هفتبرکه: «عصری با کتاب و کلمه»، نشستی صمیمی و شاعرانه با اهل کتاب منطقه برای معرفی و نقد کتاب «کاکایوسف، ای پرنده تائب» مجموعه شعر صادق رحمانی بود. این نشست روز سهشنبه ۴ آذر ۱۴۰۴ در مؤسسه فرهنگی هنری هفتبرکه گراش با حضور جمعی از چهرههای ادبی و فرهنگی شهرستانهای جنوب فارس برگزار شد.
«در زمانهای که گفتگو به خاطر شرایط اجتماعی و سختیهای زندگی ناممکن شده است، نشست و برخاست با شاعران و اهل کتاب از ضروریات است.» این را محمد خواجهپور در ابتدای جلسه گفت و ادامه داد: «بانی این جلسه آقای محمد زارع هستند که فشار آوردند تا ما را از کندی در بیاورند و همچنین خانم فرجام که پیگیر جلسه بودند.»
نشست دو محور اصلی داشت: کتاب شعر تازهی صادق رحمانی با نام «کاکایوسف، ای پرنده تائب»، و شعرخوانی و صحبتهای حاضران.
زارع: صادق همیشه همان صادق است
محمد زارع، از فرهنگیان باسابقه لار، که چندی پیش کتابش «روشنای جان» در انتشارات همسایه منتشر شد (خبر در هفتبرکه) از دوستان و همراهان قدیم صادق رحمانی است. او به شکلی مختصر، نگاهی به شخصیت و آثار صادق رحمانی انداخت.
زارع گفت: «آنچه من میگویم شاید توضیح واضحات باشد، ولی نگاه من به عنوان یک دوست شاید کمی متفاوت باشد. من صادق را از دوران دبیرستان میشناسم. صفت بارز ایشان این است که همان صادقی است از دوره دانشآموزی میشناختم و تا امروز تغییر خاصی از لحاظ شاکله شخصیتی نداشته است. هنوز همان صبوری و وقار و بزرگی را دارد. ۱۰ سال قمنشین بود و طلبه شد، اما صادق همان بود. در روزهای جبهه که ما دچار غرور بودیم، صادق همان صفا و صمیمیت را داشت. بعد شاعر شد و با بزرگان شعر و ادب در جبهه و پشت جبهه مراوده داشت، همان صادق ماند. اولین اشعارش که چاپ شد، «با همین واژههای معمولی» باز همان صادق ماند. سال ۱۳۷۵ انتشاراتی زد و ۳۰ سال است تاکنون فعال است و آثار خودش به ۱۵ جلد رسید و باز همان صادق بود. وارد رادیو شد؛ به مدیریت رسید؛ از رانت استفاده کرد و ماشین فرستاد و ما رفتیم دیدارش؛ هنوز همان صادق بود. حالا هم دیگر مرز ۶۰سالگی را رد کرده است و به قول خودش سالدیده شده است، همان صادق مانده است.»
محمد زارع پس از مروری بر کتابهای رحمانی، از «انار و بادگیر» تا «کاکایوسف» و فعالیتهای مطبوعاتی او از «همساده» و «صحبت نو» تا مجله ادبی «چامه»، گفت: «تاریخ ۶۰ساله زندگانی صادق پربرگوبار است. انشالله که باز هم باشد و بدرخشد. او این صفا را در کتابهایش هم پوشانده و مردم هم پسندیدهاند.»
مهرابی: کاش صادق تکثیر میشد
دکتر ابراهیم مهرابی، استاد بازنشسته فلسفه، نیز در مورد زندگی شعری صادق رحمانی گفت: «من صادق را بیشتر به خاطر جنبههای پارادوکسیکالش دوست دارم. شعر صادق پر از خصوصیات شوپنهاوری است، اما وقتی همراهش به تفریح میروی، پر از شوخی و لغز است. اگر با او بگردی، دست خالی برنمیگردی. ما دو فیلسوف متفاوت در یونان داریم، هراکلیتوس و دموکلیتوس، که اولی فیلسوف گریان است و دومی فیلسوف خندان. رحمانی عصارهی این دو است.»
مهرابی در مورد کتابهای شعر صادق رحمانی نیز گفت: «در شعرهایش یک علقه عجیبی به یک آغاز مبهم دارد. یاد خانه، مادر، محله، جاهایی که میرود. یک حس نوستالژیک قوی در کلام صادق داخل میشود. این هنر است واقعا. و افرادی مثل من نمیتوانیم چنین بنویسیم. کاش صادق تکثیر میشد و کاش جامعه بیشتر قدر فکرهای اینچنینی را میدانست.»
نوبهار: صادق، عاشق چیزهای فراموششده
عزیز نوبهار، مدیر بنیاد فرهنگی نوبهار، سخنش را با تشکر از موسسه هفتبرکه برای اهدای ۵۲۰ جلد کتاب به کتابخانههای لارستان (خبر در هفتبرکه) شروع کرد. او سپس گفت: «ما در جبهه با صادق همرزم بودیم. او در پادگان ابوذر در سر پل ذهاب زخمی شد. صادق از اول صادق بوده و تغییر نکرده است. چه از آن زمان جبهه و چه الآن که دکتر است و با بزرگان حشر و نشر دارد.»
او سپس به رحمانی برای انتشار «کاکایوسف» گفت: «خوشحالم که مهر صادق به زادگاهش گراش به شعر صادق تبدیل شده است.» و بعد افزود: «جناب شیخ خود در جایی نوشته است: «من دوست چیزهای فراموش شدهام.» و به راستی که دوست چیزهای فراموش شده است . چرا؟ به خاطر زنده کردن کلمات و واژهها و اصطلاحات کهنه و قدیمی گویش گراشی و انتقال آن به آیندگان. شیخ شاعر ما با پیوند زدن واژهها و لغات قدیمی و کهنه به زندگی امروزمان، کاری بزرگ انجام داده که آیندگان بیشتر قدر این کار را میدانند.»
او با اشاره به کتابهای رحمانی، گفت: «البته «انار و بادگیر» برای من چیز دیگری است. درختی تنومند است که باقی آثار ایشان برگ و بار و میوه این درخت است. هنوز من شبها «انار و بادگیر» را زمزمه میکنم چون دوست چیزهای فراموش شده، همه آن چیزهای فراموششده را زنده کرده است. اشعار استاد دلنشین، ساده، پراحساس، رسا و روان است. من در عروسی فرزندم در تالاری در تهران، گفتم شعرهایی از انار و بادگیر را بخوانند و همهی مهمانان ذوق کردند، با این که معنی آن را نمیدانستند.»
آینهافروز: صادق الگو بود
مهدی آینهافروز، مسئول پیشین کتابخانه عمومی و رییس پیشین اداره فرهنگ و ارشاد گراش، از آشناییاش با صادق رحمانی گفت: «من خوشحالم که در یک زمان خوب و در یک مکان خوب بودم، در سالهای ۷۰ که دوستان باذوق و هنرمندی مثل صادق به طرف ما میآمد. هر وقت به گراش میآمد، ما را میکشاند اینطرف و آنطرف برای دیدن و عکس گرفتن. گل سرسبد برنامهها صادق بود و هر زمان که میآمد که یک شب شعر یا برنامه راه میانداختیم. زمانی هم با کریم خواجه و دوستان در نشریه همساده همکار بودیم. او الگویی برای شاعران و نویسندگان بود و اشعارشان را میآوردند تا او راهنماییشان کند.»
نوبت شاعران
نوبت به شاعران که رسید، عبدالرضا مفتوحی، شاعر محلیسرای لار، اولین جمع بود. او با یادی از احمدخان اقتداری، منصور پدرام و خلیل روئینا و سیدمصطفی کشفی شروع کرد و گفت: «خوشحالم که شاگرد استاد رحمانی هستم.»
پس از شعرخوانی او، منتظرقائم، شاعر جوان لار، نیز شعری از خودش خواند.
فرهاد ابراهیمپور، شاعر و روزنامهنگار اوز، پیش از خواندن شعرش گفت: «از آشنایی من با صادق چند سالی میگذرد. او به این ارتباطات اهمیت میدهد. وقتی انجمن ادبی تعطیل شد، این ارتباطات قطع شد متاسفانه. او بر خلاف خیلی شاعران، در یک سبک و سیاق نمانده و این ارزشمند است. مسیر صادق در هر گونه شعری، مرتب بالاتر آمده و کار کرده است و در دیگران هم تاثیر گذاشته است. ویژگیای که امروزه اهمیت زیادی دارد، توجه به زبان مادری است که برتری میآورد و غنای بیشتری دارد. صادق شاعر نوستالژی مهربان است و نه خشن و سخت. به همین دلایل، شعرهای ارتباط بیشتری با انسانها برقرار میکند.» ابراهیمپور در ادامه یک غزل فارسی و یک شعر اوزی از خودش خواند.
فتحی: فراگیری اشعار صادق
سجاد فتحی، رییس اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی گراش، در سخنانی کوتاه گفت: «اشعار صادق مهره مار دارد. من ابتدا فکر میکردم این اشعار گردآوری است، از این بابت که بسیار فراگیر بود بین مردم.» او سپس دوبیتی «تک تار کلی» را از کتاب «انار و بادگیر» با لهجهی گراشی خواند.
حنظله ربانی و سیدروحالله باقری، از روستای کل شهرستان لامرد، و سپس راضیه سیاح، رییس پیشین انجمن شعر چشمه گراش، آقای منفرد، اهل جویم و مشاور شهردار لار، در این نشست شعرخوانی کردند.
فرجام: کاکایوسف انسانیت مهجور را میکاود
صفا فرجام، مدیر فرهنگی دانشجویی مرکز آموزش عالی لارستان، یک پوستر برای صادق رحمانی هدیه آورده بود و در جلسه از آن رونمایی کرد. او سپس متنی را که تهیه کرده بود قرائت کرد: «در برابرِ نخلهای خسته از انتظار، میایستیم. باد، زمزمهای را از دهانِ خاک بالا میآورد: «کاکایوسف… دو تا تو، یکی من…» این نه نجوای یک پرنده ، که تَرَدُّدِ ازلی انسان است در آستانهٔ بازگشت. صادق در کاکایوسف به دنبال خود گمشده خویش است و لابلای کلمات و اشعار خود را و در واقع ما را و انسانیت مهجور را میکاود. و خواننده را در افقهای دور و نزدیک واگویههای خود به سرمنزل مقصود نزدیکتر میکند. او عشق را، وصال را، هجران را، تمنا را، چونان نقاشی به نقش شعر میکشد تا افق دید خوانندگان کتابش را به منزلگه آرام و امن زندگی برساند و در این وانفسای روزگار، روزی نو و روزگاری نو برای او بیافریند. آری، کاکایوسف را نباید خواند بلکه باید خورد و نوشید. شاید در این مسیر به آرامش رسید.»
نوبت رحمانی برای شعرخوانی و تقدیر
صادق رحمانی در انتهای جلسه از محمد زارع و صفا فرجام که برای برگزاری جلسه پایمردی کردند و همچنین حنظله ربانی که پیگیر برگزاری جلسه بود تشکر کرد و یک شعر از خودش خواند.
بخش آخر نشست، دو تقدیر از دو همراه موسسه در برنامههای مرتبط با کتاب و کتابخوانی بود: عزیز نوبهار، مدیر بنیاد فرهنگی، به خاطر حمایت از فعالیتهای فرهنگی حوزه کتاب؛ و از مریم فعلی، مدیر دبستان قمری گراش، به خاطر توزیع کتابهای بومی در نمایشگاه کتاب مدرسه و برگزاری مسابقات مشاعره در مدارس.
نوبهار نیز یک عروسک دستساز گراشی، ساخت خانم زینلپور در کارگاه هشفخ، را به صادق رحمانی اهدا کرد.
نشست صمیمی اهل کتاب با عکس یادگاری تمام نشد و گفتگوها تا ساعتی بعد از پایان نشست نیز جریان داشت.
