نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

یک لقمه در زنگ تفریح: از خرما-ارده تا تفتو-گرجه

هفت‌برکه – مریم مالدار: یکی از نُقل‌های دورهمی‌های ما، نَقل اعتراض مهدی به تبعیض مادرم در مورد تغذیه بچه‌هاست؛ اینکه چرا مادرم در کیف مهدی گوجه و بادمجان می‌گذاشت (که به قول خودش «انگار قرار بوده زنگ تفریح پَپولِس درست کند») و تغذیه مدرسه من همیشه ویتامین سی بود با کاکائو! اولا که مهدی پیازداغش را زیاد می‌کند. دوما، با این فاصله طبقاتی تغذیه‌ای، نه مهدی‌مان دکتر شد و نه من!

کل‌کلِ خانوادگی بر سر تغذیه‌ی مدرسه

ولی همین کل‌کل خواهر-برادرانه باعث می‌شود که هر کسی که در جمع است، وارد بحث شود. مهری به عنوان فرزند ارشد خانواده، موبایلش را زمین ‌می‌گذارد و می‌گوید: «راست می‌گوید. تغذیه‌‌ی ‌ما همیشه چیزهای دم‌ِ دستی و ساده بود. هر چه در یخچال بود؛ فرقی نمی‌کرد خیارسبز باشد یا هویج! و مقداری پول برای اینکه کم نیاوریم و از بوفه مدرسه چیزی بخریم تا زنگ آخر ضعف نکنیم.»

زن‌ داییِ دهه‌شصتی‌ام می‌خندد و می‌گوید: «حالا آنقدر‌ها هم که شما می‌گویید، وضعیت دهه‌ی ما اسفناک نبود! با اینکه مادر و پدرم هر دو شاغل و کارمند بودند، باز هم لقمه‌ی نان و پنیری در کیفم بود. یا گاهی اوقات کبابِ ماستی پخته که در عروسی‌ها اضافه می‌آمد، تغذیه ما می‌شد. و باقی‌اش هم پول.»

خواهرزاده‌ام به عنوان یک دهه هشتادی، با این همه تنوع تغذیه‌ای در بازار و بوفه مدرسه، باز هم معترض است.

اینجاست که آدم می‌فهمد یک جای کار می‌لنگد!

همه چیز از برنامه در رفته!

اما حرف همه که تمام شد، مادرم مثل یک قاضی حکم نهایی را صادر می‌کند: «کار از بیخ خراب است! قبلا که ما بچه‌مدرسه‌ای بودیم، خبری از اینهمه تنوع و تغذیه نبود. انصافا اعتراضی هم به خانواده نداشتیم، چرا که همه‌چیزمان روی برنامه بود.

«صبحِ زود، کل اعضای خانواده بیدار می‌شدند و بعد از نماز صبح، بساط صبحانه آماده بود. هر روز هم یک چیز داشتیم، از قبیل نخود، باقلا، انواع نان‌های محلی، آش، تخم و بلالیت، نان و شیر و هر چه که در آن زمان بود. همه‌ پای سفره‌ی صبحانه سر حال و قبراق جمع بودند.

«تازه پاییز و زمستان که دیگر بهتر هم بود. گرمای ذغالِ گُر گرفته و  کُروچ‌کُروچ کردنِ نان گریشی همراه با شیر تازه یا چای! کبکمان اول صبح خروس که نه، بندری می‌خواند! همه‌ی این‌ها حاضر بود برای شروع روزی تازه. ما سیر از خواب و صبحانه، پای پیاده و با شوق فراوان روانه مدرسه می‌شدیم و باقی اعضای خانواده نیز آماده رفتن به محل کار.

«حالا اما همه چیز تغییر کرده. بچه‌ها تا نیمه‌های شب بیدارند و صبح‌ها جانِ بیدار شدن ندارند. مادر‌ها هم همینطور. نهایت صبحانه‌ای که برای بچه‌هایشان آماده می‌کنند همان چیزهای حاضری مثل کیک و شیر است، آن هم اگر بچه‌های امروزی به صبحانه لب بزنند! با چشمانی خواب‌آلود و شکمی گرسنه، با بی‌میلی و از سر اجبار باید در کلاس درس حاضر شوند. آن هم به شکلی که نصف بدنشان هنوز آهنگ لالایی و خواب می‌زند. همین عادتِ شب‌بیداری و تا لنگِ ظهر خوابیدن است که دمار از روزگار جوان‌ها در آورده و بچه‌ها هم ناچارند طبق برنامه خانواده پیش روند.»

خوردنی‌های مدرسه در دهه چهل

همه سراپا گوش‌‌‌اند و با تکانِ آرامِ سر، حرف‌های مادر را تایید می‌کنند. از مادرم می‌پرسم: «خب، صبحانه‌تان که مفصل بوده، پس تغذیه‌ی شما دهه چهلی‌‌ها چه بود؟ اصلا تغذیه هم به مدرسه می‌بردید؟»

در جوابم بدون آنکه بخواهد فکر کند، طعنه‌طور می‌گوید: «هو، نپه چه! مچی‌نیایی که شمایا حالا ناز شواکنی» (بله، پس چی! همین چیزهایی که شماها به کلاستون نمی‌خوره!)»

و بعد این خوردنی‌ها را ردیف می‌کند: «خرما با ارده، پشمک با نان، کُوِتَه، تخم ‌مرغ، نان و مهوه، و همه‌ی‌ چیزهای ساده اما مقوی و سالم. ناگفته نماند که بوفه مدرسه‌ هم به راه بود و با همان پنج قران و دو قرانی که ته جیبمان می‌گذاشتند، می‌شد پفک یا کیکی چیزی خرید!»

خوردنی‌های مدرسه در دهه شصت و هفتاد

حالا نوبت من بود که مثل کارآگاه‌ها، دهه‌های مختلف را کنج و کُراو کنم تا به سرنخ یا نقطه‌ی تشابهی در تغذیه‌های مدارس از قدیم تا الآن برسم. کارم را با یک پرسش اینستاگرامی شروع کردم: «دهه‌ چندی هستید و تغذیه مدرسه‌تان چه بود؟»

هفت نفر از دهه شصتی‌ها اعلام کردند تغذیه‌‌شان بیشتر میوه و لقمه‌های خانگی یا آش و نخود‌ از بوفه مدرسه بوده است. داشتم امیدوار می‌شدم به ثبات و کیفیت تغذیه، حداقل از دهه چهل تا شصت؛ که شامل اینها می‌شد: «کنجد لای کاغذ، میوه، لقمه‌های خانگی که اغلب نان و پنیر بود».

تا اینکه جواب‌ها بیشتر شد و کیفیت پایین‌تر آمد! خانم رهنورد به عنوان یک دهه شصتی نوشته‌بود: «پفک کامک، توپوق و اشی‌مشی و گاهی اوقات هم نوشابه شیشه!»

جواب خانم اسدی در باکس جا نشده بود و در دایرکت نوشته بود: «معمولا قبل از مدرسه صبحانه می‌خوردیم. پس اگر لقمه می‌گذاشتند ممکن بود نخوریم. میوه که اصلا. اسنک‌هایی که مدرسه می‌داد مثل سمبوسه یا آش. تهش توی مدرسه چیپس و پفک. اما اتفاق توی راه بعد مدرسه می‌افتاد، در مغازه حاجی نعمت. هرچی که ترش بود، قره و لواشک و دوغ. وقتی تاینی مد شد، توی مدرسه تاینی.»

مغازه‌ی حاجی نعمت غیاثی در ابتدای بلوار معلم برای دهه‌شصتی‌ها مملو از خاطرات شیرین است. در بیشتر پاسخ‌ها رد نام مغازه حاجی نعمت وجود دارد.

خانم خشنود هم یکی از همان‌هاست: «نخود و تفتو، در کنارش دوغ شیشه‌ای و کیک دکون مرحوم حاجی نعمت!»

تعداد پاسخ‌های دهه هفتاد و هشتادی‌ها طبق معمول خیلی خیلی بیشتر بود، با تغذیه‌های گوناگون، اما یک گزینه مشترک: «تفتو گرجه» (تفتان با سس گوجه)! این اسنک نیمه‌سنتی یک گزینه‌ی ثابت در منوی تغذیه این بچه‌ها بود، درست مثل همبرگر در منوی تمامی فست‌فودی‌ها!

البته که به قول آقای بنی‌اسدی، «تفتو گرجه» حکمِ همبر مخصوص را برای بچه‌ها دارد. تفتو گرجه تغذیه خوب و معروفِ دهه هفتاد و هشتادی‌هاست، هر چند پرچم تی‌تاپ و تاینی به لطف طرفدارانش هنوز بالاست.

خانم عابدینی گفته: «تفتو با گرجه ترکیب پفک چیتوز با تی‌تاپ». البته در کنارش یک شکلک دهن‌کجی هم گذاشته است. یکی از خانم‌های دهه‌هفتادی هم گفته بود: «ترکیب تفتو گرجه و دیو». به شخصه به خوانندگان پیشنهاد می‌کنم اگر از وضعیت معده‌تان مطمئن نیستید، ترکیب‌هایی را که اینجا می‌خوانید، امتحان نکنید!

خانم جعفری هم به عنوان یک دهه هفتادی گفته‌: «آش، نخود، سمبوسه، ساندویج، چیپس و پفک».

روزهایی که لقمه‌های بندری در بوفه مدرسه به راه بود، صف‌ها آنقدر ادامه‌دار و شلوغ می‌شد که آدم فکر می‌کرد مستخدم نیت کرده امروز بندری رایگان به بچه‌ها بدهد. هر چند لقمه‌های معروفِ بندری، همان نان و سیب‌زمینی بود که باید با ذره‌بین دنبال سوسیس می‌گشتیم! اما شلوغی صف‌ حکایت دیگری داشت.

خانم یحیایی هم گفته: «بستگی داشت، روزهایی که بابا از سفر برگشته بود، چیزای خارجکی و رنگی‌رنگی و چشم بقیه درآر! و باقی روزها قطعا همان چیزهای معمولی!»

تنوع تغذیه بین بچه‌های دهه هفتاد و هشتاد آنقدر زیاد است که هر کدام از باکس‌ها را که پاسخ می‌دهم، حس گرسنگی به من دست می‌دهد. برای ما بردن چیپس و پفک به مدرسه، حکمِ حمل مواد مخدر را داشت و بعد از خوردن سعی می‌کردیم جوری پوستش را بین زباله‌ها پنهان کنیم که ردی نماند. اما حقا که بویِ پفک و فلفل همدانیان از بوی نارنگیِ تازه هم بیشتر بود!

خوردنی‌های بچه‌مدرسه‌ای‌ها امروزی

هر چه جلوتر می‌آییم، از کیفیت و سلامت و مقوی بودن تغذیه‌ها کم می‌شود. پاسخ دهه‌ی هشتاد و نودی‌ها کاملا متفاوت و لاکچری‌تر است: ناگت، ساندو، شیر کاکائو، شکلات خارجی، چیپس عمان، ویفر لوکر و هر چیزی که شما فکرش را بکنید، جز میوه و خرما! تقریبا بیشتر دهه هشتادی‌ها نوشته‌اند: «پول تو جیبی و تغذیه از بوفه مدرسه.»

باز هم نتیجه‌گیری مادرم درست از آب در آمد. او حق داشت از کیفیت تغذیه برای بچه‌ها یا نوه‌ها بنالد. به رغم آنکه دوره مدرسه را تمام کرده‌ام، هنوز هم وقتی به او شکلات کیندر تعارف می‌کنم، می‌گوید: «کربونِ یک دونه اُرما» (این به قربان یک دونه خرما). یا وقتی دسته‌جمعی کاکائو می‌خوریم، وُلوم صدایش را کمی بلند‌تر و کشیده‌تر می‌کند: «ارمااااا بخررررری، ارما عمرِ ما» (خرما بخورین، خرما عمر منه!). این جمله‌اش را همیشه حفظم: «نو بندِ جو، ارما عمر ما» (نان بند جان است و خرما عمر من). مثل همان شعار معروف روی شیرهای مثلثی که در مدارس پخش می‌شد: «آفرین بر شما، صدآفرین بر شما».

شما هم برای ما بنویسید که برای خودتان یا بچه‌هایتان چه تغذیه‌ای برای مدرسه می‌گذاشتید.

 

خروج از نسخه موبایل