نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

ذره‌بین تاریخ ۵: از نظر تاریخی، نام «لاری» برای زبان مشکل پایه‌ای دارد

هفت‌برکه غلامحسین محسنی*: فرهیخته گرامی، آقای مهندس عبدالله خضری، مبحثی پیرامون گویش اوزی و منشا آن منتشر نموده‌اند (در گریشنا بخوانید). فرهیخته‌ی دیگر، آقای رستم فتوت، نیز نام «ایراهستانی» را برای زبان منطقه پیشنهاد داده‌اند (در گریشنا بخوانید). در این گفتار، از دید تاریخ به گستره‌ی جغرافیایی مردم «اچمی‌زبان» و «ایراهستان» می‌پردازیم.

در ابتدا جا دارد از کوشش و تلاش مهندس خضری در اهمیتی که به زبان مردم این منطقه جغرافیایی و زنده نگه داشتن این زبان کهن می‌نمایند سپاسگزار باشیم. نکته‌نظرات جناب مهندس قابل پذیرش است که می‌نگارند: زبان‌شناسان خارجی «نه تنها هیچگونه پژوهش میدانی انجام نداده‌اند بلکه اصولا هیچگاه به منطقه نیامده‌اند» و اگر آمده‌اند، زمانی کوتاه و در شهر لار حضور داشته‌اند، پس «به هیچ وجه نمی‌تواند منعکس‌کننده‌ی نظر توده گویشوران گسترده جغرافیایی این زبان باشد».

مشکل تاریخی نام «لاری» برای زبان

 از نظر تاریخی نیز نامگذاری این زبان به نام اقلیتی از گویشوران «لاری» یا هر جای دیگری، دارای مشکل پایه‌ای است، چرا که گستره‌ی جغرافیایی یادشده هیچگاه با نام «لار» یا «لارستان» شناخته نشده است. واژه لارستان اصولا پس از سلطنت شاه عباس اول صفوی به وسیله‌ی برخی از اروپاییان که از شهر لار گذشته‌اند، و یا نقشه‌ی ایران و فارس را ترسیم نموده‌اند، به کار برده شده است. به‌کارگیری این واژه برای آنها هم جنبه‌ی قومی، جغرافیایی و تاریخی نداشته است. زیرا شهر لار در مسیر اصلی و توقفگاه تجاری راه بنادر جنوبی کرانه‌ی خلیج فارس بوده است. عدم دقت در استفاده از این واژه تا جایی ا‌ست که در برخی از نقشه‌ها، «لارستان»، «تارمستان»، «تارستان»، «فارستان» و حتی «کرمانستان» هم دیده می‌شود.

باید افزود واژه‌ی «لارستان» در تشکیلات رسمی کشور نیز تا سال ۱۳۸۱ هجری خورشیدی به کار برده نشده است. دکتر کشفی نماینده مردم در ششمین دوره مجلس شورای اسلامی، طی نامه‌ای به ریاست جمهوری اسلامی ایران، خواستار به‌کارگیری «شهرستان لارستان» به جای «شهرستان لار» با تصویب هیات وزیران شده است. همچنین، چندی پیش از روی شتاب‌زدگی، حتی نام شهر لار را به لارستان تغییر دادند که خود متوجه این اشتباه شدند و آن را اصلاح نمودند.

نقبی به گستره‌ی جغرافیایی مردم اچمی‌زبان

موضوع دیگری که باید به آن بپردازیم، دامنه‌ی گسترده‌ی جغرافیایی مردم «اچمی‌ز‌بان» است. مهندس خضری می‌نویسد: «زبان اچُمی (زبان خودمونی) در حوزه پهناوری از مناطق جنوبی استان فارس و بخش‌های وسیعی از استان هرمزگان و بخش‌هایی از استان بوشهر، از بندر بستانه واقع در استان هرمزگان در شرق تا بردستان واقع در استان بوشهر در غرب (فاصله ۳۴۳ کیلومتر) و از بندر چارک در جنوب تا دوسیران از توابع شهرستان کازرون در شمال (فاصله ۶۱۹ کیلومتر) و بیش از آن رایج است.» در تایید و درستی این گستره‌ی پهناور، برای کسی شکی نیست. از دوران باستان تا برپایی دولت ملی صفویان، بخش‌های جنوبی این پهنه، ولایات «اردشیرخوره» و «دارابگرد» را در بر می‌گرفته است. بر پایه‌ی اسناد و مدارک موجود، از نیمه‌ی سده هشتم هجری، لار هم به دارابگرد که در عصر مغولان به «شبانکاره» معروف بوده، تعلق داشته است.

با فروپاشی خاندان مظفری در فارس به دست تیمور گورکانی، حکمران شبانکاره لار از فرصت به دست آمده سود برده و در شیراز به بساط بوسی تیمور می‌رود تا بدین صورت، استقلال خود را از شبانکاره نشان دهد. تا سال ۸۳۰ ه. ق. در سلطنت شاهرخ تیموری، لار همچنان در تصرف تیموریان بوده است. سکه‌ای که به نام شاهرخ تیموری در این سال در لار ضرب گردیده، نشان این وابستگی است. از آن پس، فرزندزادگان تیمور که بر فارس فرمان می‌راندند، لار نیز بخشی از قلمرو آنان بوده است و مالیات و خراج سالانه را از حاکم لار دریافت می‌نمودند. هرچند تا برپایی حکومت صفویان (۹۰۷ ه. ق.) تقسیمات کشوری دوران باستان چندان رعایت نمی‌شده است، ولی سلطه‌ی فرمانروایان ترکمان در فارس گسترده نیز انکارپذیر نیست.

دوران شکوفایی و گستردگی لار به اواخر زندیه و عصر قاجار و نایب حکومتی فتحعلی‌خان گراشی برمی‌گردد. ولی در آن دوران نیز جویم-بیدشهر، خنج، علامرودشت، گله‌دار و بستک و جهانگیریه را در بر نمی‌گرفته است. چرا که جویم-بیدشهر در حاکمیت خوانین بیدشهر، خنج در قلمرو قشقایی، و علامرودشت و گله‌دار نیز گرمسیرات فارس را تشکیل می‌داده است. بستک و جهانگیریه هم خود در تسلط خوانین آن منطقه بوده است. هرچند نفوذ کلام و مردمداری فتحعلی‌خان گراشی سبب شده بود دستورات مرکز فارس به وسیله‌ی ایشان به خوانین منطقه ابلاغ گردد ولی این نشانه‌ی وابستگی سیاسی مناطق و خوانین یادشده به لار نیست. سال‌های پیوستن هر کدام از مناطق به شهرستان لار هم برابر تقسیمات کشوری روشن است: بستک و جهانگیریه، جویم و بیدشهر و کاریان، به همراه گاوبندی (پارسیان) در سال ۱۳۱۶ ه.خ.؛ بندرلنگه در سال ۱۳۱۷ ه. خ.؛ خنج در سال ۱۳۳۱ ه. خ.؛ علامرودشت، گله‌دار و لامرد در سال ۱۳۳۷ ه. خ. باید خاطرنشان کرد که بلوک مالکی-سیراف در هیچ تاریخی با لار تشکیل یک واحد سیاسی نداده‌اند.

برابر اسناد و مدارکی که تاریخ‌نگاران بومی لار ارائه نموده‌اند، شکل‌گیری شهر لار در فارس از قرن اول تا پنجم قمری با مهاجرت گروهی از هندیان (هندومذهب‌ها) و طوایف جَت (زَط=کولی) از سواحل جنوبی هندوستان، مناطق (شهرهای) صیموره، سوباره و تانه، از ترس یورش مسلمانان (حمله سلطان محمود غزنوی به بتخانه سومنات) به سواحل خلیج فارس صورت گرفته است. «شواهد تاریخی نشان می‌دهد که این گروه مهاجر در قرن پنجم قمری، مرکزی برای استقرار خود پیدا کرده آنجا را «لار» نامیده‌اند.» البته باید افزود که طبق این ادعا، این مردم مهاجر از هندوستان، خود دارای قومیت و زبان لاری نیز بوده‌اند. در حالی که مردم ساکن این مرز و بوم پهناور، دارای چنین پیشینه‌ای نیستند. مردم ساکن در نواحی جنوبی سرزمین پهناور پارس، پیش از تشکیل شاهنشاهی هخامنشی در این گستره‌ی جغرافیایی زیسته‌اند. آنها دارای زبان و فرهنگ مشترک هستند و حتی با کوچ‌های اجباری و اختیاری دیگر اقوام، این مردم در نگه‌داری و صیانت از آن دریغ نورزیده‌اند. ایرانیان پارسی‌نژادی که چند هزاره در این خاک زیسته، زاد و ولد نموده، در غم و شادی یکدیگر شرکت داشته‌، یورش اقوام بی‌شماری را به سرزمین خود پشت سر نهاده‌، ولی فرهنگ و زبان خود را نگه داشته‌اند، چگونه حاضر به پذیرش نام زبانی خواهند بود که مردمی مهاجر از هند در سده‌ی پنجم هجری به این منطقه آورده‌اند؟ دیگر این که اگر اندیشمندان لاری خود را مهاجرانی از هندومذهبان شبه‌قاره هند و جتیان (کولیان) از آن منطقه می‌دانند، خود دانند! ما ایرانیایی از قوم پارس هستیم که پشت اندر پشت در این سرزمین زیسته و خواهیم زیست و هرگز حاضر به پذیرش نامی عاریتی از سرزمینی غیر از ایران برای زبانمان نیستیم.

شاید واژه «اچمی» از فعل رفتن فارسی امروزین، بسیار زیبا و مورد پذیرش همه گویشوران جنوب فارس نباشد. ولی آن را از نام عاریتی و وارداتی گروهی مهاجر به این محدوده، زیبنده‌تر می‌دانیم. چه می‌شود اگر اساتید زبان و ادبیات فارسی، در یک نشست علمی (مجازی) گرد هم بیایند و برای انتخاب نامی مناسب که با فرهنگ و تمدن و ریشه زبان مادری این مردم همخوانی داشته باشد، به مشورت نشینند. دوستداران واژه اچمی برای نام زبان خود هم دارای استدلال‌هایی هستند که شاید برای بیشتر اندیشمندان قابل پذیرش باشد.

ایراهستان کجاست؟

فرهیخته ارجمند، آقای رستم فتوت، که دانش‌آموخته زبان و ادبیات فارسی است، با یادداشتی زبان «ایراهستانی» را پیشنهاد کرده‌اند. ایشان به درستی می‌نویسند: «زبان واحد و فرهنگ و آداب و رسوم منطقه جنوب صرف نظر از تفاوت لهجه‌ها و گویش‌هایش عامل وحدت و همبستگی مردمان خونگرم و نجیبش بوده و هست و به اعتراف بیگانه و خویش همگان بدان می‌بالیم.» وی می‌افزاید: «چون کتب تاریخی را تورّقی نماییم درمی‌یابیم که این محدوده زبانی را که اکنون بر سر نامگذاری زبان تکلم آن مورد مناقشه است، نامی خاص بوده است و آن «ایراهستان» است.»

نخست روشن کنیم که «ایراهستان» کجاست؟ در فارسنامه ابن بلخی که در آغاز سده‌ی ششم هجری نوشته شده، «جویم ابی احمد» را اینگونه معرفی می‌کند: «جویم ابی احمد: از جمله ایراهستان است، اما با این کوره رَوَد (منظور کوره دارابجرد است).» احمد مقدسی در «احسن التقاسیم فی معرفه الاقالیم» که در سده چهارم هجری نوشته، و خود به آن سفری داشته، باز جویم ابو احمد را در کوره دارابگرد یاد کرده است. وی می‌نویسند: «ولایتی که در جنوب باختری آن قرار دارد، ایراهستان نامیده می‌شود.» به عبارت دیگر، جویم را از ایراهستان نمی‌داند. حمد الله مستوفی در میانه سده هشتم هجری در کتاب جغرافیایی خود، همچون ابن بلخی، جویم ابی احمد را از ولایت ایراهستان دانسته، ولی می‌نویسند: «ولایت ایراهستان از کوره اردشیرخوره است». و زمانی که از «قلعه کارزین» سخن می‌گوید، می‌نویسد: «بیرون از این قلاع (قلعه کارزین و قلعه گنبد ملغان بحدود ارجان) ولایت ایراهستان … است».

اکنون با این گزارش‌ها، مرزهای شمالی و شمال باختری ایراهستان بر ما روشن گردیده است. حد باختری و جنوب باختری آن هم که «ماندستان» بیابانی سی‌ فرسنگ در سی فرسنگ که در آن دیه‌ها و نواحی است مانند ایراهستان و بر ساحل دریا افتاده است. یعنی میان لاغر در شمال سیف‌آباد و ساحل دریا در امتداد ساحل راست و شمال رود سکان را «ماندستان» می‌نامیدند. مرز جنوبی ایراهستان هم «اعمال سیف» (قسمت‌های ساحلی کوره اردشیرخوره را سیف یعنی کناره می‌گفتند. باریکه ساحلی که همچون شمشیر اعراب خمیدگی داشته) بوده است.

مرز نامشخص ایراهستان تا اینجا نواحی شرقی آن می‌باشد. برای این بخش از «تاریخ شاهی» نوشته سده هفتم هجری کمک می‌گیریم. نویسنده این تاریخ «ابراستان» را (اگر منظورش ایراهستان باشد) به دو بخش «ابراستان زیر» و «ابراستان بالا» تقسیم کرده است. «دیه کبرستان» (اگر منظورش کهورستان کنونی باشد) را سر حد «ابراستان زیر» و نزدیک کنار دریای فارس دانسته است. و سپس از «ایلو (ایلود) و پتو که از ولایت جروم فارس و گرمسیرهای آن نواحی است تا حدود فال و کران…» یاد کرده است. از آن پس، «تا حدود هنگ (اگر منظورش خنج باشد)… و آن ولایتی عظیم فراخ و بسیار علف باشد-از جمله ابراستان…» است. در اینجا از واژه‌ی بالا یا زیر بهره نبرده است، سپس از «ابراستان بالا» اینگونه می‌گوید: از رودبار جیرفت «متوجه خاون شده… به حدود هرموز … بر طریق ابراستان بالا…». روشن است که از ابراستان زیر و بالا، مناطقی از کهورستان کنونی به سوی شرق و شمال شرق تا اطراف جیرفت را مد نظر دارد.

لار در محدوده ایراهستان نیست

در این میان جایی که از آن در محدوده‌ی ایراهستان یا ابراستان نامی برده نمی‌شود، لار است. چرا که حمدالله مستوفی لار را در قلمرو کوره دارابگرد (شبانکاره عصر مغول) معرفی کرده است، در حالی که ایراهستان در کوره اردشیرخوره یاد شده است. «وصاف الحضره شیرازی» با قرار دادن ایراهستان و لار در کنار هم در یک جمله نشان داده که ایراهستان و لار در یک محدوده جغرافیایی جای ندارند. افزون بر این، جمله‌ی «اِرِهستانی» که از زبان پیرزنی از آن منطقه در «فردوس المرشدیه فی اسرار الصمدیه» تالیف سال ۷۳۰ قمری نقل شده است، چندان به زبان «اچمی» (خودمونی) شباهت ندارد.

در این گفتار، ما از دید تاریخ به گستره‌ی جغرافیای مردم «اچمی‌زبان» و «ایراهستان» پرداختیم. در حالی که لار نیز بخشی از این مردم‌اند، که در محدوده‌ی ایراهستان جایی نداشته است. ما همچون تاریخ‌نگاران لاری، مردم شریف این شهر را هندی‌نژاد و مهاجر نمی‌دانیم. بلکه این عزیزان را همانند سایر ساکنین جنوب فارس، ایرانی و پارس‌نژاد می‌شناسیم. ما از آنها و آنها از ما هستند. زبان ما را که شاخه‌ای از زبان پهلوی باستان با گویش‌های بسیار است، نمی‌توان به نام بخش کوچکی از گویش این مردم نامگذاری کرد. یافتن نامی مناسب که مورد قبول اکثریت گویشوران این بخش از کشور عزیزمان ایران باشد، کاری دشوار نیست. هرچند «اچمی» هم واژه ای فراگیر، بی‌پیرایه و آسان برای لفظ عامه مردم شناخته شده است.

* پژوهشگر تاریخ و نویسنده کتاب «خطه لار: بررسی اسناد تاریخی در ارتباط با لارستان»

مطالب مرتبط:

http://www.gerishna.com/archives/103527

http://www.gerishna.com/archives/103465

http://www.gerishna.com/archives/103277

 

و مقالاتی که در این صفحه گرد آمده است.

 

خروج از نسخه موبایل