لغزیان: امروزه با تاسی و اقتدا به بزرگان و ادارهکنندگان دولت و دین در این کشور و یا بهتر بگویم اقتدا کردن و تقلید از آنهایی که دنیا و آخرتمان دستشان است، جز راستی و راست گفتن، بایسته و شایستهی ما نیست؛ و سخنی غیر از این هم نتوان گفت و نباید هم نوشت. البته منظورم همین نوشتنِ گاه و بیگاه لغزهای راستکی جناب لغزیان است و الا سخن راستی در کشور باقی نمانده که مسئولین و حکومتیان تاکنون نگفته باشند!
راستکی نوشتن جناب لغزیان یک نوع اجبار است زیرا به غیر از نوشتن چارهای برایم در وقت بیکاری و نبودن مشتری در مغازه نمانده تا بتوانم دقایقی از قیل و قال بازار جزیره (بخشیدن از همکاران خودم، منظور همان مال جزیره است) جدا شوم و از کسب و کار دست بکشم و راحت و آسوده در منظر خوش خیال سفری به گراش داشته باشم و بتوانم با همشهریان و دوستان گپ و گفتی بنویسم. امکان دارد و شاید آنهایی که شناختی نزدیک از جنابش ندارند و یا چشمشان به رانتکی ناچیز از حکومت باشد و یا مثل بعضی دیگر که بی تنبک و کرنا دستمال به دست میگیرند و بی ساز دستمال بازی خود را میکنند و در عیش و مراسمهای دُر ملک حاضر میشوند، بگویند «لازم نکرده که از دور این چیزهای صنار یک غاز بنویسی! صبر کن هر چند وقتی که دو سه روزی برای دیدنی به گراش می آیی فرصت کافی خواهید داشت و میتوانی هر آن مقدار که توان داری و یا حتی خیلی بیشتر از درازی رودهات در گراش گپ و گفتگو داشته باشی.»
مگر سیدالطعام گراشی وقتی برای ما میگذارد؟
خوب، این هم دیدگاه و پیشنهاد عدهای از همشهریان ناآشنا و یا همان دستمال به دستهای فوق الذکر است، ولی این ناآشنایان همشهری باید بدانند در سفرهای کوتاه من به گراش و حاضر شدن در خانه مادربزرگ، هرگز امکان انجام چنین کاری برایم پیدا نمیشود، زیرا وقت کوتاه و کم است و طایفه سنگین و بساط صحرا و مهمانی و یا همان طبخ خودمان برقرار. خصوصاً از روزی که مدرس حوزه علمیه باقرالعلوم گراش، مهدی جعفری، با مقاله تحقیقیاش ما را در خوردن کباب حسابی قلقلک داده است! جسارتا پیشاپیش از خود شخص شخیص ایشان طلب بخشش دارم و پوزش، برای اینکه القابِ رسمی و متعارف در جلو اسمش ننوشتهام. البته برای این قصور دلیلی هم برای خودم دارم هر چند محکمهپسند نباشد: ایراد در این بوده که نه تنها با خودش بلکه با درجه و سلسله مراتب حوزوی ایشان نیز آشنا نیستم و هفتبرکه هم که خداوند دکانشان را از چشم حسود و رقبای تازه به بازار رسیده و سوپر دوآتشه ولایی در امان دارد، در زمان انتشار مقاله وزین این روحانی، با تیتر «سید الطعام» (اینجا) درجه و جایگاه حوزوی ایشان را مشخص نکرده بودند. منظورم ننوشته بودند که درجه حوزوی دارند یا نه و در اینجا من هم به حرمت جایگاه روحانی ایشان از القاب ثقه الاسلام، حجت الاسلام و یا آیت الله خودداری کردهام زیرا در مورد سلسله مراتب حوزه نمیشود شوخی کرد و از سر خود القابی به کار برد. نیروی انتظامی و یا ارتش نیست که بتوانی درجه را بالاتر ببری و از سر تعارف درجه مخاطب خود را بالاتر بگویی به امید دریافت برخورد بهتر در مقابل ادب و تعارفات شما!
بله، داشتم میگفتم. ایشان زحمت کشیدهاند مقاله علمی اسلامی با استناد به آیات و احادیث نبوی و معصومین درباره سیدالطعام نوشتهاند که در همین دکههای مختلف هفتبرکه منتشر و پخش شد و همچنین بسیار مورد توجه کثیری از خوانندگان گراشی و غیر گراشی قرار گرفته و طبیعتاً خیلی بیشتر هم مورد توجه جمع گروههای دورهمی فامیلی و رفقای ما قرار گرفته است. این گروههای دورهمی خالصا گراشی (که گاهگاه تغییر ماهیت میدهند و از دورهمی فامیل و طایفهای به دورهمی رفقا و دوستانی تبدیل میشود) آمدن دو سه روزهی ما به گراش را بهانه و دلیلی کردهاند برای رفتن به صحرا و باغ و طبخ تا یک دو روزی در دنیای دیگری باشند؛ کنار و فارغ از هر های و هوی خبرها و گرفتاریهای همیشگی دنیا و روزگارشان. حتی در بعضی از سفرها هنوز به چهاربرکه یا پلیس راه لطیفی، آنطرفِ شرق لار نرسیدهام که آدرس میدهند که: «فلانی از بندر آمده (منظور کشورهای جنوبی خلیج فارس است)؛ همه فلانجا جمع هستیم، لازم نیست بروی خونه مادربزرگت، مستقیم بیا همین جا!»
همچنین باید اذعان و اعتراف کنم که تمامی اعضای رسمی و غیر رسمی این دورهمیها از هر دو گروه به این مقاله عنایت داشته و مستفید شدهایم. بهرهمندی کامل جمعی ما از این مقاله حوزوی سبب شده است گروههای دورهمی ما بیش از گذشته به فرمایشات و توصیههای انسانساز دینی اهتمام و توجه داشته باشیم. البته این توجه بیشتر و افراطی همچنین تمام و کمال بافایده هم نبوده بلکه موجب شده دورهمی کمخرج باقله(باقلا)خوریِ جمع ما که معمولا با یاد «شاتم باقله» و آی و اویها بیخرج و هزینه و بی حرف و دردسر از شوخی و دست انداختن گذشته خودمان و یا با یادی از دوستان غایب همراه بود، کم کم تغییر ماهیت بدهد و به یک دورهمی اشرافی، فرهنگی و پرهزینه تبدیل شود! این تغییر ماهیت سبب شده ضرورت و عادت خوردن «سیدالطعام» آن هم از نوع کبابیاش در جمع به وجود و لازم آید و هم تثبیت گردد. لذا همواره منقل و سیخ و اَسی (لگن استوانهی سفالی گراش) از اجزاء لاینفک طبخ (صحرا و باغ رفتن گراشی) ما شده است.
مومن شدهایم به خوردن کباب
درست است که با تغییر دادن مآکولات طبخمان از باقلا یا برنج و ماشک و کلّه به سید الطعام، هزینهی دورهمی شدیدا بالا رفته (تورم جای خود دارد که به حساب نیاوردهام) ولی باز هم خدا را شاکریم که گفتگوی فرهنگی به جمع وارد شده و رونق گرفته است؛ به گونهای که در این گفتگوها گاهی بعضی میگویند که هنوز احادیث و روایاتی درباره مخلّفات همراه با سیدالطعام یا همان کباب گراشی خودمان شاید در کتابهای احادیث و یا در بطون و ورای تفسیر آیهها وجود داشته باشد ولی ما بیسوادیم و از آنها بیخبریم! تا اینجای کار من امیدوارم که فقط این احادیث و روایات در حد همین سیدالطعام برای دورهمی ما باقی بماند و به مخلّفات همراه کباب همانگونه که بعضی عوام تصور دارند و میگویند نرسد، و الا در چند روزی که برای دیدنی در گراش خواهم بود کار دستمان میدهند که جوابگو بودن بعدش یعنی در روز یوم الحساب که یوم تبلی السرایر نیز است، غیر ممکن خواهد بود. بار خداوندگارا! خودت قادر و توانایی! پس جمع کوچک دورهمی ما را از هر نوع پرخوری کبابی و مخلفات احتمالی همراه با این سیدالطعام الکباب در آینده در صحرا و باغهای گراش محفوظ و مصون بدار تا از هر چه معصیت احتمالی است به دور باشیم و تنها شکرگزار در خوردن همین سیدالطعام طیب و طاهر و حلال باقی بمانیم.
فی الواقع همگی ما بعد از انتشار مقاله ذی احترام مربوطه مومن و مسلمانا شدهایم، حتی تعداد اندکی از جمع که در زمره «الذین هم عن صلاتهم ساهون» قرار داشتند، شدیدا به آیات و احادیث کبابخوری مومن و معتقد و پایبند شدهاند، طوری که پس از به نیش کشیدن تکه کبابی از سیخ، هزار خدا بیامرزی را نثار درگذشتگان این روحانی محقق و همچنین نثار بانی خیّر گراشی حوزه علمیه باقرالعلوم گراش میکنند. جالب اینجاست که بعضی باور کردهاند که فرهیختگان و فعالین فرهنگی شهر همجوار به این شایعه دامن زدهاند که در احادیث و روایات، سیدالطعام در حقیقت همان کباب ماستی لاری بوده ولی چون حوزه علمیه باقرالعلوم در گراش است روایات و آیات در این باب را کامل منتشر نکردهاند و همچنین درخواستی از محققین و پژوهشگران حوزه علمیه لار داشتهاند که این موضوع را پیگیری کنند که تا اصل احادیث و آیات منتشر شود تا هرچه زودتر ابهامات و کجفهمیهای به وجود آمده درباره اصالت کباب لاری برطرف شود!
مهندس و تنور سنگی و گیسره
شاید باورتان نشود که در میان این شایعه راست و دروغ، یکی از اعضا گروه دورهمی ما که با گروههای دیگر هم در ارتباط است، از شرکت در دورهمی فقط دنبال درآمد و فایده کسب و کار خود میباشد. همین شخص که متاسفانه عادت ناپسند تف تک بازی هم در وجودش دارد، تازگیها پس از سالها دوری از مدرسه و گرفتن دیپلم ردی رفته، به دانشگاه مهمی در یکی از شهرهای اطراف گراش رفته و بعد از کلی هزینه و صرف وقت، مدرک مهندسی ساختمان گرفته و در گراش شرکت ساختمانی زده است. البته درباره ایشان بیانصافی نشود. ایشان تاکنون توانسته عضویت خود را در دفتر نمایندگی نظام مهندسی ساختمانی شهرستان گراش تثبیت نماید و صاحب مهر و امضای رسمی و قابل قبول در مراجع رسمی و اسمی ساختمانسازی بشود. ایشان در گروه دورهمی دوستان، «مهندس» است و باید هم ایشان را «مهندس» خطاب کنیم حتی اگر سر بازی حکم باشد. ناگفته نماند که ایشان تجربه کار مهندسی خوبی هم دارد. گویا یک دو تا دیوارکشی شالده و باغ در صحرا برای آشنایان خود در کارنامه دارد، ظاهرا آن هم بدون داشتن مجوز شهرداری بوده ولی انجامش داده است. همچنین خودش میگوید با همه کارفرماهایش درصدی کار کرده و کنتراتی کار اصلا قبول نمی کند.
خلاصه، این مهندس آمده تحریکات و تبلیغات خود را در گروه ما شروع کرده که: «بایست همگی دُنگی مایه بگذارید و پول جمع کنید که من یک تنور سنگی و ریگیِ درست به سبک و طرح تنور سنگی و ریگی حضرت ابراهیم(ع) که در روایات آمده و در مقاله فوق الذکر نیز به آن اشاره شده، برای گروه دورهمی خودمان بسازم که بتوان در آن یک گیسَرَه (گوساله) درسته و کامل در سنگ و ریگ آن کباب کرد و دیگر گروههای دورهمی در گراش انگشت به دهان شوند که چه تنوری و چه کبابی!» او با منتگذاری فیگور مهندسی خودش میگوید: «من از شما پولی نمیگیرم و پولی هم نمیخواهم. فقط به جای دادن دُنگ خودم، درصد ساخت از گروه دورهمی نمیگیرم و آن هم به شرطی که طرح و ساخت تنور به نامم شود و اجازه داشته باشم هر موقع مشتریهای آینده شرکت ساختمانیام که بخواهند این نوع تنور سنگی ریگی که به نام نامی حضرت ابراهیم(ع) متبرک شده را در موقع کباب کردن گیسرَ کامل (گوساله تمامقد) ببینند، بتوانم آنها را با خودم به سر تنور بیاورم و نشانشان بدهم.»
ما فکر همه چیز را کرده بودیم غیر از فکر این نوع مهندسین گُرمگیر و ابنالوقت در گروه دورهمی دوستانه. حقیقتا باید به دانشگاه پرورشدهنده این نوع مهندسین جایزه داد که این همه در فکر نوآوری، ابتکار و خلاقیت هستند و تنها فقط درصدی از هزینههای تراشیده از ساخت دستمزد میخواهند.
کباب را پخر نکنید
بخشیدن با خوانندگان باحوصله است که این مقدمه کمی به درازا کشیده شد. بالاخره کباب است و رسم کباب خوردن که در فرهنگ و تاریخ گراش جایگاه و مقامی ویژه و والایی دارد و نمیشود در دورهمی دوستانه و یا فامیلی آن را کوچک کرد و بیارزش. هر چند به قول نَهخالِ (بیبی یا مادر مادر): «کباب خَردَ وختی شو گُتن، رسمی شو گُتن. نِه چُن شما که وخت و بیوخت کباب تو سیخن. اَتِرسَم وختِ مُردَم اَتمَن بَرِ مُرذه مه (من) هم کباب اَتی و سیخ کباب اَگَردنی.» در دورهمی فامیل بیبی سخت مخالف خوردن کباب بیمناسبت است و اعتقاد دارد از روزی که گراش ار رسمش به در شده و وقت و بیوقت و بیدلیل کباب میخورند، کباب دیگر برای او مزّه و بوی قدیم ندارد و پِخِر (فراوان و کممنزلت) شده است. برای تغییر عقیدهاش درباره کبابخوری دورهمی از آیات و روایات از مقاله آقای جعفری هم گفتهایم ولی فایده نداشته است. لذا اگر جناب لغزیان از دورهمی کبابخوری نوشته، برای کلاس گذاشتن و یا افاده کردن نبوده، بلکه هدف نشان دادن تاثیر تغییر رفتار جمعی ما بوده و دیگر هیچ؛ و الا خوردن کبابی که به قول بیبی پِخر شده باشد، ارزش تعریف و تمجید ندارد.
و اما اصل موضوع!
چون در این مقدمه نامی از سیدالطعام آورده شده و همچنین اشاراتی به مقاله مفید آقای مهدی جعفری هم شده، لازم است که بیان کنم که قطعا و مطلقا مقاله ایشان مورد بحث این نوشته نیست و نقد و بررسی آن نیز موضوعیت این نوشته نیست! موضوع این نوشته مسائل اجتماعی دیگری است که در زیر پوست شهر گراش در جریان است و فقط در قالب طنز و لغز مطرح شده که خوانندگان آگاه به خوبی متوجه آن موضوعها میشوند. بنابراین لطفا و خواهشاَ فکر بدی نکنید و به خیالات هم وارد نشوید و یا زبانم لال مثل بچه معروف گراش نباشید که هر نوشتهای و یا کامنتی را که از جناب لغزیان در این رسانه منتشر میشود، به خود میگیرد و یک کلاغ و چهل کلاغ میکند و با قار قار فریاد برمیآورد که: «بله خودشه، خود خودشه! همین جناب لغزیان، همین خود خود دشمن خدا است!» و دشمن خدا هم بنا به تعریف و درس استاد فلسفه و منطق بازنشسته گراشی، دروغگو و کاذب است، یعنی وارونه و عکس مثل معروف دروغگو دشمن خداست. بنابراین به فرموده نباید سخنان این چنین شخصی به گوش گراشیهای همیشه مومن برسد که خدای ناکرده به شکّیات غیر مومنانه و ناخواسته گرفتار آیند، هر چند که نوشتهاش در موضوعات پیش پاافتادهای مثل مرغ و شتر و یا شترمرغ و یا کباب باشد.
لطفا نخواهید که به گردانندگان دکهی خبری و فرهنگی هفتبرکه فشار بیاورند و آنها را مجبور کنند و یا به آنها تفهیم نمایند که اگر نمیخواهید برق دکه هفتبرکهتان را در این گرمای خرکرنگ گراش قطع کنیم، شما بایستی سعی کنید که به نوشتههای لغزیانی این جناب لغزیان بیتوجه باشید و کمتر منتشر کنید و یا مثل چند ماه پیش و نوشته آخرش آن را به کل از سایت هفتبرکه محو کنید، حتی از آرشیوتان؛ هر چند ۱۷ ساعت از انتشار آن گذشته باشد.
نکند شان ما در حد همان شتر است؟
برای یادآوری خوانندگان، چهار ماه پیش یادداشت طنزی نوشته بودم به نام «شهزادگان شترزاد» که به گونهای طنز گفته بودم که مقام و جایگاه معاونت استان بزرگی مثل استان فارس خیلی بالاتر و مهمتر است که بخواهد برای افتتاح دفتر شرکتی که قرار است برای تعدادی از شترهای شیوخ قطر خدماتی انجام دهد، وقت بگذارد و بیاید شهرستان دو دهنه مغازه دفتری را که نه هنوز به دار است و نه معلوم که کی به بار میشود افتتاح کند. این کسر شأن این استان است. در ادامه هم کلی تعریف کرده بودم از نماینده گراشی مجلس که مهندس گاز است و برای یادآوری به این مهندس گاز اطلاعات و اعداد و ارقامی را که مدیران و مسئولین شرکت ملی نفت و شرکت گاز در رسانههای کشور درباره میدان مشترک گازی پارس جنوبی با قطر گفته بودند، بدون کلمهای کم و زیاد نوشته بودم.
باور نمیکنید که با چه شتاب و فرمانی از چند جا به مدیران هفتبرکه فرمان داده بودند و تهدید کرده بودند که بدون ثانیهای درنگ، مقاله فلانی را بردارید تا کسی نخواند! خوب شد که از ترس، زارگشان (کلمهای گراش است، شاید کیسه صفرا که ترکیدن آن از ترس در گراش اصطلاح شده) نترکید و الا مجبور به قصاصم میکردند. و هفتبرکه هم بدون درنگ و حتی گفتن یک چرا، مقاله یاد شده را بلافاصله از هفتبرکه محو و نابود کرد و تا به امروز هم جواب سلام مرا نمیدهند تا چه رسد به پرسشهایم که چرا مقاله مرا پس از انتشار و داشتن کلی خواننده بعد از ۱۷ ساعت سانسور کردید! به پرسشها که جواب ندادهاند هیچ، جواب سلام که در اسلام واجب است نیز نمیدهند!
البته خیلی این طرف و آن طرف پیگیری کردم تا حساب و کتاب دستم بیاید که چرا جلو انتشار مقاله مرا گرفتهاند و نگذاشتهاند که با همشهریانم گپ و نوشتهای داشته باشم ولی بیفایده بوده است. ولی حدس میزنم حتما کسی که شاید رانت و منافعی داشته، بیش از حد قارقار کرده و مسئولین محترم شهرستان و استان و اصحاب هفتبرکه مشترکا برای خاموشی آن قارقار بیجا و ناهنجار، چاره را در آن دیدهاند که مقالهی مرا اُفینا (کلمه دیگری به گراشی که به معنیِ به هوا بردن و نابود کردن نزدیک است) کنند.
خوشبختانه اخیرا خبرگزاری مهر، وابسته به سازمان تبلیغات، مطالبی در ارتباط با سیاستهای قطر و اسرائیل و آمریکا نوشته که دل مرا خنک کرده، چون واقعا دلم میسوخت که برای چند تا شتر شیوخ قطری بیایند در گراش از انتشار مقالهام جلوگیری کنند. اگر دوست دارید، بروید نوشتههای خبرگزاری مهر را بخوانید (مثلا اینجا).
شتر دیدی… به من چه!
از آنجایی که النجاه فی صدق است و برای جلوگیری از نرسیدن زحمت و دردسر بیشتری به هفتبرکه و امکان تماس مجدد جناب لغزیان با آنها، ایشان از ادامه نوشتن «اندر حکایات مندوب الخیّرین و موید الحاکمین» خودش (بدون هیچ فشار و درخواستی) پشیمان شده و نوشتن آن را ادامه نمیدهد. همچنین از نوشتن موضوعاتی مثل سرمایهگذاری شتری و یا قطع شدن مکرر برق خودداری میکند زیرا نوشتن و یا اشاره کردن به این موضوعات برای بعضیها در گراش خوشایند نیست و برای هفتبرکه هم دردسر دارد. مثل اینکه یک گراشی در امارات بیاید درباره عملیات ثروتاندوزی بعضی از آقازادههای ایرانی در دبی بنویسد. اگر به نوشتن در مورد این فعل حرام ادامه دهد، هم آقازادههای ایرانی را از خود میرنجاند، و هم باید جوابگوی دبی باشد که چرا جلو آمدن سرمایهگذاری خارجی را به این کشور میگیرد! درست همان نظری که به نوشته پیشین جناب لغزیان در استان و گراش داشتند.