Skip to content

زندگی و آثار صادق رحمانی: از کوچه‌های برق‌روز تا مدیریت رادیو

هفت‌برکه – گریشنا: صادق رحمانی، با نام شناسنامه‌ای محمدصادق رحمانیان،  سال ۱۳۴۴ در شهر گراش به دنیا آمده است. او در شعری کوتاه که در کتاب سبزها ، قرمزها، به چاپ رسیده است ، می‌سراید:

«بوی خبری نیست درین گرماگرم

در روز نخست ماه پنجم – مرداد 

جز پچ پچ بادگیرها با تش باد»

Panta 4 Sadegh Rahmani

پدرش که از عالمان روزگار خود و ملبس به لباس روحانیت، در صفحه اول قرآن نوشته بود: «تولد نورچشمی‌ام محمدصادق، در بیست و نهم تیرماه ۱۳۴۴ ش. مصادف با بیستم ربیع المولود ۱۳۸۵ق. » ، اما طبق شناسنامه در اول مردادماه ۱۳۴۳ در گراش، دیده به جهان گشوده است.

مرحوم حاج شیخ علی اصغر رحمانی، پدر او از جمله واعظان و شاعران شهر بود: دیوان او با عنوان «سرود آفتاب» در سال ۱۳۸۳ به چاپ رسیده است و در آن قصاید، مراثی، غزلیات، رباعیات و مثنوی ها گنجانده شده است.

 خانواده طبق سنت خانوادگی، همه ساله به مشهد مقدس رهسپار می‌شدند و با تمام سختی‌های مسیر و کمبود ماشین و وسایل رفاهی این راه را در تابستان‌ها طی می‌کردند و سپس به گراش باز می‌گشتند. دوران کودکی را در محله برق روز و حوالی مسجد رئیس سپری کرد و با دوستان و هم محله‌ای‌ها روزگار را سپری کرد. هنگامی که پنج ساله بود، در زمستانی پر باران وقتی که رودخانه اصلی شهر پر آب شده بود، ناگهان در رودخانه غلتید و در آب فرو رفت، اما به وسیله همسایگانش نجات یافت.

طبق معمول، در هفت سالگی به دبستان رفت و در مدرسه دولتی برق‌روز ثبت نام کرد. معلم کلاس اول او، ده بزرگی ، سپاهی دانش بود و لباس فرم و پوتین بر سر کلاس حاضر می شد، همین امر او را از مدرسه دلزده کرد و تصمیم گرفت به مدرسه نرود. او کتاب هایش را در پشت اجاق، در آشپزخانه (مطبخ ) پنهان کرد تا از شر مدرسه در امان باشد، اما چون خانه اشان روبه روی مدرسه قرار داشت، با اشاره مدیر مدرسه باز هم این کودک گریزان از دبستان به مدرسه باز گشت.

دبستان او شش سال طول کشید، چون در سال پنجم مردود شد. پس از آن به مدرسه راهنمایی ابدی رفت. آن جا با دوستان جدیدتری آشنا شد و با معلمان متعددتری سر و کار داشت. مدیر مدرسه آقای میراحمدی از دوستان پدرش بود، به همین دلیل احترام خاصی به او می گذاشت.

سال های راهنمایی، مصادف با انقلاب سال ۱۳۵۷ شده بود و صادق با این که سیزده سال بیشتر نداشت، در راهپیمایی ها شرکت می کرد. یک بار در راهپیمایی درست روبه روی پاساژ امام حسین فعلی، توسط یکی از بستگانش که با حرکت های مردمی موافق نبود، مورد ضرب و شتم قرار گرفت، اما او به راه خود ادامه داد.

یک سال پس از انقلاب اسلامی، یعنی در دی ماه ۱۳۵۸، پدرش در پی بیماری دیابت، در بیمارستان اوز جان سپرد . او از این واقعه بسیار دلگیر و ناراحت شد و گویی پشتوانه ی خود را از دست داده است. مراسم ختم پدرش در گراش، لار، شیراز و آبادان و جهرم برگزار شد.

در همان سال های راهنمایی شاید نخستین جرقه های شعری در درونش زده شد، شعری که خود آن را به یاد نمی آورد، اما در مورد تبعیض و بی عدالتی در بین دانش آموزان بود و تفاوتی که یکی از معلمان نسبت به دانش آموزان داشت.

او در همین سال ها با کتاب و مطالعه آشنایی بیشتری یافت، در کتابخانه پدری اش به مطالعه می پرداخت و خود را با کتاب ها مأنوس ساخت. با دیوان شاعران، آشنا شد و زمزمه های شاعرانه اش شکوفاتر شد. کتاب دست نویس «دره الاهلیه» سروده ی پدرش را بارها و بارها ورق زده بود، و در آن سال ها هیچ گاه ندانسته بود که این کتاب سروده پدرش است و پدر نیز اصلا در این مورد گفت و گویی با او نکرده بود. این کتاب را صادق رحمانی، بعدها با نام «سرود آفتاب» به چاپ رساند. هم چنین در این کتاب خانه با دو کتاب دیگر آشنا شد. «لارستان کهن و فرهنگ لارستانی» که هر دو نوشته استاد احمد اقتداری بود. این دو کتاب در سوق دادن مسیر او به سمت پژوهش در فرهنگ مردم گراش بسیار مؤثر بوده است.

در سال شصت و یک برای نخستین بار، با چند تن از دوستانش راهی جبهه ها شد، پس از دوره کوتاه آموزشی در پادگان عبدالله مسگر، بلافاصله به اهواز و سپس به منطقه عملیاتی رمضان اعزام شد و از مرزهای ایران اسلامی دفاع کرد.

او پس از سه ماه به گراش بازگشت و درس هایش را ادامه داد، اما در همان سال های درس و مشق، سه ماه از سال را در جبهه های نبرد بود.

در حال و هوای شعر

با این که جنگ در ذات خود، تنش و اضطراب را با خود به همراه دارد، اما او در شب های ساکت و آرام پاسداری از مرزها، در منطقه قصر شیرین نخستین شعرهای جدی اش را سرود:

آنان که غریبانه ز سر می گذرند

پرشور ز معبر خطر می گذرند

تا طی شود این غبار و تاریکی شب

از کوچه خونرنگ سحر می گذرند.

این نخستین رباعی او بود که در نشریه ی امید انقلاب آن سال ها به چاپ رسید و باعث اشتیاق او به سرودن شد.

پس از اتمام تحصیلات متوسطه و دریافت دیپلم، چون در خانواده ای روحانی بزرگ شده بود، با سفارش همراهی حجت الاسلام  دکتر عبدالرضا زاهدی گراشی، برای ثبت نام در حوزه علمیه قم رهسپار آن دیار شد. در یک روز سرد پاییزی، وارد قم شد و در مدرسه علمیه رضویه ثبت نام کرد و مقدمات دروس علمی را از استادان آن مدرسه فرا گرفت. صرف و نحو عربی، مقدماتی در اصول و فقه ، معانی ، بیان و بدیع را طبق سنت درس های حوزه علمیه فرا گرفت. پس از آن در مرتبه ی سطح ، زیر نظر اساتید حوزه، درس ها را گذراند، ولی دروس خارج فقه  و اصول را ادامه نداد.

در همان سال هایی که در قم به درس طلبگی مشغول بود، با حلقه های شعری دفتر تبلیغات اسلامی ارتباط برقرار کرد و در آن شرکت می کرد، او در قم با علیرضا قزوه، محمدرضا ترکی، محمدتقی پور متقی و عبدالرضا رضایی نیا آشنا شد.  مسئول بخش ادبی آقای عبدالله حسن زاده آملی، فرزند آیت الله حسن زاده آملی بود. صادق رحمانی در پیروی از یکی از شعرهای استاد حسن زاده، شعری را سرود و به آقای عبدالله حسن زاده داد تا نزد او ببرد. استاد حسن زاده، در جواب شعر رحمانی و تشویق او این گونه سرود:

آملی از شعر تو رحمانیا

افتخر یفتخر افتخار

او در سال ۱۳۶۸ در کنکور سراسری شرکت کرد و برای تحصیل در مقطع کارشناسی ادبیات فارسی در دانشگاه تهران پذیرفته شد و در سال ۱۳۷۲ کارشناسی را به پایان برد . در کلاس درس  دکتر سیدحسن سادات ناصری ،استاد دکتر شفیعی کدکنی، استاد خسرو فرشید ورد، دکتر حسین لسان، دکتر مهدی درخشان، دکتر شیخ الاسلامی، دکتر مظاهر مصفا، دکتر امیر بانو کریمی فیروزکوهی و دیگران شرکت کرد.

 او در سال ۱۳۷۰ با خانم راضیه آخوندی (متولد ۱۳۵۲ گراش) ازدواج کرد و سه فرزند به نام های الهام ، پگاه و پارسا دارد. پس از پایان تحصیلاتش از تهران به قم بازگشت و در مراکز علمی و فرهنگی به کار اشتغال پیدا کرد.

کتاب ها

نخستین مجموعه شعر او « با همین واژه های معمولی» نام دارد که در انتشارات محراب اندیشه، در سال ۱۳۷۲ در قم به چاپ رسید. این مجموعه شامل نخستین شعرهای اوست.

دومین مجموعه شعر او با عنوان « انار و بادگیر » است که شعرهای محلی و گراشی او را نیز در بر می گیرد و در سال ۱۳۷۳ انتشار یافته است. نقدها و یادداشت هایی از دکتر حدادل عادل ، دکتر احمد اقتداری، دکتر نظام الدین کامیاب، دکتر محمدباقر وثوقی و دیگران پس از چاپ اول کتاب منتشر شد که در چاپ دوم این کتاب در آغاز شعرها آمده است، این کتاب ، علاوه بر جنبه های فولکلوریک ، حاوی لحظه های شاعرانه ای است که مردم گراش و لارستان را به آن علاقه مند کرده است.

همه چیزها آبی است، عنوان سومین اثر اوست که نخستین کتابی است که به طور مستقل به زبان عربی ترجمه شده است. محمدالامین شاعر عراقی مقیم هلند، این کتاب را در سال ۱۳۷۵ آماده و به چاپ سپرد.

محمدالامین ، وقتی این کتاب را برای شاعران سوری، عراقی و لبنانی فرستاد، نامه هایی را دریافت کرد که از این کتاب و شعرهایش تجلیل شده بود، مثلا عادل العلوی نوشته بود، نبض این شعرها با نبض شعرهای ابن فارض می زند ، این شعرها شامل آثار کوتاه و نسبتاً بلند صادق رحمانی است.

گزیده ادبیات معاصر شماره ۱۲۰، مجموعه دیگری از شعرهای رحمانی است که به انتخاب خود او در انتشارات نیستان تهران به چاپ رسید.

سرود آفتاب، تصحیح دیوان شیخ علی اصغر رحمانی، در سال ۱۳۸۳ نیز از جمله کارهای اوست.

اما کتاب «سبزها قرمزها» او را بیش از پیش به عنوان شاعری خلاق و ابداع گر به جامعه ادبی معرفی کرد. او در این مجموعه نگاهی خاص به اشیا و پیرامون خود دارد. به اذعان منتقدان و نویسندگان، او در شعر کوتاه ایرانی، تجربه ای نو را به ارمغان آورده است . سید علی میر افضلی، رباعی شناس و پژوهشگر برجسته درباره این مجموعه شعر گفته است:

طبیعی گرایی، از شاخصه های این مجموعه است که خوشبختانه از رهگذر برخورد بی واسطه با طبیعت زادگاه شاعر (منطقه گراش در ناحیه لارستان فارس) حاصل آمده است. شاعر در درنگ های کوتاه، تاریخ و جغرافیای دیار خود را در هم آمیخته و توصیف های موجزی از مناظر و حالات و رفتارهای مردمان آن ارائه داده است. این بومی گرایی  اصیل ، البته گاه در دامن یک حس نوستالژیک بدوی در غلتیده، اما شاعر اغلب حد و فاصله خود را با موضوع شعرش رعایت کرده است.»

صد رباعی نیمایی ، عنوان زیر تیتر مجموعه سبزها قرمزهاست و نشان می دهد که در قالب رباعی ابداعاتی صورت داده است و این ابداع به نام او ثبت شده است. دکتر علیرضا فولادی ، استاد دانشگاه کاشان، در این باره گفته است: «در این جا با قالبی از شعر مواجهیم که نشان از نوجویی شاعر دارند و بی دلیل نیست که خود رحمانی در عنوان مجموعه، آنها را «رباعی نیمایی» نامیده است. این قالب شکنی، صورت های گوناگونی یافته است؛ الف) به صورت چهار مصراع از یک رباعی با نگارش پلکانی و بعضی مصراع های غیر کامل:

در گوشه متروکه یک قبرستان

گوری تنها

      با نام رضا

      آزاد و رها»

ب) به صورت سه مصراع از یک رباعی با نگارش سنتی

در مقبره غریب شیخ اسماعیل

آواز عجیب گورها را بشنو

یاهو یا هو هزار یا هو یاهو

ج) به صورت سه مصراع از یک رباعی با نگارش پلکانی

دیگر نه هیاهوی دولولی نه سه قاب

در خلوت این گورستان

آنک آنک

      حسنقلی خان در خواب

د) به صورت دو مصراع از رباعی با نگارش پلکانی:

یک معجزه کوچک

                  – خیلی آسان 

                                 افتاده درخت های گز در لیوان

ه) یک مصراع از یک رباعی با نگارش پلکانی:

شد خسته که می شود

                            کجا می خوابد؟!

ص ۸۸، سبزها قرمزها

در این مجموعه شعر یعنی کتاب سبزها قرمزها، یک ابداع دیگر نیز رخ داده است بهتر است این مطلب را از گفتار شهرام میرشکاک انتخاب کنیم که گفته است :

  «از بسیاری تشابه و تضاد صادق رحمانی با شاعران معاصر که بگذریم به نکته ای سخت متفاوت دست می یابیم و آن استفاده از پاورقی است. پاورقی هایی که بسیار شعرترند از آن چه شعرشان می خوانیم و روایت شاعرند از آنچه سروده است… بدون ملاحظه پاورقی ها بسیاری از اشعار این مجموعه را نمی توان شعر خواند. رنگ آمیزی ، فضا، مکان، زمان و تمامیت آنچه که در یک دیدار سبب خلق اثری شاعرانه شده – به تمام – در پاورقی ها لحاظ شده است و حذف پاورقی به حذف همه خطوط نامریی اثر می انجامد، خطوطی که سبب برقراری ارتباط شدیداً حسی با مخاطب می شود.» ص ۱۰۴ سبزها قرمزها

این مجموعه شعر در محافل و مراکز ادبی با استقبال خوبی روبه رو شد. آخرین مجموعه شعر صادق رحمانی در سال ۱۳۸۷ ، شامل همه آثار او می شود، این مجموعه « در این شب آهسته» نام دارد که انتشارات «تکا» در تهران به چاپ سپرده است و سیر شعری و شاعرانه او را در بر می گیرد.

او از سال ۱۳۶۴ تاکنون که بیست و سه سال از فعالیت های شاعرانه، او می گذرد، در محافل، همایش ها و کنگره های داخلی و خارجی شرکت جسته است و در فروردین ماه سال ۱۳۷۸ ، به دعوت رسمی، خانه شعر به بحرین سفر کرد و به مناسبت روز شعر به همراه دو شاعر ایرانی خانم ها مهری شاه حسینی و مهرنوش قربانعلی شعرخوانی کردند.

صادق رحمانی ، علاوه بر آثار شعری تحقیقات تاریخی و نیز فرهنگ مردم را به سامان رسانده است. « سیمای لارستان » (گذری بر تاریخ، جغرافیا و مردم شناسی، در سال ۱۳۷۵)؛ « تاریخ مفصل لارستان » به همراه دکتر وثوقی، مهندس عابدی راد و کرامت الله تقوی در سال ۱۳۸۵) ، زبان لارستانی، (تدوین نوشته های دکتر احمد اقتداری و چند کتاب دیگر را به چاپ رسانده است.

او هم اکنون در رسانه ی رادیو فرهنگ به فعالیت مشغول است و از دانشگاه آزاد واحد علوم تحقیقات مدرک کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی را دریافت کرده است. پایان نامه او با عنوان « ویژگی های زبان رادیو » جزو اولین پایان نامه های درباره این موضوع است.

او مدتی در دانشکده صدا و سیما تدریس کرده است و هم اکنون مدیر طرح و برنامه شبکه فرهنگ است.

هم چنین با توجه به علایق روزنامه نگاری و تجربه هایش در این زمینه نشریه صحبت نو، ویژه گراش را سردبیری می کند، از این نشریه تاکنون ۲۴ شماره منتشر شده است و در بین مردم گراش از محبوبیت و خوانندگان زیادی برخوردار است. این نشریه را می توان اتفاق خاص فرهنگی  و رسانه ای در منطقه لارستان قلمداد کرد.

*بخش عمده این مطلب بازنشر یادداشت مجتبی‌عالی‌پور در وبلاگ روزنامه صحبت‌نو گراش بازنشر شده است.

آخرین اخبار

در هفت‌برکه بخوانید:

مدیر رسانه‌های هفت‌برکه
| مدیر رسانه‌های هفت‌برکه | مدیرمسئول پایگاه خبری هفت‌برکه | مدرس دوره‌های آموزش خبرنگاری

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *