سمیه رادمرد، هفتسانه: از خواب که بیدار شدم ساعت دو بعد از ظهر بود. دوباره دیر بیدار شدم و این موضوع حسابی کلافهام میکرد، هوس دیدن یک صبح زیبای تابستانی را دارم و خواب چند مدتی است که حسرتش را به دلم میگذارد، مثلا چه میشد اگر چند ساعتی زودتر بیدار میشدم؟ به خصوص در ماه مبارک رمضان تا حداقل در این ماه نماز ظهر را سروقت بخوانم.
هر روز صبح که نه، درواقع ظهر با خودم درگیرم، در خانهی ما همه این ساعت بیدار میشوند، همسایهمان هم همینطور و عمو و خاله هایم حتی شاید هم کل مردم شهر.
یک روز صبح برحسب اجبار باید از کوچه و خیابانهای شهر میگذشتم کوچهها خلوت و آرام بودند، مثل این میماند که شهر خالی از آدمها باشد به همان شدت بی نشاط و بی تحرک.
یادم آمد ماه رمضان است و بیشتر خانوادهها معتقدند روزهای رمضان را باید خوابید تا نه تشنگی حس شود و نه گرسنگی شاید این حرفها از روی محبت است ولی این وضع اصلا به این ماه نمیآید.
رمضان فقط روزه را سپری کردن که نیست، حال و هوای خوشی دارد، عطر معنویاش را همه دوست دارند فرصتی است برای خودسازی و نو شدن اگر خوابها بگذارند و فرصتی به ما بدهند برای درک بزرگی و عظمت این ماه معنوی.
با خودم میگویم هدف روزه استقامت بر نفس است و تقویت اراده انسان، گرسنگی و تشنگی سادهترین بخش آن است، فکر میکنم هدف را گم کردهایم، میخوابیم تا مبادا گرسنه و تشنه شویم و حتی حاضر نیستیم سادهترین بخش این ماه را تجربه کنیم.
دلمان خوش است شبها بیداریم، شبهای این ماه عزیزی که پر شده است از فیلم دیدن و خوشگذرانی و خوراکیهای خوشمزه. ماندهام حالا سختی شبزندهداریهای رمضان دقیقا کدام هدف را دنبال میکند؟ این رمضان که گذشت شاید رمضان سال آینده از این فرصت بزرگ استفادهی بهتری کردیم بلکه از برکات این ماه معنوی و عزیز بینصیب نمانیم.
من- گراشی
۱۲ مرداد ۱۳۹۲
سلام سمیه خانم. قبول باشه انشالله.
عزیزم! ما که سر کار میریم باید صبح زود بیدار شیم. البته هیچ خبری هم نیست از کوچه و خیابون.
آدم نه میتونه ۱کله نماز و دعا بخونه، نه میتونه همش به کارهای متفرقه سرگرم بشه. باید تعادل رعایت بشه که شبهای رمضون و سحری ۱تجلی دیگری داشته باشه.
البته ۱گلایه ای دارم… افراد (مخصوصان آقایون و مغازه دارها) شبها تا دیروقت بیدارن تو خیابون، صبحها که آدم لازمشون داره تو خواب ناز تشریف دار.
گفتن خواب آدم روزه دار عبادت، نه اینجوری والا.
1مرد مسنی از روستا با تاکسی اومده بود کفش فروشی، ساعت ۱۰صبح. پشت در مونده بود بنده خدا.گفت اینجا کی باز میکنن: گفتم: حاجی شب تشریف بیارین.
خوب آدم روزه را همراه با کار داشته باشه. همش خواب که نشد روزه.
واقعاً باید اصناف و بازاریها ۱فکر و برنامه ای داشته باشن واسه این امر. (از این سال که گذشت شکرخدا… باشه واسه سال آینده- اگه زنده موندیم)