هفتبرکه ـ نازنین شبان: کودکی بسیاری از دههشصتیها در کوچه و بازی با دوستانشان گذشته است. دوستیهایی که با بچههای فامیل شکل میگرفت و در کوچه و با دوستی با بچههای همسایههای حتی چند کوچه آن طرفتر، گستردهتر میشد. بازیهای این نسل هم استفاده از دمدستیترین وسایل و اشیا برای خوش گذراندن بعد از مدرسه یا غروب جمعه در بسّ فسیل یا زمینهای خاکی صحرا بود.
مایهبازی و دارتیپا امکانات خاصی نمیخواست و برای همین میشد در هر جا فورا بساطش را پهن کرد. یکی دیگر از این بازیها که محبوب قلب خیلی از بچههای این نسل بود، تایربازی است. تایرهایی که از تراکتوری، ماشینی، موتورسیکلت و دوچرخهای جا مانده بود و بچهها به غنیمت میبردند تا یک بازی ساده و پرتحرک و مهیج بسازند. بازی البته بیشتر پسرانه است و وزن و ابعاد تایر شاید به کمتر دختری اجازه میداد این بازی را انجام دهد.
قِل دادن تایر مانند صاحب شدن یک خودرو بچهها را به وجد میآورد. یک جوری تمرین زودهنگام رانندگی هم بود. چرخاندنش در زمین خاکی و گرد و خاکی که بلند میکرد شوق و سرخوشی آن را برای ما چند برابر میکرد. آنچنان با آن تایرها در کوچه پسکوچههای کودکیمان میدویدیم انگار پشت فرمان ماشینهای آرزوهایمان، دوردورکنان و بوقبوقزنان در حال گذریم. دورکلاتیهای الان یک جوری شاید نسخهی امروزی همان بازی است و ما دههشصتیها برای نسلهای بعد به یادگار گذاشتیم.
حالا آن خاطرات و شور و اشتیاق بازی کودکانه با هر چرخش لاستیک در دلهایمان زنده میشود، انگار همین چند وقت قبل بود که در کوچهپسکوچههای محلهی کودکیمان در حال دویدن دنبال این تایرها بودیم و دوباره با یک «یادُش بَخِر» از آن یاد میکنیم.