هفتبرکه – فاطمه ابراهیمی: مهشید را از سال قبل میشناسم، از یک ظهر گرمِ خردادماهیِ ماه رمضان. زیر یک سقف سیمانی در روستای لباشکن، زیر تنها کولر آن خانهی بزرگ نشسته بودیم. خانهای که شبیه خانه نبود. مادر گوسفندهایش را فروخته بود و این اتاق سیمانی را برای عزاداری همسرش، عبدالرحمن اسدی، که سه سال […]