رمانهای عاشقانه همیشه از پرطرفدارترین و پرخوانندهترین کتابهای موجود بودهاند. تعداد زیاد این نوع کتابها که در کتابخانهها و منازل دیده میشود، نشان از محبوبیت زیاد این نوع کتابها دارد. این نوع رمانها بعضاً بیش از حد سانتیمانتال (احساساتگرا) و غیر واقعی هستند و شخصیتها و محتوای داستانشان تا آن حد احساساتی و رویایی است که منطق داستان زیر سوال میرود؛ چرا که در یک لحظه «عشق» میآید و همه چیز گل و بلبل میشود و زندگی از این رو به آن رو میشود!
یکی از دلایلی که خیلی از جوانها دنبال این کتابها میروند این است که در زندگی واقعی، این کمبود عشق را به وضوح احساس میکنند. جوانی که نتوانسته است عشق را در خانوادهاش لمس کند و رابطه گرم و مهرآمیزی با پدر و مادرش داشته باشد، این کتابها برایش نوعی «مُسکّن» است که حداقل به طور سمبولیک خودش را جای شخصیت داستان ببیند و در خیال بتواند آن عشق نایاب را کمی لمس و احساس کند. البته این سرابی بیش نیست، چرا که تخیل هیچوقت جای واقعیت را نمیگیرد، و راه چاره این است که وضعیت موجود را بپذیرد و خودش را با محیط وفق بدهد. گاهی ممکن است شخص آنقدر تحت تاثیر شخصیت اول داستان قرار بگیرد که نوع حرف زدن و رفتار او تغییر کند یا حتی آینده او را دستخوش تحول کند!
دلیل دیگر آن را میتوان سادگی و قابل هضم بودن این رمانها دانست. البته این برای یک دانشآموز در مقطع راهنمایی یا دبیرستان میتواند شروع بسیار خوبی برای کتابخوانی باشد، چرا که دلنشین بودن موضوع داستان باعث میشود که این قشر به طرف کتابخوانی جذب شود. و چون از طرف دوستان معرفی و تبلیغ میشود، آنها انگیزهای دو چندان میگیرند تا در گروههای دوستانهی کتابخوانها پابهپای آنها جلو بروند. ناگفته نماند که بهتر است فرد همیشه در یک سطح نماند و سعی کند که به مرور کتابهای ادبیتر بخواند و پیشرفت کند. گاهی دیده میشود که با وجودی که سن شخص بالا رفته است، هنوز همان عادت قدیمی را دارد.
به هر حال، هر جا که کالایی کمیاب شود، متقاضی آن بیشتر میشود. وقتی چیزی فراوان در دسترس باشد، کسی برایش زحمت نمیکشد. مثلا همین فیلمهای هندی را ببینید که چقدر توی ویدیوکلوپها زیاد شده است. حتی در هند هم خبری از آن احساسات فراوان نیست. عجیب نیست که خود هندیها هم تا آن حد متقاضی این نوع فیلمها باشند، چرا که در هند یک کارگر زحمتکش به زحمت پولی جمع میکند و به سینما میرود تا پابهپای مردم داخل سالن، رنگی به زندگیاش بدهد.
از سری نویسندههای عامهپسند ایرانی میشود از «نسرین ثامنی» و «فهیمه رحیمی»، و در میان خارجیها از «سیدنی شلدون» و «دانیل استیل» نام برد. به نظر میرسد که هیچ کتاب عاشقانهای به اندازه «بامداد خمار» فتانه حاج سید جوادی در ایران تجدید چاپ و فروش نداشته است.
اما نویسندههایی هم هستند که داستانهایشان جدیتر و ادبیتر است، و طرح قویتر و بهتری دارند؛ که از آن جمله میشود از بزرگ علوی (چشمهایش)، سیمین دانشور (سووشون) و نادر ابراهیمی (بار دیگر شهری که دوست میداشتم ) نام برد. رضا امیرخانی رمانی دارد به اسم «منِ او» که مورد استقبال تعداد زیادی از کتابخوانهای گراشی هم قرار گرفت. از نویسندههای خوب خارجی میشود از چارلز دیکنز (آرزوهای بزرگ)، جین آستین (غرور و تعصب) و اسکات فیتزجرالد نام برد. اسکات فیتزجرالد یک رمان عاشقانه دارد که عنوان دومین رمان بزرگ قرن بیستم را به خودش اختصاص داده است و الآن دارد در کتابخانه عمومی گرد میخورد! «گتسبی بزرگ» را فراموش نکنید.