هفتبرکه – فرشته صدیقی: نوای گرم و حزنانگیز در میان ازدحام جمعیت در کوچه و خیابان همراه با عطر گلاب و دود اسپند، خاطر اغلب ما را به سمت مراسم «چاسیخوانی» روانه میکند. احتمالا اکثر ما تا به حال ابیات یا فرازهایی از «چاسی» یا «چاوُشی» را شنیدهایم.
برمیگردم به چند سال پیش، به بعدازظهری در شهریورماه که پدر و مادرم از سفر حج برمیگشتند. با آقای باقرپور هماهنگ کرده بودیم که رأس ساعت مقرر در ورودی بلوار اللهقلیخان حاضر باشند. فکر نمیکردم آنقدر شلوغ شود. صدای خوش چاسی و عطر گلاب و اسفند فضا را پر کرده بود. من دلتنگ و مشتاق دیدار عزیزانم، دست پسرک بازیگوشم را سفت چسبیده بودم که هوس شیطنت به سرش نزند. یک آن مشغول جواب سلام و چشمروشنی شدم و تا به خود آمدم دیدم دستی در دستم نیست. هراسان در پیاش دویدم. آنقدر همهمه و نوای چاسی بلند بود که صدا به صدا نمیرسید. ناگهان چشمم به گوشهای افتاد: وروجکِ مفقود کنار خالهاش، ز غوغای جهان فارغ، در حال خوردن شکلات بود و منی که بین گریه و خنده گم مانده بودم.
تاریخچهی چاسی و چاسیخوانی
چاسی (چاوُشی) آواز و نوایی است در مذهب شیعه که هنگام بدرقه یا پیشواز زائرین اماکن مذهبی سر داده میشود و بدون همراهی ساز اجرا میگردد. این سنت که قدمت آن را به دوران صفوی میرسانند، در برخی از نقاط کشور همچون استانهای خراسان، بوشهر، هرمزگان، خوزستان، فارس و مازندران رواج بیشتری دارد. برخی منابع، علّامه مجلسی را پایهگذار این آیین معنوی معرفی کردهاند. این آیین قدیمی در تاریخ ۱۷ اسفندماه سال ۱۴۰۰ در فهرست میراث ناملموس کشور به ثبت ملی رسیده است.
در واقع رسالت چاسیخوان یا چاوُش، اطلاعرسانی در مورد سفر زیارتی شخص یا اشخاص به غائبین و نیز ترغیب حاضرین به زیارت و شور و حال بخشیدن به مراسم است. چاسی معمولاً توسط مداحان و ذاکرین اهل بیت خوانده میشود. این آئین، چنان که گفته شد، در مراسم بدرقه یا پیشواز حجاج و زائرین عتبات عالیات و مشهد الرضا و همچنین اعلام عزاداری و روضهخوانی در منازل و اماکن اجرا میشود. به این صورت که ساعتی قبل از شروع و برپایی مجلس عزاداری و روضهخوانی، به واسطهی چاسی به اطلاعرسانی و دعوت از غائبین میپردازند.
در مورد سرایندگان اشعار چاسی اطلاعات دقیقی در دست نیست. این اشعار سینهبهسینه و نسلبهنسل از گذشته به جای مانده و در طی این مسیر، دخل و تصرفات زیادی نیز در آنها راه یافته است. این اشعار معمولا عامیانهاند و گاه از نظر وزن و قافیه مشکلاتی هم دارند. شاید به خاطر رفع این مورد، آخر هر بند و بیت صلوات گذاشتهاند و حاضرین نیز با ذکر صلوات، چاسیخوان را همراهی میکنند.
چاسیخوانی در گراش
از سالیان خیلی پیشتر، چاسیخوانی در گراش نیز رایج و متداول بوده و کماکان جایگاه و محبوبیت خود را در فرهنگ و رسوممان حفظ نموده است. البته چاسیخوانی در گراش به مراسم زیارت و عزاداری خلاصه نمیشود. از دیرباز در مراسم عروسی نیز مدعوین و اطرافیان داماد برای بردن عروس، داماد را در بخشی از مسیر به صورت پیاده با نوای چاسی تا درِ منزل عروس همراهی میکردهاند. این سنت این روزها کمرنگ شده و رو به فراموشی است.
از میان چاسیخوانهای سالهای گذشته میتوان به اکبر رنجبر (معروف به اکبر مد اکبر)، غلامعباس فیروزی (معروف به غلمباس کلجمشید)، حاج حسین فیوضات، مشهدی محمدباقر سعیدی، عبدالله فخری (معروف به عبدالله مطلب)، حاج عبدالحسین ایزدی (معروف به حاج عبدل مش مئرضا)، حاج علی ایزدی (معروف به حاج علی مش مئرضا)، حاج اکبرشاه اندیشه و حاج حسن ملّایی (معروف به حاج حسن علی ملّا) اجرا میگشته است.
در حال حاضر نیز سنت چاسیخوانی با نوای کسانی چون بلال حجازی، حاج قدرتالله شایگان، حاج محمدعلی اسدی لاری، احمد موسوی، اسکندر امانتی، حسن باقرپور، سید مجتبی معصومی، مرتضی فتوحی و غلامعباس راهپیما استمرار یافته است.
گپی با دو تن از چاسیخوانهای گراشی
احسان نوبهار که در مراسم آشنایان چاسی میخواند، میگوید حس خوب شنیدن چاسی در کودکی در او رخنه کرده است. او ما را با خود به سالها پیش میبرد: «سال ۱۳۵۶ من بسیار کوچک بودم و هیچ ذهنیت و تجربهای از چاسیخوانی نداشتم. ظهر گرم تابستانی در منزل خواب بودم، منزل پدرم حاج عبدالحسین نوبهار که آن زمان نیمش حسینیه بود و به مراسم و عزاداریها اختصاص داشت و نیم دیگرش به سکونت خانواده. این موقوفه حسینیهی «حاج شریفا» نام داشت. در عالم کودکی بین خواب و بیداری صدایی به گوشم خورد که با آوازی گرم و دلنشین میخواند: «آیا کسی هست که کند یاری حسین؟» آنقدر این لحن گیرا و دلنشین بود که در وهم خود به خواب میشنیدم و از شنیدنش غرق در لذتی کودکانه بودم.
«کمی که گذشت، صدا برایم واضحتر و واقعیتر شد. برخاستم و به حیاط سرک کشیدم. دیدم روحانی رو به قبله ایستاده و با صدایی رسا آوازی سر میدهد که بعدها فهمیدم چاسی نام دارد. کمکم حسینیه پر شد از همسایگان و اشخاص پیر و جوانی که با نوای خوش چاسی به مجلس روضهخوانی ما آمده بودند. بعد از گذشت سالها، هنوز آن آوای خوش و گیرا در ذهنم واضح و قابل لمس مانده و خاطرهای زیبا ساخته است.»
با همکارم، فاطمه یوسفی، به منزل قدرتالله شایگان میرویم تا تجربیاتش را از چاسیخوانی بشنویم. او فرزند غلامحسین و متولد ۱۳۳۶ و ساکن گراش است.
شایگان از اولین تجربهی چاسیخوانیاش میگوید: «۱۸ساله بودم که برای اولین بار چاسیخوانی در جمع را تجربه کردم. منزل مشهدی اکبر وقارفرد بودیم و عروسی پسرشان بود. در مراسم بدرقهی داماد یا همان «دما جا بُرده» خودمان. با استقبال حضار مواجه شدم و پس از آن اشتیاق و علاقهای وافر دست داد برای ادامه تا در مناسبتهای مختلف بخوانم، از جمله در مراسم کتلگردانی روز عاشورا، مراسم زیارتی، شروع روضهخوانی و عروسی.»
شایگان هم منبع و کتابی برای اشعاری که میخواند ندارد و شعرها را از کودکی شنیده و به یاد سپرده است. «اما گاهگاهی برای تهیهی اشعار مرتبط و مناسب به آقای حاج ابوالحسن حسینی رجوع میکنم. حاج ابوالحسن شاعر نیست. یکی از قدیمیهای مذهبی و آگاه به اشعار و متون دینی است.»
از او که سابقهی بلندی در چاسیخوانی دارد میپرسم آیا این آیین از گذشته تا امروز دچار تغییر خاصی شده؟ نگاهش عمق میگیرد، انگار که ذهنش فلشبک اساسیای خورده باشد. میگوید: «در گذشته مراسم چاسیخوانی پر از شور و حال بود. به هر عنوان و مناسبتی، نوای چاسی که بلند میشد، هر که را میدیدی اشکش از دیده روان بود. شاید دلها پاک و صافتر بود یا هر چیزی. مدتی پیش در سفر کربلا به تلّ زینبیه که رسیدم، یک آن به خودم آمدم و دیدم دارم میخوانم و صدای گریهی همراهان بلند است. آن نوا بیاختیار از دل و جانم برخاسته بود.
خانمش هم این را تایید میکند: «حاجی میگوید دیگر پیر شدهام و صدا ندارم. ولی آن روز از صد تا مداح بهتر و گرمتر خواند.»
نمونههایی از اشعار چاسی
چاوشی با توجه به موضوع و نوع مراسم اشعار خاص و متعددی دارد. نمونههایی از این اشعار را مرور میکنیم:
فرمود خدا فرشتهها را صلوات
فرمود خدا فرشتهها را صلوات
اول به مدینه مصطفی را صلوات
دوم به شَهِ نجف سلامی بکنیم
رخسار علی، شیر خدا را صلوات
زهرا که ندانیم کجا تربت اوست
یادآور بهترین نساء را صلوات
از ما همه بر امام مسموم سلام
مظلوم امام مجتبی را صلوات
مظلوم دگر، امام در خون خفته
افتاده به خاک کربلا را صلوات
اول به مدینه مصطفی را صلوات
اول به مدینه مصطفی را صلوات
دوم به نجف شیر خدا را صلوات
بارها گفت محمّد که علی جان من است
هم به جان علی و هم به محمد صلوات
خدا گواه است که ما چهها داریم
از آنکه میل سوی خانهی خدا داریم
دگر خیال مدینه اگر خدا خواهد
سپس که آرزوی شاه نینوا داریم
به جانم میوزد بوی مدینه
به جانم میوزد بوی مدینه
دلم پر میزند سوی مدینه
مدینه داغدار و دردمند است
مدینه سرفراز و سربلند است
ز دیوار و زمین و کوچههایش
صدای نالهی زهرا بلند است
مدینه، شهر عشقی شهر نوری
تو غم داری ولی خیلی صبوری
تو داری خاطرات تلخ و شیرین
تو داری سینهای پرسوز و غمگین
تو دیدی مرتضی را دستبسته
و زهرا را دل و پهلو شکسته
تو داغ فاطمه در سینه داری
تو رازِ سیلی اندر کوچه دانی
این چند عکس را عکاسان هفتبرکه از چاسیخوانهای گراش در آرشیو داشتند. شما هم اگر چاسیخوانهای دیگری را (چه از قدیم و چه امروز) میشناسید و عکسهایی از آنها دارید، ما را در تکمیل این لیست کمک کنید.