هفتبرکه – مریم مالدار: وقتی از پویایی زبان و فرهنگ عامه حرف میزنیم، گاهی واژهها همانند چراغی میدرخشند و ما را میبرند به عمق ذوق و سلیقهی مردمانی که برای هر چیز نامی پیدا میکردند و به آن هویتی تازه میبخشیدند. در گزارش واژههای بارانی (اینجا) گفتیم که برای قدیمیها، انگار زبان تنها یک وسیله برای برقراری ارتباط نیست، بلکه آینهای است که در آن بازتاب نگاهِ عمیقشان به زندگی، باور و احترامشان به خدا پیداست.
یکی دیگر از این واژهها که در ذهنم نور شده، «چاوَهلی» است. اگر بخواهم تعریفی ساده از آن داشته باشم باید بگویم چاوهلی در حقیقت تکهای از خمیر است که در ابتدای پخت نان پلزی، دور «چاوَه» یا همان وردنه پیچیده میشود. این خمیر باعث میشود نانها صاف و یکدست شوند و چانهها به وردنه نچسبند. در پایان، خمیر را از دور وردنه باز میکردند، دوباره چانه میکردند و میگذاشتند روی تابهی آهنی تا برشته شود.
اما «چاوهلی» تنها یک تکنیک نانوایی نبود و نیست. عمق معنای این واژه لحظهای آشکار میشود که میبینیم این ترفندی است تا هیچ چیز در فرآیند پخت نان دور ریخته نشود. هر خرده نان، هر کاکالهی انتهایی خمیر، هر خمیری که به وردنه چسبیده است، اسم دارد و نقش ایفا میکند. این نگاه، بازتابی است از فرهنگی که در آن اسراف هیچ جایی نداشت و هر ذرهی نان، بهمثابهی برکت الهی، عزیز و محترم شمرده میشد.
جملهی «بخو که ثواب اِ» تایید لذتبخشی بر همین احترام است. نانپزِ محترم شما را با این جمله دعوت میکند به خوردن یک تکه نان برشته با ضخامت بیشتر، پختهشده از خمیری که از ابتدا تمام چانهها را به زیبایی گرد و صاف کرده؛ البته با طعمِ شیرینِ حرمت و قدردانی.
چاوهلی درست مثل کاکالههای آخر نان است؛ بخشی کوچک اما سرشار از معنا. نماد قدرشناسی، صرفهجویی، و احترام به سفرهای که بر آن روزی نهاده میشود. گاهی حتی فراتر از آن استعارهای است از پاکدستی و صداقت مردمان شریفی که با پختن نان، قسمتی از بار و مخارج زندگی را به دوش میکشد. وقتی کسی میگفت: «امی چاوهلیش یا کاکالهاش هم ملی نا»؛ یعنی حتی یک ریال از پولت را نه هدر دادهام و نه به ناحق خوردهام. واقعا چه تعبیر زیبایی! مقایسهی امانتداری با خردهخمیر و تهماندهی نان، جایی که کوچکترین ذرهاش هم برای فروشنده و خریدار حرمت دارد.
امروزه که اکثرمان نان را در بستهبندیهای آماده از نانواییها یا فروشگاههای سطح شهر میگیریم و به ندرت بوی تازه و برشتهی نانهای محلی در کوچه و پسکوچهها به مشاممان میخورد، کمکم رنگِ برخی کلمات در ذهنمان تاریک و محو شده؛ درست شبیه یک خاطرهی دور. اما برخی واژههای محلی درسی زنده است از فرهنگ ما؛ درسی که میگوید: از اسراف بپرهیز. قدر هر چیزِ کوچک در زندگیات را بدان و نعمت خدا را خوار نشمار تا روزی صادقانه راهی برای پیوستن به تو پیدا کند.
