشاجره کردن) لَخِهِستَ (در رفتن چیزی از پشت یک مانع) آلَخِهِستَ (از راه رسیدن کسی به صورت غیرمنتظره) پِریشِنَدَ (بسیار کوفتن و زدن کسی و در مورد باران به معنی به شدت باریدن) شِوِنَدَ (بی‌آبرو کردن کسی) شِنِهِستَ (حساس شدن و ترک خوردن پوست دست در اثر هوای سرد و خشک) آبِشِنَدَ (تازه کردن زخم و جریحه‌دار کردن) تاَراَشِهِستَ (نخ نما شدن و له شدن پارچه در اثر کوفتن آن با سنگ یا چیزی دیگر) گُرم گِرِتَ (نوعی سوء استفاده کردن مالی یا منفعتی توأم با فرصت طلبی) آپَرَوِدَ (صاف کردن، از صافی عبور دادن) کاَلاَوِهِستَ (سرریز کردن آب از ظرف پر در اثر تکان خوردن آن ظرف) تِنِهِستَ (خواب رفتن دست یا پا) بُلِدَ (بریدن)  بُلِهِستَ (بریده شدن) آبُلِدَ (تعیین و مقطوع کردن امری) کَوی بُلِدَ (عقد کردن، نکاح) نَهبِرَ (قیچی) مِنسِرا (حیاط) تَش آخَرِنَدَ (به هم زدن آتشی که روی آنرا خاکستر گرفته و نمایان کردن آتش و همچنین کنایه از مسائل و اختلافات گذشته را مطرح کردن) آپَخُوْ اَردَ و یا آپَخاو اَردَ (نشخوار کردن) خَی‌نَی کِردَ (نیم جویده کردن و نرم کردن غذا در دهان) پَرچَل (ژولیده و کثیف) گَلَنگ (ولنگار) گِهلاس (ولنگار) پَرَسمو یا پَلَسمو (بلا) پَرَسمو زَتَ (بلا بر سر کسی نازل شدن) چِرَکِردَ (صدا زدن کسی به منظور آمدن او) کِنگِلِ (کوچک) کِنگِلالَکِ (خیلی کوچک) گاَت (بزرگ برای اشیاء و حیوانات) گَپ (بزرگ برای اشخاص و البسه و مساحت) پَرخِهِستَ (جدا شدن و به سمت بیرون پرتاب شدن قطعه‌ای از یک جسم و یا جسمی در اثر ضربه زدن و یا وارد آمدن فشار به آن) کَلَ (سوراخ) آکاَدَ (باز کردن) آکِنِهِستَ (باز شدن) آکاوِدَ (جستجو کردن، تفتیش) پِریچ (شخص کند، کسی که کارها را به کندی انجام می‌دهد) اُ ماچول کَشِدَ (بازجوئی کردن،‌ استنطاق) نَرِدَ (پرگوئی کردن) چیزِنَدَ (زیاد در تنگنا قراردادن و زیاد اذیت کردن کسی) آسِرِنگ اَردَ (حاضر جوابی کردن توأم با زیاده‌گوئی) هارد شیشتَ (ورزدادن خمیر) هُوْگ (تاول) هُوْگار بُدَ (جرح دیدن عضوی از بدن) آستُک (پله) نُماردو (پلکان) نُرُک (نیمه گرم) کِرَک (سرد) مُچِلَ (لوله ابریق، لوله آفتابه) کِرمِچِ (قلقلک) مَسکَ (کَرِه) مِهکِ (شوید) تیر (غلیظ و همچنین تیر به معنی فارسی آن) گِما (غده‌ای که بعد از التیام زخم در محلی غیر از جای زخم، زیر پوست به وجود می‌آید) چادمون (زکام) لِهاَگ (کسی که بدون تمایل میزبان بیش از حد نزد او توقف می‌کند) چُد (جهود) لیچِرَ (بسیار لاغر) لیچِرَ دراز‌ (پرگو) تی‌رِشتَ (حوصله) کِچیمَ (حسود) زِمَ (مژه) کَپ (دهان) دُدو (دندان) لِوِر (لب) اِزبو (زبان) کاچ (چپ چشم) بُرم (ابرو) باهی (بازو) نیشتِرِ (آرنج) زاَهنی (زانو) کِلیک (انگشت) پوز (بینی) نُوا (لثه) تیرمازِ (ستون فقرات) بُشک (موی سر) کِلَک (چانه) نَش (ناخن) تَشک (گَرد) تینی (نیمه خشک، مثل نانی که در اثر ماندن نیمه سفت شده است) مُرک (گره) مُرکِ چُدی (گره کور) جَگَن (در هم برهم، به هم ریخته) مُستَوَلیز (رنگین‌کمان) داسَ (صاعقه) نیزبا (مِه) گِزیر یا گِزِهر‌(خسوف، ماه گرفتگی) جِرگ (چروک) جِرگ شَستَ (چروک شدن) چِگ (انتها و نوک چیزی)  خاَگ (گوشه، کنج) بِرِگ (پهلو، بغل).

اینجانب در آستانه هفتاد سالگی شاید آخرین نسلی هستم که برخی از واژه‌های مجموعه فوق را که دیگر متداول نیستند هنوز به خاطر دارم، بنابراین لازم دانستم نسبت به ثبت آن‌ها اقدام نمایم.

لازم به ذکر است که در گویش اوزی برای برخی از مصدرها که به «هِستَ» ختم می‌شود با حذف بخش «هِستَ» از انتهای کلمه و اضافه کردن «دَ» به انتهای جزء باقیمانده، مصدر دیگری با همان معنی تشکیل می‌شود مانند «شِنِدَ» بجای «شِنِهِستَ» و «تِنِدَ» به جای «تِنِهِستَ» و در بعضی از مصدرها نیز این قاعده صادق نیست مثلاً بجای «آکِنِهِستَ» نمی‌توان از لفظ «آکِنَدَ» استفاده کرد.

نکاتی در مورد رسم‌الخط گویش اوزی

به منظور پیشگیری از بروز اشتباه در قرائت گویش اوزی و به طور کلی زبان اَچُمی در نگارش مطالب به این زبان لازم است موارد زیر مد نظر قرار گیرد:

  1. تمامی حرف‌ «های غیرملفوظ» از انتهای کلمات حذف گردد مانند نوشتن «کاکَ» به معنی برادر بزرگتر به جای «کاکَه» و «بِراسِ» به معنی برادر کوچکتر به جای «بِراسِه» و «بِشتَ» به معنی بیشتر به جای «بِشتَه».
  2. در گویش اوزی حرف عطف واو (وَ) به صورت‌های دیگری تلفظ می‌شود، لذا بسته به نحوه تلفظ هر مورد، « ُ»، «اُ»، «یُ» و یا «وُ» به کار رود، مانند «چَربُ شِری» به معنی چرب و شیرین به جای «چَرب و شِری» و «بِیو اُ داما» به معنی عروس و داماد به جای «بِیو و داما» و «خَشی­یُ شادی» به معنی خوشی و شادی به جای «خَشی و شادی» و «دوگِ وُ هِسکِ بَشی» به معنی گندم بو داده و دانه گیاهی خودرو موسوم به گُلِ رنگ به جای «دوگِ و هِسکِ بَشی».
  3. جایی که حرف «و» صدای «اُ» می‌دهد، حرف مزبور حذف و به جای آن از علامت ضمّه استفاده شود مانند تحریر «دُ» به معنی عدد بعد از یک (عدد ۲) به جای «دو».
  4. از درج حرف واو معدوله اجتناب گردد مانند نوشتن «خاهِش» به جای «خواهش».

 

واژگان پهلوی در گویش اوزی

با تحقیقاتی که اینجانب انجام داده‌ام، تعداد زیادی از لغات زبان پهلوی را شناسائی کرد‌ه‌ام که امروزه خود آن لغات و یا مشتقات آن‌ها عیناً و یا همراه با تغییراتی متعارف، در گویش اوزی به کار می‌رود. تعدادی از این واژه‌ها در جدول زیر درج شده و برخی از این لغات که خود اینجانب استعمال آن‌ها را به ویژه از طرف سالخوردگان به یاد دارم و اکنون منسوخ گردیده با قید (تا همین اواخر) مشخص شده است:

ردیففارسیپهلویاوزی
۱         پسرپوسpusپُس
۲         دَلودولَکdūlakدولَک
۳         ظرف سفالیندوسینdūsīnدُسِنَ
۴         کُلیهگورتَکgurtakگُرُک
۵         موشموشکmuškمُشک
۶         دروغدِروdrōداَْرُوْ
۷         شورسورsōrسور
۸         دزددوزduzدُز
۹         اشکاَرسarsخَرس
۱۰    کلیدکیلیلkililکِلیل
۱۱    دنبکدومبَلَکdumbalak(تُمبُلُک = نقاره)
۱۲    ترهگَندَناکgandanākگَندَنا(تا همین اواخر)
۱۳    آتشدان حمامتونtunتون
۱۴    درخت خرماموگmōgمُه
۱۵    خُشکهوشکhuškهُشک
۱۶    خدمتگزارپَرَستَکparastakپِرِستَ
۱۷    جوجه تیغیزوزَکzuzakزُزو
۱۸    حصارپَروَستparvastپَرواستَ (حصار دور بام)
۱۹    خرمااَرماوarmāvاُرما
۲۰    شکماَشکُمAškomاَشکاَْم
۲۱    کوره ـ اجاقبِرِزَنbrēzanبِرِزَ(نوعی کوره برای پخت نان)
۲۲    کم پشتتونوکtunukتُنُک
۲۳    هستهاَستَکastakاَستُک
۲۴    کوتاهکوکkūkکُک
۲۵    سفالکوروارkurvārکُوار
۲۶    تلختَهلtahlتَهر
۲۷    استخروارمvārmباَْرم
۲۸    تگرگسَنگارSangār(سُنگَرَ = آب یخ زده در اثر سرمای زمستان)
۲۹    شغالتورَکrakōtتاَْرَ
۳۰    مرغمُروmōrvمُرو (تا همین اواخر)
۳۱    اسباَسپaspاَسپ
۳۲    کجخِوَهلxvahlخَهرَ
۳۳    لرزیدندِرَفشیتنdrafšitanدِرَشِهِستَ
۳۴    تفألمُرواکmōrvākمُروا
۳۵    الوارطاقفِرَسپfraspفِرَست
۳۶    گوسفندپَهpahپَه(بز ماده)
۳۷    جریحه دار کردنبِشِنیتَنbēšēnītan(آبِشِنَدَ = زخم را تازه کردن، جریحه‌دار کردن)
۳۸    پلپوهلpuhlپُهل (تا همین اواخر)
۳۹    هستمهومhōmهاَْم
۴۰    هستیمهیمhimهِم
۴۱    ملخمَیگmaygمَیگِ
۴۲    مگسمَخشmaxšمَش
۴۳    سوسمارکَرپَکkarpakکَلپُک
۴۴    شادیهورامیهhūrāmihخاَْراَْمی
۴۵    لحافپوشیشنpūšišn پوشاَْن (تا همین اواخر)
۴۶    سُمسومبsumbسُمب
۴۷    بیضهگوندgundگُند
۴۸    شکافاونَکunak(اُوْنَ = شکافی که لانه پرندگان است)
۴۹    مردممَرتُمmartōmمَرتُم(تا همین اواخر)
۵۰    ریختنرِچیتَنrēčitan(رَچِنَ = ناودان)
۵۱    مااَماهamahاَما
۵۲    مرااومumاُم  (اُمبِبِن = مرا ببین)
۵۳    او رااوشاُش  (اُشبِبِن = او را ببین)
۵۴    بهاُoاُ (اُ تا گُتام= به تو می‌گویم)
۵۵    کمربندپَروَنَدparvanadپَرواَْند(نوعی کمربند برای بالا رفتن از نخل)
۵۶    عروسوییوتviyūtبِیو
۵۷    زغال افروختهخورگxurgخَرگ
۵۸    عداوتدوشمِناتیهdušmēnātihدُشمَناتی
۵۹    کجاکوکُ
۶۰    ستارهاِستَرَکstarakاِستَرَ

 

درحالی که بیشتر این واژه‌ها دیگر در زبان فارسی رایج نیست، شایسته‌ی تحسین است که نیاکان ما تا به امروز این لغات را در گویش اوزی حفظ کرده‌اند و به ما سپرده‌اند. این واژه‌ها گنجینه‌ای است که به مثابه تنها نسخه از یک کتاب خطی منحصر به فرد است. بکوشیم ما نیز شایسته‌ی امانت‌داری این میراث ارزشمند باشیم.

عبدالله خضری، تهران، خردادماه ۱۳۹۹

 

مطالب مرتبط:

مطالبی که در این صفحه جمع‌آوری شده است.

Abdollah Khezri 02