هفتبرکه – دکتر ابراهیم مهرابی: چندی است اهل نظر و قلم، پیرامون زبان (یا گویش) منطقه، مطالبی را قلمی و در معرض استفاده و قضاوت دیگران قرار دادهاند (در این صفحه گریشنا بخوانید). این کار فینفسه مفید است چرا که بدون نیاز به پرخاش و درگیری، گفتگو و تحمل نظر مخالف را ترویج و تقویت میکند. نوشته دوستان، مثل هر نوشته دیگری، دارای نقاط قوت و ضعف است، ولی اصلِ مساله در حال پخته و پیراسته شدن است.
محور فرمایشات دوست عزیز ما آقای عابدی راد عبارت است از: ۱. واژه اچمی، سخیف، تحقیرآمیز و مانند کف روی آب است! ۲. گراش (و دیگر شهرستانهای جدا شده جدید) به هیچ وجه (!) نمیتوانند خودشان را از حوزه اقتدار فرهنگیِ فرهنگ لارستانی، جدا ببینند! ۳. اگر هر یک از شهرستانهای جدا شده، گذشتهشان (لابد وابستگی اجباری به لار) را نادیده بگیرند، تهی شده و چیزی برای ارائه ندارند! ۴. ما یک قوم هستیم به نام قوم لاری! ۵. مرکز ثقل فرهنگ جنوب، لار است. ۶. و…. اینک سخنی کوتاه درباره مطالب مورد اشاره ایشان.
پیرامون بند ۱: الف: ایشان نفرمودهاند که وجه سخافت واژه اچمی چیست؟ امروزه چه بپسندیم و چه نپسندیم، به جز لار، اغلب گویشوران منطقه، به خطا یا صواب، زبان خود را اچمی معرفی میکنند. سخیف دانستن این واژه و کاربرد آن، دربردارندهی یک نوع توهین و تحقیر آنان است؛ امری که ظاهرا مهندس از آن پرهیز دارند لذا به نظر میرسد اینجا نقض غرض کردهاند.
ب: نام زبان مردم منطقه هرچه که بوده، اعم از ایراهستانی، پارسی اشکانی، پارسی میانه، لاری، اچمی، لارستانی و…. اینک اما در قالب پروسه و نه پروژه، بیشتر با عنوان اچمی شناخته میشود. این نکته را از آن باب عرض میکنم که جناب مهندس در یک فایل صوتی، شهر همجوار (احتمالا منظورشان گراش است) را پشت سر این قضیه میداند! باید عرض شود جا افتادن اصطلاح اچمی بدون مدیریت سوگیرانه از ناحیه نخبگان (غیر پروژهای) بوده و این اتفاق کاملا عرفی و تودهای بوده است که در زیر به آن اشاره میشود. جناب مهندس! اگر تولید واژه اچمی را از ناحیه گراشیها بدانید، نمیتواند بر صواب باشد چرا که قطعا مردم گراش نام (گراشی) را بر اچمی ترجیح میدادند؛ خصوصا که به اقرار منطقهپژوهان (از جمله دکتر وثوقی از قول جناب کامیاب)، دستنخوردهترین زبان پارسی میانه در محله ناساگ گراش باقی مانده است؛ این اقرار، ارزش واگویی فراوانی را دارد که خود حکایتگر فربهدستی و دیرینهداریِ این مردم است.
نکته مهم: به نظر حقیر، تاکید مردم منطقه بر واژه اچمی، یک نوع واکنش روانی تاریخی به نامهربانیهای مسئولین لار (و نه مردم خوب و دوست داشتنی لار) در طی سالیان متمادی است. اگر نام این زبان، چیز دیگری غیر از لاری بود، مثلا ایراهستانی، مسلما این اندازه حساسیت ایجاد نمیکرد. شما در همین مقاله جناب عابدی راد بنگرید، با وجود فرهیختگی شخصیتی ایشان (که بنده به آن معترفم)، باز خوی استعماروَشی، سیطرهجویی نامقدس و مرکزگرایی در کلمات ایشان موج میزند؛ هرچند تلاش وافری کردهاند تا ظاهرا علمی ،مستدل و مستند سخن بگویند و از تحقیر دیگران بپرهیزند، اما همانند پیشینیان، باز حس مرکزگرایی در آن موج میزند به حدی که در ادعای پایانی خود حرفی زدهاند بس ناسره! تکرار این رویهها موجب خروج جویم و بیرم از زیر چتر لار خواهد شد؛ امری که از نظر روانی و استعدادی، کاملا ممکن الوقوع است.
دوست عزیز جناب آقای عابدی راد، همچنان که شما واژه اچمی را کف روی آب میدانید، دیگرانی نیز هستند که آن را کَرِه (مَسکه) روی دوغ میپندارند! در این وانفسای «جنگ تسمیه» با این برداشت چه کنیم؟!
پیرامون ۲ و ۳: گرچه مشابهتهایی بین سلوک اجتماعی و آئین شهروندی مردم جنوب وجود دارد، اما نمیتوان ادعا کرد که هر آنچه هست در لار و از لار بوده و شهرهای دیگر تهی از داشتههای فرهنگی و دیرینه تاریخیاند؛ به نحوی که اگر خود را جدا بپندارند، هیچ و بیمقدار میشوند!
این ادعا آنقدر ناروا و خارج از واقعیت است که فقط مشاهده تعداد آثار ثبت شده تاریخی در یکی از شهرهای همجوار مثل خنج، گراش، اوز و… کافی است تا نادرستی آن را اثبات کند. وجود سد بسیار مهندسی شده ۱۴۰۰ ساله تنگ آب گراش و سیستم آبرسانی پیچیده آن و دهها آثار تمدنی گرانبهای دیگر در خنج و اوز و… که ثبت ملی شدهاند، سرمایههایی هستند که نمی شود انکارشان کرد. اراده تمدنسازی و مَآل اندیشی افرادی مثل فتحعلیخان گراشی قابل انکار نیست و اگر نبود اراده او، معلوم نبود بازار قیصریه لار به چه سرنوشتی دچار میشد! پس دستِ کلونیهای فرهنگی که در قالب واحدهای سیاسی جدید ظهور کرده اند، نه تنها خالی نیست بلکه به مراتب فربهتر از جاهای دیگر است. تحقیر داشتههای دیگران، اکسیر گریز از مرکز بوده و هست و خواهد بود؛ تا دست از این رویه خطا و روالِ جفا برداشته نشود، همان آش است و همان کاسه!
اتفاقا بر خلاف نظر حضرتعالی، میل به انفکاک و جدایی، نشانگر داشتن تکیهگاه فرهنگی و تمدنی دیرینه است. باید به یاد بیاوریم دورانی که نور این شهرستانها مایه روشنایی لار و مباهات آن بود. آیا وقتی اشکانیان ایرانی از نظام سلوکس یونانی فاصله گرفتند، نشانه تهی بودن دستانشان بود؟! آیا وقتی مسلمانان صدر اسلام آهنگ جدایی از جامعه پیشین و زورمدار خود کردند، از تهیدستی بود یا نشانهی فربهی و پرمایگیشان؟!
جناب مهندس، پیشنهاد میدهم برای تقویت برادری که نیاز امروز و فردای ما است، مومنانه بیندیشیم. اندیشه و سلوک مومنانه یعنی در بهشتِ همزیستی، بر کرسی برابر و رودررو بنشینیم و نه بر کرسی مُطبَّق؛ تا از مصادیقِ مُتَّکِئینَ عَلَی الارائِکِ (کهف ۳۱) و/ فی جنات النعیم ، علی سُرُرِ متقابلین (صافات ۴۳ و ۴۴) باشیم. خویشبزرگبینی و کوچک پنداشتن مخاطب را در آموزههای قرآنی میتوان ردیابی کرد؛ آنجا که خداوند در باب ولید ابن مغیره میفرمایند: ذَرنی و من خلقتُه وحیداَ (۱۱مدثر)؛ امر او را به من واگذارید، کسی که به تنهایی خلقش کردهام! این جمله متضمن تحقیر مخاطب است؛ یعنی ولید تهی دست و حقیر است. برادر خوبم جناب مهندس! نه شما خدایید و نه مخاطبان شما ولید ابن مغیره! کمی خودمانیتر و برادرانهتر با هم سخن بگوییم که به صواب و ثواب نزدیکتر است.
پیرامون ۴، ادعا شده است (لاری) یک قوم است که یک وسعت جغرافیایی از شرق بوشهر تا غرب بلوچستان و جنوب کرمان را در بر میگرفته است. این ادعای شوقانگیز نیازمند اسناد و تحقیقات میدانی معتبر است. تا در صورت قطعیت، حس همگرایی در این قوم تقویت شود و خودبرتربینیهای مکرر و موذی را به حداقل رساند و در باب این قوم کتابها و مقالهها نوشته شود. ولی تا آنجایی که مشهور است، مردم منطقه ما به جز واردین عرب که بیشتر در حوزه لامرد، مهر و بیرم کنونی مستقر شدهاند، از پارسیترین پارسیان قدیم هستند. حال نام قوم لاری و لاروی چگونه رخ نموده است، نمیدانم! هرچه هست، نیازمند اثبات است. این نام بیشتر شبیه به واژه سیمرغ است که صرفا سوبژکتیو و انفسی است.
قطعا آقای مهندس استحضار دارند که واژه لارستان در سال ۱۳۸۳ در اسناد رسمی کشور برای این حوزه جغرافیایی ثبت و پذیرفته شده است (کاربردش در بین عامه مردم داستان دیگری دارد). پس عمر قانونی رسمی این طفل رضیع از واژه پرطرفدار ولی عامیانهی اچمی، بسی کمتر است.
پیرامون ۵، ادعای پنجم ادعایی عام است که همه میتوانند آن را داشته باشند و لذا دخل موثری در ترجیحِ نام نهاد ندارد و هر منطقهای میتواند خود را خاستگاه و مصدر فرهنگ منطقه بداند.
کلمه پایانی: ما به مفاهمه و تفَهُّم بیشتر در منطقه نیاز داریم تا حسنهی همگرایی را در آغوشِ جان بکشیم. مُهندس جان! خَشتَرِن کِه دو تا رَچِنَه مُبِه، یَکتَ بَر وَ کیچَه، یکتَ بَر وَ مِنسِراو.
د. ابراهیم مهرابی
۲۲ اردیبهشت ۱۳۹۹