نماد سایت هفت‌برکه – گریشنا

هیچ استعماری در مورد نام زبان منطقه وجود ندارد

هفت‌برکه – گریشنا: مناقشه درباره‌ی نام زبان منطقه چند روزی است دوباره به بهانه‌ی طرح یک سوال در یکی از مسابقات صدا و سیما اوج گرفته است و طرفداران اسم «اچمی» از یک طرف و اسم‌های «لاری» و «لارستانی» از طرف دیگر قلم‌هایشان را تیز کرده‌اند. شعله‌ور شدن آتش این اختلاف با چنین بهانه‌ی کوچکی، و کشیده شدن آن به دامن نماینده‌ی مجلس، نشان‌دهنده‌ی اهمیت موضوع برای مردم منطقه است. گریشنا برای ایجاد فضای گفتگو، مطالبی را که تاکنون در این مورد نوشته شده جمع‌آوری و بازنشر کرده است، که می‌توانید مجموعه آنها را در این صفحه (+) بخوانید.

در این یادداشت، عارف رفیعی، فعال اجتماعی اهل خور، نقدی بر مقاله دکتر مسعود غفوری که با عنوان «نگاهی پسااستعماری به جنگی برای نام زبان» در گریشنا منتشر شد (اینجا)، نوشته است. رفیعی در این یادداشت، استفاده از دیدگاه مطالعات پسااستعماری برای بحث در مورد نام زبان منطقه را مناسب نمی‌دادند، چون معتقد است روابط استعماری بین لار و دیگر مناطق از اساس وجود ندارد.

 

 عارف رفیعی: فکر می‌کنم خرداد ماه سال گذشته بود که با چاپ همزمان سه مقاله در دفاع از اطلاق عنوان «اچمی» به زبان یا گویش(؟) رایج منطقه، سلسله گفتگوهایی در دفاع و رد در فضای مجازی شکل گرفت که من با دقت ابعاد مختلف این مباحث را بررسی می‌کردم و حتی یک بار تا آستانه نوشتن یک مطلب در همین راستا پیش رفتم که به دلایل مختلف از جمله تنبلی و احساسِ نداشتنِ بضاعت علمیِ کافی برای ورود به بحث، این کار انجام نشد.

تا این که همین اواخر در خلال بحث در یکی از گروه های مجازی متوجه شدم دوست عزیز و اندیشمند گراشی، دکتر مسعود غفوری، نیز آذرماه گذشته مطلبی در زمینه بحث نگاشته‌اند که اگر چه موضوع بحث نگاه به مساله از‌ منظر مطالعات پسااستعماری است و طبعا سواد  من برای ورود به چنین بحثی کافی به نظر نمی‌رسید، اما با خواندن مطلب ایشان، چند ایراد عمده را از دید خودم مطرح کردم.

لازم دانستم من نیز این بحث را به شکلی منسجم در فضای مجازی مطرح کنم تا زمینه گفت‌وگوهای سازنده بعدی در مورد این مساله -که برعکس نظر خیلی‌ها آن را کم‌اهمیت و فرعی نمی‌دانم- فراهم شود. لازم به توضیح است که نوشته من مطلقا در دفاع از عنوان لاری نیست که خود مجال دیگری می‌طلبد.

 

کل بحث غفوری بر مبنای مفاهیم پسااستعماری بنا شده است. حرف و مدعای اصلی متن این است که از دل مباحثه بر سر نام زبان رایج منطقه می‌توان به کلیدواژه‌های ادبیات پسااستعماری رسید و طبعا در گام بعد، رد پایی از مناسبات استعماری یافت. مثال‌های شاخص استفاده شده در متن نیز بر حول نوع نگاه استعمارگر به مستعمره متمرکز است. به عبارت دیگر، نویسنده به گمان خود با ردیابی مباحث مربوط به نام زبان منطقه، به یک مفهوم کلان‌تر رسیده است، یعنی رابطه استعماری لار به عنوان استعمارگر و «پیرامون» لار به عنوان مستعمره.

غفوری از همین رو اصرارها بر عنوان لاری را به تلاش یک استعمارگر تقلیل می‌دهد که می‌خواهد نام زبان لاری را به عنوان ابزار تسلط جا بیندازد و اصرار طرف مقابل بر عنوان اچمی را واکنش هویت‌خواهانه مناطق مورد استعمار برای مخالفت با تحمیل نام لاری از جانب لار استعمارگر می‌بیند.

ابتدا به مثال شاخص استفاده شده در متن می‌پردازیم؛ آنجا که کریستف کلمب در نامه‌ای به سرزمین مادری، با افتخار می‌گوید که چگونه بدون توجه به نام تاریخی مناطق تازه کشف شده، خود بر آنها نام‌های جدید گذاشته است. حال لازم است بپرسیم که در کجای تاریخ منطقه این نوع مناسبات استعماری در مورد دستکاری عمدی و بی‌توجهی به نام تاریخی موجود دیده می‌شود؟ آن نام تاریخی که لار استعمارگر بنا به ذات استعمارگری می‌خواهد از فرهنگ و هویت منطقه مستعمره بزداید چیست؟

سوالی مهمتر حتی می تواند مطرح شود: در مبانی بحث روابط استعماری چه از نوع قدیم و چه نوین، استعمارگر نیرویی است خارجی و ناهمگون (از لحاظ فرهنگ یا قدرت مالی) با مستعمره (کلونی) که با ابزارهای مختلف سعی در تثبیت قدرت دارد، از جمله ابزارهای اقتصادی و فرهنگی. حال سوال این است: در طول تاریخ منطقه یا حداقل در روایت ما از تاریخ منطقه، چنین مناسباتی توانسته شکل بگیرد؟ یعنی در چه برهه‌ای از تاریخ می‌توانیم بگوییم که لاری‌ها به عنوان یک نیروی نامتجانس آمده از بیرون سعی کرده‌اند یا توانسته‌اند با ابزارهای استعماری، مناسبات استعماری شکل دهند؟ چه تناسبی بین تفاوت فرهنگی-اقتصادی لار و پیرامون می‌توان یافت با آنچه که در مورد مناسبات بریتانیا و هند (مثالی از دنیای قدیم) و تلقی‌های استعماری از مناسبات امروز شرق و غرب گفته می‌شود؟ در ضمن با توجه به این که بحث اصلی بر سر چالش کنونی بر سر عنوان زبان است، اگر بخواهیم از منظر مناسبات استعماری نگاه کنیم، لاجرم بدین معنی است که همین الان و نه حتی در گذشته دور یا نزدیک این نوع مناسبات وجود دارد که محرک اصلی چالش ایجاد شده در مورد عنوان لاری یا اچمی است. حال بنگریم در دوران فعلی چه نوع قدرت غالب استعماری در لار به عنوان قدرت نامتجانس با دیگر مناطق پیرامون خود وجود دارد که تحلیل از این منظر را توجیه‌پذیر کند؟

حال بیاییم خودسرانه موضع نویسنده را تعدیل کنیم و به جای ایشان، وجود مرکزیت سیاسی در لار در چند سده اخیر را در تحلیل دخیل کنیم. یعنی بپذیریم که این چالشِ عنوانِ زبان نتیجه‌ای است از تداوم سلطه‌طلبیِ قدرتِ غالبی به نام لار و سعی آن در تحمیل نمادهای این قدرت از جمله نام زبان لاری. البته در گام اول مشاهده می‌کنیم که همین قدرت سیاسی فراز و نشیب هم داشته است و حتی لار همیشه هم به طور مطلق قدرت بی‌رقیب سیاسی در منطقه نبوده است. بگذریم از این واقعیت که حاکمان این مرکز سیاسی هم همیشه لاری نبوده‌اند و در مقاطعی مثلا گراشی‌ها حاکم مطلق این ساختار سیاسی بوده‌اند.

در هر صورت، حتی اگر بحث به مناسبات قدرت سیاسی ربط پیدا کند (که اتفاقاً به نظر من مرتبط هم هست ولی نه به عنوان تنها عامل دخیل در بحث)، بسیار متفاوت است با ربط دادن به مناسبات خیالی استعماری.

اما باز در همین ربط دادن مساله به مناسبات قدرت منطقه، نگاه تاریخی نیز لازم است که مشخص شود عنوان لاری که بالاخره یک قدمت تاریخی دارد چه نسبتی با فراز و فرودهای مرکز قدرت مورد بحث یعنی لار دارد. به عبارتی دیگر لازم است بررسی شود آیا رواج این نام ربط مستقیم به قدرت سیاسی لار در دوران گذشته دارد یا نه؟

وانگهی اگر بخواهیم از ربط عنوان لاری با قدرت صحبت کنیم، چرا از ربط (حداقل احتمالی) عنوان اچمی با ظهور قدرت‌های نوظهور منطقه‌ای سخن نگوییم؟ طبق چه منطقی تاکید بر عنوان لاری پمپاژی بر مبنای مناسبات قدرت تلقی می‌شود اما تلاش‌ها برای رسمیت بخشیدن به عنوان اچمی مخصوصا آنجا که با کوبیدن عنوان لاری است، یکسره واکنش جماعتی اسیر مظلوم قدرت «غالب و تمامیت‌خواه» یعنی لار نشان داده می‌شود. چگونه همه تلاش‌ها برای جا انداختن عنوان اچمی که از قضا بر عکس مثال کریستف کلمب حداقل در مقابل عنوان لاری وزن تاریخی ندارد، کاملا به شکل مبارزه فرودستان اسیر قدرت غالب ترسیم می‌شود و حداقل در تحلیل جایی برای اثرگذاری قدرت‌های نوظهور منطقه‌ای لحاظ نمی‌شود.

البته همه این سوال‌ها با ربط دادن مسأله به قدرت مطرح می‌شود، در حالی که غفوری همچنان که گفته شد؛ بحثش را بر پایه وجود مناسبات استعماری موهوم بنا گذاشته است.

گویا امثال غفوری حتی به این مساله توجه نمی‌کنند که بسیاری از مدافعان عنوان لاری یا لارستانی در کل منطقه، از جمله اخیرا محمد اورنگ یا اسدالله نوروزی، یا قبلا امثال احمد اقتداری یا لطفعلی خنجی، اساسا لاری نبوده و نیستند که بخواهند از زاویه و گفتمان استعماری مورد ادعای ایشان وارد بحث شوند.

لازم است اشاره‌ای نیز کنم به یک بدفهمی موجود از استناد مدافعان عنوان زبان لاری به نوشته‌های مستشرقانی که از عنوان زبان لاری یاد کرده‌اند. از آنجا که آثار مستشرقین در تحلیل مناسبات استعماری جایگاه مهمی داشته است؛ اخیرا گویا سعی می‌شود با برقرار ارتباطی نانوشته بین مناسبات استعماری غرب و شرق و مناسبات استعماری ادعایی بین لار و پیرامون، ارزش تاریخی استناد به وجود نام لاری در آثار مستشرقین زیر سوال برود.

اما غافل از این که در سوی مقابل عنوان لاری، هویتی تاریخی مشخص برای عنوان اچمی در آثار گذشته وجود ندارد. به عبارت دیگر اگر در تحلیل اثر ادبیات مستشرقین بر مبنای مناسبات استعماری، تلاش برای تحریف فرهنگ و تاریخ یا به محاق بردن عمدی یا غیر عمدی پاره‌ای از فرهنگ سرزمین مستعمره مطرح است، در بحث زبان لاری و اچمی، مدافعان عنوان اچمی هیچ سرنخی به دست نمی‌دهند که عنوان اچمی هم مطرح بوده است اما مستشرقین به عمد یا غیر عمد آن را نادیده گرفته‌اند و در نهایت اینگونه نتیجه‌گیری می‌شود که این عنوان لاری یاد شده در آثار مستشرقین ارزش تاریخی ندارد. یعنی بدین شکل سعی می‌کنند ارزش کلمه‌ای که بالاخره در متون تاریخی از آن یاد شده است را با کلمه‌ای بی‌ریشه تاریخی یکسان جلوه دهند.

(البته تمام این بحث بر این مبنا است که عنوان اچمی ریشه تاریخی همسان نام لاری ندارد).

فراموش نکنیم که به هر حال بخشی از مباحث مطرح شده به درست یا غلط، محوریت تاریخی دارد و اگر مدعیان عنوان لاری حداقل نشانی از این نام در تاریخ سراغ دارند ولی در سوی مقابل، مخالفان عنوان لاری نام تاریخی جایگزین که در اثر بی‌مبالاتی یا تحت تاثیر کارهای مستشرقین کم‌رنگ شده باشد را معرفی نمی‌کنند.

نکته نهایی اینکه چه بهتر بود غفوری ابعاد دیگر بحث را به رسمیت می‌شناخت و اینگونه یک‌سره بار اصلی تحلیل را بر مفهوم مناسبات استعماری قرار نمی‌داد.

در پایان، خلاصه‌ای از آن چه گفته شد را به عنوان جمع‌بندی ارایه می‌کنم:

از آنجا که هیچ‌گونه مناسبات استعماری را نمی‌توان در گذشته‌ی مورد بحث ما یا هم‌اکنون سراغ کرد، بنا گذاشتن تحلیل هر موضوعی در منطقه از جمله چالش عنوان زبان منطقه بر مناسبات استعماری لار-پیرامون کاری است از پایه اشتباه.

اگر بخواهیم مناسبات قدرت منطقه‌ای را در این چالش دخیل بدانیم، باید دید واقع‌بینانه به قدرت سیاسی حال و گذشته لار داشته باشیم و لار و طرفداران زبان لاری را صرفا سمت زورگوی معادله و طرفداران زبان اچمی را سمت مظلوم جلوه ندهیم. هر چند که جنبه مهم هویتی و مرتبط با قدرت سیاسی را در رفتار لاری‌ها در این چالش نمی‌توان نادیده گرفت، اما تناسب در پرداختن به نقش قدرت سیاسی در رفتار هر دو طرف بحث لازم است. در ضمن لازم است بررسی دقیقی در مورد نقش ساختار سیاسی متمرکز در لار در شکل‌گیری و ثبات عنوان زبان لاری بررسی شود.

وجود طرفداران عنوان زبان لاری در جای‌جای منطقه به غیر از خود لار که برخی مانند اورنگ اخیرا نقش مهمی در دفاع از این عنوان داشته‌اند و برخی مانند لطفعلی خنجی و احمد اقتداری که قبلا از عنوان لاری یا لارستانی استفاده کرده‌اند، تحلیل صرفا مبتنی بر قدرت سیاسی لار یا سلطه‌طلبی لاری‌ها را بی‌اعتبار می‌کند.

مطالب مرتبط:

http://www.gerishna.com/archives/98769

خروج از نسخه موبایل