هفتبرکه – مریم مالدار: قطعاً برای شما هم پیش آمده که قبل از رفتن به مراسم مهمانی یا به قول بزرگترها «خش و بد دنیایی»، مادرتان بگوید: «خاب چه ابروم حالا؟» همین سوال ارثی «چه ابروم حالا» به ما جوانها هم رسیده که متناسب با «چکده خجالتش موئه» سر و ته هدیه را هم میآوریم. میماند یک دغدغهی دیگر که به همین سادگی نمیتوان حلش کرد: «حالا چه بَر بکنم؟»
قصهی «سِر کَند در برده» حالا دیگر مرسوم نیست و بیشتر مردم این روزها ترجیح میدهند به جای دستمال (هدیه) پول ببرند؛ هر مقداری که طرف آورده، قدری بیشتر! اگر پنجاه آورده، میشود صد؛ و اگر صد آورده، میشود صد و پنجاه یا دویست. دقیقا همین چرخه تا وقتی که زنده هستید و رفتوآمد دارید، ادامه مییابد؛ مگر اینکه یکی از طرفین جرات کند و قطعکنندهی این چرخه باشد. به قول مادر، «هیچی مون کسی پش کسی ول نابه»؛ یعنی اگر چیزی برای کسی بردی، طرف مجددا به ارزش ریالی همان کالا یا کمی بیشتر برایت جبران خواهد کرد.
با این حال با قاطعیت میتوان گفت گرچه حکایت سِر کَند به پایان آمده، اما دستمال در بُرده به قوت خودش باقیست و وارد مرحلههای جذابی همچون پولآرایی، شکلاتآرایی و گلآرایی (و باور کنید یا نه، پمپرزآرایی!) شده و دهها صفحه اینستاگرامی فعال شدهاند تا کارتان را با هر سلیقهای راه بیاندازند.
خارج از درستی یا نادرستی مسائل فوق که بعدا دربارهاش خواهم نوشت، قدیمیها خاطرههای جالبی از دستمال در بُرده دارند خصوصا در عروسیها که تعداد مهمانان زیاد بوده و هدایا بینام. بعد از عروسی، صاحب عروسی میماند با کوهی از شکلات که خوب و بد، تاریخدار و بیتاریخ همه و همه قاطی بود بی آنکه بداند کدام جعبه شکلات هدیهی کدام مهمان بوده! وجود چند شخص تِره و حریف در هر فامیل با حافظه تصویری بالا در اینجور مراسم کمک دوچندانی به صاحب عروسی میکرده تا بعد با استناد به حرفهای معتمد، در پرسش «چه شز بر ببرم حالا» در نماند.
بعد از سیستم اسکنر چشمی و خطاهایی که در انتقال شفاهی اطلاعات وجود داشت، مردم تصمیم گرفتند از سیستم مکتوب استفاده کنند، بدین شیوه که یک دفتر و چند خودکار را در «اتاق دسمالی» (محض احتیاط، اتاقی که در آن دستمالها را میگذارند) گذاشته بودند و معتمدین انباردار بعد از بردن شیرینیها به آنجا، اسامی افرادی را که شیرینی آورده بودند همراه با مقدار پولی را که ضمیمهی شکلات بود مینوشتند برای روز مبادا تا سندی مکتوب داشته باشند. با وجود پیشرفت علم در همهی زمینهها، همچنان وجود چنین اشخاصی در عروسیهای گراش ضروریست. اشخاصی که شاید تحصیلات بالایی هم نداشته باشند اما مثل کامپیوتر همهی دادهها را بی چون و چرا دریافت میکنند. آنقدر حواسشان جمع همهجا هست که میدانند بین بیست-سی نفری که پشت بام مشغول برنش هستند، چه رقم اسکناس و چه تعدادی روانهی پایین میکنند و همزمان افراد چه شکلاتی دارند و چه تعدادش را برنش میکنند.
سیستم پیشرفتهتری که با فراگیر شدن موبایل ابداع شد، مستندسازی با فیلم است. بدین ترتیب که مثلا در جشن تولدها، یک نفر مامور میشود که از تمام مراحل باز کردن هدیهها فیلمبرداری کند تا سر فرصت، این مستندات بررسی و از اطلاعات موجود در آنها فیشبرداری شود.
در اهمیت وجود این اشخاص انباردار و مستندساز، خاطرهای زیرخاکی با قدمت حدودا هفتادساله تعریف کنم:
قدیمترها در عروسی به جای برنش شکلات که امروزه بیشتر مرسوم است، از مخلوط بادام رنگ شده و نُقل و پولهای سکهای یک قرانی، نیم قرانی و… استفاده میکردند؛ درست مثل الان که مقداری از شکلات و پول را برنش میکنند و باقی را به مادر عروس یا داماد تحویل میدهند، قدیم نیز کمی از بادام را میریختند و باقی را به معتمد تحویل میدادند. از آنجایی که بادامها را در دستمال میپیچیدند، هنگام تحویل به صاحب عروسی مجبور بودند دستمال بزرگتری روی زمین پهن کنند که دیگران بادام و نقل و سکه ها را از دستمال خودشان به روی دستمال بزرگتر یا شمدی که پهن بود خالی کنند.
در یکی از عروسیها معتمد میبیند هنگام خالی کردن بادامها، یکی به جای بادام سبز، هستهی زردآلو خالی میکند. با زیرکی و آرامی پایین دستمال او را میگیرد و سرش را بالا میآورد تا ببیند دستمال به که ختم میشود تا بعدا به صاحب عروسی بگوید و به قولی، «تلافی باشد و گله نباشد» بشود.
مادرم تعریف میکند: «حدود ۲۰ سال پیش در عروسی خواهرت، از بین تمام مهمانها فقط یک نفر توفیلَک آورده بود (در پرانتز بگویم ۲۰ سال پیش، توفیلَک و سَفاری دو تا از برندهای لاکچری بودند). بعد از عروسی و جمع و جور کردن وسایل، باید فکری به حال شکلاتها میشد. قبل از اینکه اعضای خانواده بروند، سراغ «خش و بد» کردن شکلاتها بر اساس خارجی و ایرانی، تاریخدار، کمتاریخ و حتی بیتاریخ بودند. به آنها گفتم فقط میدانم توفیلک را که آورده، و بقیه را نه!
با اصرار بچهها توفیلک را باز کردیم. چشمتان روز بد نبیند. اگر سنگ را لای کاغذ پیچیده بودند نرمتر بود! خود کارخانهی شکلاتسازی توفیلک حتی در خیالاتش هم نمیگنجید یک بسته شکلات برندش بعد از انتهای تاریخ انقضا اینقدر خانه به خانه و مراسم به مراسم بگردد و مصرف شود! البته نه تنها توفیلک، که سرنوشت همهی هدایای چرخشی همینقدر تیرگی و نگونبختی است.
خدا رحمت کند زن خال محدلی را. خاطرهای از او هست که همیشه نقل میشود:
سه بار با فاصله زمانی تقریبا کم (طبیعتا آن روزها دید و بازدید یا همان «و سروخت یک چده» بیشتر بوده تا الان) فردی به دیدارش میرود. بار اول برای آنکه دستش خالی نباشد به عنوان دستمال کله قند میبرد. بار دوم هم که یادش نمیآمده بار اول چه برده، باز هم کله قند را در دستمالش میپیچد. بعد از چندین روز یا حتی چند هفته که باز میخواسته به دیدن زن خال محدلی برود، باز هم از روی فراموشی، برایش کله قند میبرد. وقتی میرسد و دستمالش را تحویل میدهد، زن خال محدلی در جوابش میگوید: «داااامو، حالا سه کلات بمبونی.» شخص که نمیدانسته دقیقا معنی جمله چیست، میپرسد: «یعنه چه؟!» و در جواب میشنود: «کش اولی سر کند، لئدو سر کند، حالا ام سر کند؟»
سر کند هم مانند دیگر کالاها بسیار در گردش بوده تا اینکه رنگش از سفید به زرد تغییر کند. البته شاهدان عینی میگویند زرد شدن کله قند هم پایان کار آن نبوده و برخیها با ترفند کادوپیچ کردن آن، باز هم آن را به چرخه برمیگرداندند؛ تا اینکه روزی، جایی، کسی آن را باز کند و تصمیم بگیرد کله قند بختبرگشته را به سکنجبین بدل کند.
از دیگر ترفندهای قدیمی که شنیدنش خالی از لطف نیست، چسباندن آدامس به کنارهی کمپوت بوده است. کمپوتهای آناناس، هلو و گیلاس که صِرفا برای عیادت کردن بود و یا «تاک» دستمال، طبیعتا بعد از انقضای تاریخ مصرفشان، باد میکرد. برای اینکه کمپوت را به چرخه حیات بازگردانند، با قوطیبُر خیلی ریز کنارش را باز میکردند تا ورم قوطی بخوابد و بعد با آدامس صحنهی جرم را میپوشاندند! حقا که هنر نزد گراشیهاست…
مخلص کلام اینکه یک قانون بایستگی دستمال وجود دارد که میگوید دستمال دریافتی هیچگاه خورده و از بین نمیرود بلکه از خانهای به خانهای دیگر و یا از شکلی به شکل دیگر انتقال مییابد.
شما هم اگر خاطراتی از این دسمالها دارید و یا شنیدهاید برایمان تعریف کنید. هر چند مزهی گفتن و شنیدن این خاطرات از زبان و با صدای بزرگترها شیرینتر است. پس اگر نوشتن خاطره، حق مطلب را ادا نکرد، میتوانید از آنهایی که خاطرات را نقل میکنند، فیلم بگیرید و آن را در صفحه خودتان منتشر کنید. یادتان باشد در کنار انتشار، صفحه هفتبرکه را هم تگ کنید تا با هم خاطرهبازی کنیم: Instagram.com/7berkeh