ف. صدیقی: خیلی پیشتر، از زبان بزرگترها در مورد «کُماو» شنیده بودم. کماو باران، کماو شفا. ولی مواجه شدن با هر کدامشان در این دوران برایم دور از ذهن بود. تصویرم از فلسفهی کماو، تصویری گنگ از شنیدههایی دلنشین از زبان شیوا و شیرین بیبی و بیبیها بود. امشب اما زنگ خانه نواخته شد و […]