احمد اقتداری: روزی در دفتر شهرداری نشسته بودم، مردی سراسیمه وارد شد و با داد و قال گفت: آقا، برای آقا (منظور مرحوم سید علی اصغر موسوی مجتهد شهر بود) مقداری خرما از فرگ و آبشور آورده ایم. در دروازه شهر می گویند عوارض بدهید. مال سهم امام است و داریم خدمت آقا می بریم و پولی هم نداریم که بدهیم. او را آرام ساختم و مدیر پاسگاه را خواستم آمد و گفت بله ما مانع ورود چند بار خرما شده ایم و باید اینقدر عوارضش بدهند یا شما بفرمایید تا عوارض نگیریم. گفتم تمام عوارض را بگیرید و اگر ندارند آنها را راهنمایی کنید که خدمت آقا سید علی اصغر بروند و از ایشان بگیرند. آنها رفتند و مطلب را با سید علی اصغر در میان گذاشتند و آن بزرگوار علاوه بر مبلغ عوارض مبلغی هم برای پاداش مأمور شهرداری مسئول پاسگاه مرحمت کرده بود. (سید علی اصغر واقعاً مردی آزادمنش حکیم و خیرخواه و مردم دوست بود. پدر آقای سید مجتبی موسوی که فعلاً در لار سکونت دارند و مرجع عام و خاص شهرند و شاید عموزاده آقای سید عبدالعلی که ایشان نیز امام جمعه و مورد احترام عموم مردم لارستان اند بود و شنیده ام این دو سید نبیل بسیاری از انحرافات و زیاده روی ها و تعدیات عناصر بی حساب را مانع شده اند و چند نفر بی گناه را از مرگ رهانیده اند و حافظ حقوق عمومی و ضامن حقوق فردی و شرعی مردم بوده اند.

کاروان عمر / احمد اقتداری / ص ۸۱