نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

از کرونا، کتاب، کباب، مافیا و چیزهای دیگر با دکتر مُطلٌبی خنده‌رو

بخش ویژه کرونا بیمارستان گراش  هفت‌برکه – محمد خواجه‌پور: یک نام این دو ماه در همه خبرهای کرونای گراش دیده می‌شد: «دکتر مطلبی» با تشدید روی لام. از همان روزهای اول به دنبال گفتگو با این پزشک خنده‌رو بودیم. سرانجام دوم اردیبهشت این گفتگو انجام شد اما به دنبال فرصت مناسبی برای انتشار بودیم. 

دیدار ما در اتاق کناری کمیته انضباطی دانشکده علوم پزشکی است. اولین شوخی او این است که به خاطر فعالیت صنفی در دوره دانشجویی، همیشه مشتری کمیته انضباطی بوده است. این نگاه صنفی همچنان همراه اوست و در بخش پایانی صحبت‌ها، تمام قد از همکاران پزشک خود دفاع می‌کند.

دکتر محمدهادی مطلبی متولد سال ۱۳۵۸ در گرگان است. افتخار می‌کند که از ۲۰ سالگی به بعد در نقاط مختلف ایران حضور داشته و درس خوانده است. سال ۱۳۸۵ از دانشگاه علوم پزشکی زنجان فارغ‌التحصیل شد. سال ۸۷ ازدواج می‌کند و بعد از ۵ سال پزشک خانواده بودن، سال ۹۳ برای تحصیل در رشته بیمارهای عفونی و تب‌دار به دانشگاه علوم پزشکی کرمانشاه رفت. سال ۹۷ بعد از فارغ‌التحصیلی به گراش آمده است.

سوال را از گراش شروع می‌کنیم. جایی که او کم‌کم احساس می‌کند گراشی شده است.

بخش اول: دیگر گراشی شده‌ام

آمدنتان به گراش انتخاب خودتان بود یا به گراش فرستاده شدید؟

ما با پایان تحصیل دوره تخصص‌مان یک امتحان می‌دهیم که معروف است به برد یا دانشنامه. خوشبختانه من قبول شدم و بنا بر این بود که در یک جایی دیگر هیات علمی دانشگاه بشوم. بعد از این که این اتفاق نیافتاد، ما یک طرح تخصص داریم که شهرهایی را بر اساس اولویت‌ها انتخاب می‌کنیم. وزارتخانه بر اساس امتیاز و شرایط که ما داریم، تصمیم می‌گیرند که ما کدام دانشگاه برویم. ولی در کل گراش جز ۵ انتخاب اول من بود و این جور شد که ما مهمان گراش شدیم.

آن تصوری که از قبل از گراش داشتید تا امروز چه فرقی کرده است؟

خیلی متفاوت است. صادقانه بگویم من گراش تا حالا نیامده بودم و تعریفم از استان فارس، شیراز بود. روزی که قبول شدم زنگ زدم و شرایط و جمعیت شهر را پرسیدم، چون بالاخره معمولا سخت است آدم از یک محیط بزرگتر به محیط کوچکتر می‌آید، یک سری محدودیت‌ها هم طبیعتا همراهش دارد. اولش فرهنگ متفاوت. این که نمی‌دانی قرار است با چه تیپ انسان‌هایی در تعامل باشی. ما از یک منطقه سردسیر به خطه جنوب آمدیم و تغییر آب و هوا و دوری از خانواده برای من و همسرم وجود داشت.

واقعیت امر گراش خیلی بیشتر از آن چیزی بود که در ذهنم داشتم و آن قدر بگویم که دی‌ماه ۹۸ من طرحم تمام شده و می‌توانستم بروم منطقه خودم. اینجا را این قدر دوست داشتیم که با سیستم دانشگاه تمدید قراراداد کردم. مطمئنا اگر خوب نبود بعد از این که دوره موظفیم تمام می‌شد می‌گفتیم برویم و من تعهدی به این سیستم ندارم. این مدت حال خوب و بد داشتیم و طبیعی بوده، ولی همه جوانب را که کنار هم گذاشتیم من و همسرم این جا را دوست داشتیم و با هم‌فکری هم اینجا هستیم. یعنی اجباری برای ماندن در اینجا نداشتیم ولی دوست داشتم اینجا کار کنم و این که در این شهر خوب است، مهمترین چیز است.

تا کی هستید؟

من فعلا قراردادم هست و سالانه تمدید می‌شود. به نظر من جایی باید بود که مفید باشیم چون علاوه بر تمام زحماتی که  خودم کشیدم، یک سیستم ۲۰ سال وقت گذاشته تا یکی مثل دکتر مطلبی ساخته شود و اگر قرار است جایی باشم که مفید نباشم زیاد جالب نیست. در این چند روز خیلی فکر می‌کردم که من اگر کل موجودیتم در این شهر در این ۲ -۳ ماه تعریف شود، مردم این شهر بگویند «خدا پدرش را بیامرزد که این دو ماه اینجا بود» من فکر می‌کنم اتفاق خوبه افتاده و برای همین فکر می‌کنم حالا حالا‌ها گراش باشم. گاهی اوقات مردم فکر می‌کنند من گراشی‌ام و گراشی با من حرف می‌زنند.

چه کلمه‌های گراشی یاد گرفتید؟

قشنگ‌ترینش «زنده بش» است و «دت و پس». برای من مهم است بیمار به من اعتماد کند و وقتی حرفی می‌زند احساس کند که تو شنیدی. وقتی این کلام شکل نمی‌گیرد، اولین مرحله را باختی و برای همین کمی گراشی حرف می‌زنم کمی فارسی حرف می‌زنم.

و الان کرونا جه تاثیری روی زندگی شما داشته است؟

با ورود این بیماری به کشورمان، ما چند کار را انجام دادیم و خیلی زود شروع کردیم به کلاس گذاشتن برای همکاران و آمادگی ذهنی دادن که قرار است با چه شرایطی روبه‌رو شویم. جا دارد از کسانی بگویم که در این مسیر خیلی همراه بودند. من بعدا با دانشکده ارتباط برقرار کردم. من پزشک بیشتر ارتباطاتم با محیط بیمارستان و محل کارم است. معاونت درمان، دکتر محقق؛ و ریاست بیمارستان، دکتر رادفر؛ و مهندس هادی‌پور و خانم رشیدی در واحد کنترل عفونی و خانم جوشن و معاونت پشتیبانی بیمارستان همه از آن اول همدلی خوبی داشتند.

وقتی صحبت‌های اولیه شکل گرفت، گفتند چی لازم دارید؟ یک وقتی است که دنبال استانداردهای جهانی هستی ولی در مقام عمل هیچی نیست. ما گفتیم حداقل‌هایی را تعریف کنیم که مردم این آرامش را داشته باشند که وقتی پایشان را در بیمارستان ما می‌گذارند یک خدماتی را با یک استاندارد حداقلی دارند می‌گیرند. که ما سریعا بخش اورژانس قدیمی را تبدیل کردیم به بخش کرونا و بخش VIP را کردیم بخش پست کرونا. سریعا امکانات فراهم کردیم و هر چی لازم داشتم را گفتم که چه چیزهایی می‌خواهم و من تمام نیروهای پرستارم که الان دارند در بخش کرونا کار می‌کنند همه به شکل داوطلب آمدند، یعنی ما بر خلاف خیلی از مراکز اجبار نکردیم که تو مجبوری شیفت بدهی. از روز اول فراخوان دادیم که هر کسی دوست دارد بیاید. خدا رو شکر این تعداد آمدند و دارند کار می‌کنند.

برنامه روزانه دکتر مطلبی در دو ماهی که درگیر کرونا بودیم، به چه شکل بود؟

من در طول ۲۴ ساعت خیلی کم‌خوابم. چون زمانی که خانه هستیم هم آن‌کال هستیم و باید تلفن را جواب بدهیم. من باید در این شرایط  باید مرتب با بیماران در تماس باشم و عکس‌شان را ببینم و سی‌تی‌اسکن‌شان را ببینم و کارشان را انجام بدهم. حالا اگر بگویید شروع روز معمولا صبح‌ها کمی تنبل هستم و ۸ تا ۸:۳۰ که بیدار شدم تا ۹ و ۹:۱۵ در بخش هستم و ویزیت بخش کرونا شروع می‌شود. بعد مریض‌های بخش‌های دیگر و مشاوره‌هایی که همکاران دارند و نظر ما را خواستند، بعد درمانگاه ویزیت‌ها را انجام می‌دهند.

معمولا ساعت ۲ تا ۳ می‌رسم خانه و زندگی خانوادگی شروع می‌شود. حول و حوش ساعت ۳:۳۰ مسائل ضدعفونی کردن ورود به منزل تمام می‌شود و وارد خانه شویم. نهاری می‌خوریم. معمولا تلویزیون نگاه می‌کنم. فیلم خیلی خیلی دوست دارم. کتاب می‌خوانم. موسیقی با صدای بلند گوش می‌کنم تا از هیاهوی اطراف دورم می‌کند و اگر همکاران تماس بگیرند پاسخگو هستم. روزانه تاکید دارم درس بخوانم تا از همکاران جهانی‌ام عقب نمانم چون خیلی برای من مهم است. اگر مورد اورژانسی باشد و در طول روز باید بیایم بیمارستان و در بخش‌ها مریض‌ها را ببینم. در این دو ماه دیگر به خاطر قرنطینه، معمولا در خانه هستیم. البته در این مدت فقط هم‌خونه‌ایم و همه چیز جدا شده است تا عالم به عمل نباشیم. فقط برای خرید مایحتاج ضروری منزل بیرون می‌رویم.

قبل کرونا در گراش چه سرگرمی داشتید؟

کلا عادتمان این است هر جایی می‌رویم اولین کاری که می‌کنیم آداب و رسوم آن‌ها را یاد بگیریم. من یک چیزهایی خوردم در این منطقه که خود گراشی‌ها و لاری‌ها نمی‌خورند. ما اولین بار که چوئلو خوردیم نیم ساعتی مغزمان هنگ بود، یک چیز زنجبیلی تند بود که زبان‌مان می‌سوخت. بوتونیر خوردیم، نان رگاگ خوردیم که این نان را خیلی دوست داریم. رفتیم تنگ آب و اژدها پیکر و همایون دژ. در لار و اوز گشتیم و اطراف اوز همه‌جا گشته‌ایم. هر کسی با من همکار بوده درک کرده من کارم را خیلی دوست دارم. کلا عاشقانه کارم را دوست دارم و از هر چیزی که به کارم کمک کند، کمک می‌گیرم. این تفریح‌ها هم بخشی از کارم برای شناخت مردم بود.

تفریح اصلی ما این بود خیابان‌ها را برویم و محله‌ها را برویم. جاهایی که هست، برکه کل، هفت‌برکه و باغ وحش. همه را دوست داشتیم و برای ما جذاب بود.

ملخ هم خوردید؟

مئگه دیگه؟ هر کاری کردم با این یکی کنار بیام راست‌اش نه نشد. اولین مواجه ما با ملخ مثل همیشه بود، چیزی که خوشایند نیست و حضور زیاد آن آفت مزارع است. مهوه و نان رگاگ را باهاش کنار آمدیم ولی ملخ هر کاری کردیم نشد.

بخش دوم: زندگی می‌کنیم

از علایق هنری خودتان بگویید چه سریالی را دنبال کردید؟

در این مدت بعضی سریال‌های داخلی را نگاه می‌کنم و خیلی‌ دوست دارم. امسال در عید برای وقت من که خیلی پر بود، پایتخت خیلی چسبید. چالش‌برانگیز بود و ممکن است بعضی جاهاش روش نقد باشد. دوپینگ را می‌دیدم و نون خ را، چون برای ما یادآور دوره‌ای از زندگی‌مان در کرمانشاه است و آن گویش و اشاره‌ای که به زلزله کرده برای ما جالب است. موقعی که زلزله آمد، ما ساکن کرمانشاه بودیم و آن لحظه‌ها برایم تداعی می‌شود.

فیلم‌های خارجی نگاه می‌کنم. سریال خارجی مورد علاقه‌م «فرار از زندان» است. خیلی دوست دارم. سریال «۲۴» را خیلی دوست دارم. سریال «بریکینگ بد» و «چرنوبیل». فیلم دوست دارم و کتاب می‌خوانم.

ورزش هم می‌کنید یا نه؟

ورزش را دوست دارم. در دوران دانشجویی بسکتبال بازی می‌کردم. بعد با بدن‌سازی آشنا شدم و آمادگی جسمانی و در گراش هم می‌روم باشگاه آبشار و یک سری دوست آنجا دارم و پیام می‌دهند. منتظریم کرونا تمام شود و دوباره باشگاه ببینم‌تان. ورزش دیگر مورد علاقه خودم بیلیارد است.

کتاب مورد توصیه شما؟

کتاب «قلعه حیوانات»، «سمفونی مردگان»، «طاعون»، کتاب «فوتبال علیه دشمن» آقای فردوسی‌پور را حتما بخوانید. «شازده کوچولو» را به همه سنین توصیه می‌کنم.

اگر پزشک نبودید چه کاره بودید؟

کافه کتاب می‌زدم. جزو فانتزی‌های زندگیم است که شاید یک روزی طبابت را بگذارم کنار و برای خودم کافه کتاب بزنم. یک کاری را خیلی دوست دارم به عنوان فان آشپزی کردن است. الان در خانه خیلی آشپزی می‌کنم. غذاهایی که فست‌فودی است. دوست دارم وقتی می‌روم خرید ادویه‌های جدید را بخرم. قنادی کردن و شیرینی پختن را دوست دارم و تجربه کردم. نان فرنگی درست می‌کنم.

ادویه مورد علاقه شما؟

فلفل قرمز.

چرا آشپزی؟

مهم این است که زمان آشپزی حال خودم و همراه زندگی‌ام آن لحظات خیلی خوب است. چون ما مردم زندگی کردن را یادمان رفته. من زندگی کاری دارم و زندگی شخصی. من در زندگی شخصی‌ام کاملا زندگی می‌کنم و سعی‌ام این است.

با توجه به علاقه به آشپزی، فرمول کباب ماستی را یاد گرفته‌اید؟

یک توصیه پزشکی کنم به خاطر ترکیباتی که روی کباب ماستی است، گوشتش خوب پخته نمی‌شود چون اگر بخواهد گوشت کامل پخته شود، مواد روی آن می‌سوزد و اگر بخواهد خوش طعم بماند، گوشت نمی‌پزد و میزان میکروب معده زیاد می‌شود و میزان میکروب معده در مردم این منطقه به شدت زیاد است. ولی یک رازی دارد که خیلی خوشمزه است. اوایل فکر می‌کردم کباب گراشی و لاری نباید با هم زیاد فرق داشته باشد، بعد که تجربه کردم در منطقه، فهمیدم واقعا طعمش فرق دارد و آخرش نفهمیدیم خاستگاه آن مال گراش است یا لار؟

شما را به عنوان یک پزشک خوش‌اخلاق می‌شناسند. راز آن چیست؟

فرصت برای خوابیدن زیاد است. به خاطر همین باید از لحظه لحظه زندگی‌مان استفاده کنیم. کار را در هر حال باید انجام داد، با روی خوش هم خودت سر حال‌تری هم مریض‌هایت. مردم به شدت باهوش هستند و می‌فهمند. 

بخش سوم: کرونا با ما می‌ماند

معمولا بیشترین سوالی که مردم در مورد کرونا از شما داشتند چه بود؟

بیشترین سوال این بود که: «کی میره؟»

جواب شما چه بود؟

واقعیت امر این است که قرار نیست کامل برود. این هم مثل سایر ویروس‌ها است. ویروس جهش‌یافته‌ای که می‌ماند. بعضی وقت‌ها توضیح می‌دهم نزدیک به ۸۰ تا ۹۰ سال است که این ویروس را ما می‌شناسیم. ویروس‌ها موجود زنده‌ای نیستند، در واقع قطعه‌ای از یک ژنوم هستند که قابلیت انتقال دارند. گاهی می‌پرسند این ویروس کی می‌میرد؟ ویروس قرار نیست بمیرد. ویروس یک قطعه قابل سرایت است. این ویروس قبلا بوده، الان هست و در آینده هم خواهد بود. گاهی به خاطر جهشی که پیدا می‌کند، در دوره‌های خاص بیماری‌های خاصی را درست می‌کند.

سال ۲۰۰۲ باز هم از چین به واسطه خفاش یک بیماری معروف شد به نام «سارس». آن هم عاملش کرونا بود و در سال ۲۰۱۲ به واسطه گوشت شتر عربستان یک بیماری شایع شد به نام «مرس» یا «سندروم تنفسی خاورمیانه». آن هم عاملش کرونا بود. این بار هم همان ویروس کرونا که جهش یافته شد و معروف شد به کوئید ۱۹. این ویروس دیگر هست ولی با سرعتی که تولید علم دارد، مطمئنا در دنیا در آینده‌ای نه چندان دور به درمان قطعی و واکسن آن می‌رسند و بعدها می‌شود خاطره.

ما وقتی در مورد آنفولانزا صحبت می‌کنیم، یک زمانی آنفولانزا در سال ۱۹۲۰ چیزی حدود ۲۰ میلیون کشته داد. ولی الان وقتی به کسی می‌گویند آنفولانزا گرفتی می‌خندد. کوئید هم همین است، ولی نیاز به خرد جمعی دارد و درک درست که چگونه رفتار کنیم تا به تشخیص و درمان درست برسیم و در آینده مثلا ۱۰ سال دیگر ما تعریف کنیم ۱۰ سال پیش یک مریضی آمد. این سوال خیلی از من پرسیده می‌شود و این احساس ناامن بودن است. احساس می‌کنند که این ویروس منتظر است که قربانی بگیرد.

در مورد آمارها در سطح جهانی اختلاف است. خود شما در تشخیص‌ها به تست‌ها بیشتر توجه می‌کنید یا رادیولوژی یا بینابین؟

مجموعه‌ای از یافته‌های بالینی، آزمایشگاهی و رادیولوژی و نمونه‌ای که داریم از ته حلق می‌گیریم به من کمک می‌کند. این‌ها دقت دارد و هیچ تستی صد در صد نیست، یعنی اگر تستی به من گفتند مثبت است که ما مشکلی باهاش نداریم، اما وقتی شد منفی یعنی این منفی صد در صد نیست و برای همین است که تست‌های مجدد می‌گیریم. خیلی وقت‌ها از من می‌پرسند این منفی شده مطمئن باشیم؟ من می‌گویم این تست دقت‌اش ۷۰ درصد است یعنی از هر ۱۰ بیمار ۷ تا را تشخیص می‌دهد و ۳ تا را ممکن است تشخیص ندهد. در این زمینه دقت سی‌تی‌اسکن از PCR بیشتر است و حساسیت ۹۵ درصد برای آن تعریف کردند. یعنی به ازای هر ۱۰۰ نفر ۹۵ نفر بیمار تظاهرات رادیوگرافی و سی‌تی‌اسکن درگیری‌های ریوی دارند. برای همین گاهی پیش می‌آید می‌گویند آقای دکتر من منفی هستم ولی چرا شما مثل مثبت من را درمان می‌کنید؟ من هم به آن‌ها تاکید می‌کنم از نظر من با توجه به شرح حال شما و آزمایش و عکسی که من دارم از سینه شما می‌بینم، از نظر من شما مثبت هستی و ممکن است جز ۳۰ درصدی باشی که تست گلو نتوانسته است تشخیص دهد. پس من ریسک نمی‌کنم و به مریضم توضیح می‌دهم. من بیماران منفی‌ام را کاملا رویکردم مثل بیمار مثبت بوده و بعد از ترخیص هم ۱۴ روز قرنطینه. بعد ۱۴ روز در مطب ببینمش و سی‌تی‌اسکن مجدد و بهش بگویم خدا را شکر حالا برو به زندگی‌ات برس.

تعداد تست‌های ما نسبت به آمار بین‌المللی کم نیست؟

یک بحثی است که ما با داشته‌هایمان زندگی می‌کنیم نه با چیزی که در ذهنمان است. وقتی ما می‌خواستیم این بخش را راه بیاندازیم با مجموعه دانشگاه نشستیم و گفتیم چی داریم؟ اوایلی که بیماری وارد کشور شد. نکته‌ای که داشتیم این بود که ما فقط برای بیماران بستری انجام می‌دادیم بعد یواش یواش چند مرکز غیردولتی شروع کردند به انجام تست. این اتفاق افتاد و به فراخور زمان ما بتوانیم در شهر خودمان اگر این کار را انجام دهیم. خیلی از موارد سرپایی و وقتی می‌بینم مریض نیاز به بستری ندارد و حال عمومی خوبی دارد و جوان است و سی‌تی‌اسکن مناسبی دارد، تست انجام نمی‌دهم، بلکه قرنطینه خانگی؛ و گاهی که درگیری مختصری دارد، دارو در منزل. ولی اگر این امکان برای من فراهم باشد که بیمارم را تست انجام دهم، ممکن است این حجم از نمونه‌گیری ما را ارتقا دهد. 

بخش چهارم : دکتر مطلبی! بله

طبق آمار، ما دو نفر فوتی داشتیم. فکر می‌کنید آیا راهی داشت این دو نفر را از دست ندهیم؟ اگر زودتر تشخیص داده بودیم؟

در هر بیماری چند درصدی فوتی دارد. یعنی الان آمارهای جهانی را ببینید. مثلا الان بیشترین آمار را کشور آمریکا دارد. فکر می‌کنم بعضی وقت‌ها اجتناب‌ناپذیر است و بیماری، بیماری شدیدی است. ولی در مقایسه با این که در بدن چه فردی می‌رود متفاوت است. این که در بدن یک فرد جوان سالم و ورزشکار بدون بیماری می‌رود و بیمار هم با شروع علائم ظرف یک تا دو روز اول مراجعه می‌کند خیلی متفاوت است تا برود در بدن بیمار مسنی که بیماری زمینه‌ای دارد و گاهی برای مراجعه تاخیر رخ می‌دهد و وقتی وارد فازی می‌شود که بیماری سیر پیش‌رونده را پیش می‌گیرد هر آن چه که بلد باشی و علم روز دنیا باشد بعضی وقتها بعضی فرآیندها را نمی‌شود جلوش را گرفت. ما تمام تلاشمان این است.

لذت من به خوب شدن مریض‌ها نیست. خیلی وقت‌ها لذت ما به آن مریض‌های بدحالی است که می‌توانیم نگه داریم. ته کیف و حال من این است. ما یک سری مریض‌ها داریم با حداقل دانش دکتر مطلبی و امثال من و دوره‌های درمان معمول هم مدیریت می‌شوند و بهبود پیدا می‌کنند و یک درصدی است که خیلی خطیر است و بیماری شدیدی دارند و امید به زندگی آن پایین است و وقتی آن فرد را می‌توانی نگه داری کیفش بیشتر است.

وقتی آمار دانشکده را می‌بینم، چشم خودم ناخودآگاه روی این دو فوتی می‌رود. خیلی دلم می‌خواست جای این دو نفر خط تیره باشد ولی بعضی وقت‌ها دست من نیست. به جرات می‌توانم بگویم درمان‌هایی که برای این ۱۰۰ بیماری که در مجموعه بستری کردیم، هر کسی هر سازمانی و هر دانشگاهی که دوست داشت بیاد ببیند، هیچ کدام خارج از درمان‌های علمی روز دنیا نبود و ما به لحظه حتی داروهای کمیاب برای بیمارها فراهم کردیم و هیچ کدام از بیماران را از درمانی محروم نکردیم. حمایت همه جانبه بود در دانشگاه، و این کار من را خیلی راحت کرد. و من به چیزی فکر نمی‌کردم و تنها تمرکزم این بود که کسانی که مهمان ما هستند در بخش، تلاش کنیم با پای خودشان از بخش خارج شوند.

آشناترین کسی که در بیماری کرونا فوت کرد و متاسف شدید چه کسی بود؟

مرگ هر عزیزی سخت است. ولی تک تک آن پزشکان و پرستارانی که رفتند سخت بود. من همیشه می‌گفتم از مریض یک روزه تا مریض ۲۰۰ ساله عزیز یک خانه است. این تفکر غلطی است که می‌گویند عمرش را کرده. از نگاه منی که غریبه هستم باز آن معنا را دارد. مرگ همکارها برای من خیلی تکان‌دهنده‌تر است. دکتر عباسی متخصص بیماری عفونی در گرگان به رحمت خدا رفت و پرستارمان در استان گیلان از دنیا رفت. ولی واقعا دوست ندارم خط‌کشی کنم. چون هیچ ارجحیتی بین کسی وجود ندارد. گاهی اوقات ما قربانی نگاه متفاوتی بودیم که جامعه به ما داشته، در صورتی که نیست. هر عزیزی که از دنیا رفت و ما شنیدیم برای ما تکان‌دهنده بود. چه دو بیمار خودم که واقعا فرصت خوبی  است از طرف خودم و همکارم باز هم به آن‌ها تسلیت بگویم. ما هر آن چه توانستیم انجام دادیم و چیزی جز محبت و لطف آن خانواده‌ها هم ندیدم.

خود مردم چه کمکی می‌توانند کنند؟ ما توصیه بهداشتی زیاد داشتیم. چطور می‌توانند کمک کنند به شما؟

چند مساله باید بگویم که مردم باید بهش فکر کنند. ما قانون صفر تا صد هستیم. یا بیماری داریم یا نداریم. ما در کشورمان به هیچی اهمیت نمی‌دهیم و ولش می‌کنیم و یا در برهه‌ای از زمان همه می‌شویم کارشناس آن موضوع. تا یک دو سه ماه پیش، تا می‌گفتی کرونا، خیلی از افراد نمی‌دانستند چگونه نگارش می‌شود. الان تحت تاثیر شرایطی قرار گرفتیم که آدمهای مرتبط و غیرمرتبط پیام می‌دهند. تاثیر گرفتن از فضای مجازی خیلی مهم است که چگونه باشد. من خودم فیلم‌ها و پیام‌های تصویری‌ام را از طریق مجازی پخش کردم ولی با یک شناسنامه که چه کسی هستم و شغلم چیه و چه تخصصی دارم و در مورد چه موضوعی دارم صحبت می‌کنم. ولی شما بالای هزار صدا داری که من پزشک فلان جا هستم، اما نه چهره‌ای نه چیزی. ولی چون جامعه ترسیده و نگران است دچار یک سردرگمی می‌شود که فلانی این را گفت و فلان آن را گفت. آیا این که می‌گوید دکتر هستم واقعا پزشک است؟ کدام مرکز؟ کدام بیمارستان؟ چند بیمار کرونایی را ویزیت کرده و چند صفحه در مورد کرونا خوانده؟ ناخودآگاه باعث می‌شود مردم دچار سردرگمی شوند.

الان در شهر ما توانستیم جا بندازیم که اگر پیامی می‌شنوید یا پیامی می‌خوانید و فیلمی می‌بینید ببینید چه کسی می‌گوید؟ خیلی مهم است. حتی صدا و سیما بی‌شمار کارشناس می‌بینیم، همه کارشناس. مثلا کارشناس کرونا! کارشناس چی کرونا؟ چیزی که به مردم خیلی کمک می‌کند اطلاعاتشان را از مراکزی بگیرند که معتبر باشد و بهش اعتماد داشته باشند. گاهی مردم به سیستم‌های ما بی‌اعتماد هستند. شاید احساس کنند اخبار را جوری که باید بهشون نمی‌دهیم. در طرح کرونا در شهرستان گراش، از روز اول هیچ چیز پنهانی نداشتیم و شبکه‌های خبری شهرستان استنادشان به روابط عمومی دانشکده و بیمارستان بود و این خیلی برای من لذت‌بخش بود.

از روز اول گفتیم به محض این که کرونا آمد با مردم صادق باشید و بگویید و ما این کار را کردیم. و این باعث شد اعتماد مردم شکل بگیرد. و عددها هم به روز می‌نویسیم و چیز پنهانی نداشتیم و این کار ما را راحت کرد. مردم نگاه کنند پای نامه و فیلم و صدا امضا چه کسی است و هر چیزی را قبول نکنند.

سوالی که برای مردم پیش می‌آید، این‌ها که ترخیص شدند از قرنطینه‌ی خانگی هم ترخیص شدند یا نه؟

بیمارانی که بستری کردیم بعد از اتمام درمان در دوره بیمارستانی از یک جایی به بعد بیمار می‌تواند در منزل ادامه درمان دهد به مدت ۱۴ روز در قرنطینه خانگی. بعد ۱۴ روز بیمار توسط من در درمانگاه ویزیت شدند و از آن موقع به بعد می‌توانند خارج شوند از قرنطینه. طبق پروتکل کشوری اگر بیمار بیشتر از یک هفته هیچ علایمی نداشته باشد و تب نداشته باشد و علایمی بالینی بهبود یافته باشد و دوران درمان کامل شده و دوران قرنطینه خانگی رعایت کرده باشد می‌تواند برگردد سر کارش. کمی با هم مهربان‌تر شویم.

 بعد از این، کی فکر می‌کنید یک مرخصی درست و حسابی بروید؟

من خیلی دوست دارم بروم، ولی واقعیت این است که ما نیاز داریم الان باشیم. شفاف بگویم مریضی هنوز است. شاید اگر من کمی تصمیم‌گیرنده‌تر بودم در باز کردن اصناف کمی خویشتن‌دار‌تر بودم. من فکر می‌کنم حداقل تا اواسط خرداد ما به نوعی درگیر این بیماری باشیم با این شدت، و بعد یواش‌یواش رنگ می‌بازد و ترس ما می‌ریزد و ما یاد می‌گیریم چگونه رفتار کنیم. من فکر می‌کنم فعلا هست با ما.

بیمارانی هم داشتید در این مدت که اذیتتان کنند؟

نه. گاهی ممکن است حاشیه‌های باشد مثل همراه، سفارشات ولی خود بیمار نه. یک مریض داشتم که فیلم پخش کرده واسم و همه برای من ارسال کردند. هر کسی صدام می‌کنه دکتر مطلبی من با همان لحن می‌گویم؛ «بله» داستانی شده. نبود آن دو بیمار فوتی اذیتم می‌کند الان.

بخش آخر: مصاحبه تلخ می‌شود

و حرفی که نگفته مانده باشد؟

چیزی است که شاید مصاحبه را تلخ کند، اما این پزشکان همان آدم‌هایی هستند که قبل از کرونا در تلویزیون و رسانه‌ها خیلی زیاد تحریب‌شان کردند. خیلی آدم‌هایی که می‌خواستند نماینده بشوند و رای نیاوردند این کار را کردند و سریال‌های تلویزیونی ساخته شد که یک در میلیون هم با واقعیت تطبیق نداشت. قطعا در هر جامعه‌ای و شغلی آدم‌هایی هستند که نادرست هستند. ما همان آدم‌هایی هستیم که محکوم بودیم به دلال بودن، محکوم بودیم به مال مردم خوردن، به مالیات ندادن. این آدم‌ها همان آدم‌ها هستند. چرا امروز شدیم قهرمان؟ این دوگانگی خیلی ما را آزار می‌دهد. ما و همکاران از این که مورد تایید مردم هستیم خوشحالیم. اما بنر نمی‌خواهیم. یک نفر جواب بدهد این شش هفت سال چه فکری پشت قضایا بود که این همه تخریب انجام شد. 

خیلی وقت‌ها می‌گفتند پزشکان جواب نمی‌دهند چون حرف حق می‌زنند و جواب من این بود: «سینه مالامال درد است اما دلی بی‌کینه دارم.» حوصله جواب دادن نیست. اگر خدا بخواهد عزیزت بکند به هر نحوی می‌کند. 

همین در شهر خودمان گراش، پزشک‌های خانواده، پزشک‌های دیگر همان آدم‌ها هستند. کسی عوض نشده است و از کره مریخ پزشک نیاوردند. الان اگر دو هزار مریض هم ببییند دلال حساب نمی‌شوند؟ این خیلی به چشم آمد. ما یک وظیفه به عنوان شغل داریم و نشان دادیم وقتی شرایط سخت پیش بیاید، هستیم. ما کارمان را انجام می‌دادیم و به تناسب نیاز گاهی یک شغل دیده می‌شود. 

کرونا خیلی بدی داشت ولی یک خوبی داشت. مردم فهمیدند آن غول دو سر زالوصفت که از جامعه پزشکی ساخته بودند، با واقعیت خیلی فاصله دارد. 

 

 

خلاصه مصاحبه

 «زنده بش» قشنگ‌ترین کلمه گراشی است که یاد گرفتم.

حالم در گراش خوب است و به خاطر همین قراردادم را تمدید کردم تا بمانم.

گاهی اوقات مردم فکر می‌کنند من گراشی‌ام و گراشی با من حرف می‌زنند.

مردم این شهر بگویند «خدا پدرش را بیامرزد که این دو ماه اینجا بود»، من از زندگی‌ام راضی‌ام.

خیلی از غذاهای محلی گراش و منطقه را تست کرده‌ایم اما با ملخ نتوانستیم کنار بیاییم.

از فانتزی‌های زندگی‌ام این است که کافه کتاب بزنم.

بیلیارد، بدن‌سازی و بسکتبال ورزش‌های مورد علاقه من است.

در زندگی شخصی‌ام کاملا زندگی می‌کنم. ورزش، کتاب و آشپزی بخشی از زندگی من است.

مزه کباب یک راز دارد. مزه کباب لاری و کباب گراشی فرق می‌کند.

تمام نیروهای پرستارم که الان دارند در بخش کرونا کار می‌کنند به شکل داوطلب آمدند.

کرونا قبلا بوده، الان هست و در آینده هم خواهد بود و قرار نیست برود.

بیشترین سوال مردم این است که کرونا کی می‌رود؟

هیچ تستی صد در صد نیست و دقت تست کرونا ۷۰ درصد است.

من با بیماران منفی هم مانند مثبت رفتار می‌کنم. درمان و قرنطینه و اسکن نهایی.

وقتی آمار دانشکده را می‌بینم چشم خودم ناخودآگاه روی این دو فوتی می‌رود که کاش جای آن‌ها خط تیره بود.

دوست ندارم بین بیمارن متوفی خط‌کشی کنم. هر مریضی عزیز یک خانه است.

یک مریض داشتم که فیلم پخش کرد و همه برای من ارسال کردند. هر کسی صدایم می‌کند دکتر مطلبی! من با همان لحن می‌گویم؛«بله» داستانی شده. 

در طرح کرونا در شهرستان گراش از روز اول هیچ چیز پنهانی نداشتیم و شبکه‌های خبری شهرستان استنادشان به روابط عمومی دانشکده و بیمارستان بود و این خیلی برای من لذت بخش بود.

از روز اول با مردم صادق بودیم و این باعث شد مردم به ما اعتماد کنند.

کرونا خیلی بدی داشت ولی یک خوبی داشت. مردم فهمیدند آن غول دوسر زالوصفت که از جامعه پزشکی ساخته بودند با واقعیت خیلی فاصله دارد. 

خروج از نسخه موبایل