هفتبرکه – غلامحسین محسنی: نخستین موضوع در پژوهش، راستی و صداقت است. این مقوله آنگاه نمایان میگردد که تعصب، جانبداری و یکسونگری در پژوهشگر نباشد. اینکه به کنکاش در تاریخ «لار فارس» پرداختهام، از سر تعصب و خدای ناکرده، بداندیشی به لار و لاریان نیست، بلکه از روی دوستی و علاقه به سرزمینی است که در آن بالیدهام. چون پراکندهنویسیها، پردهپوشیها، ناراستیها و متناقضنویسیهایی در کتب تاریخ این سرزمین دیده و خواندهام، سالها در حال مطالعه تاریخ، به ویژه تاریخ محلی میباشم. تاکنون در هیچ کتاب تاریخی، این همه ناهمگونی و تناقض ندیدهام، که درباره تاریخ «لار» شاهد هستیم! این موضوع بود که مرا به توجه بیشتر واداشت. هر چه پیش رفتم، بر ابهامات افزوده گردید. جالب اینجاست که حتی تاریخنگاران کنونی لار هم به جای کاستن از این پیچیدگی و پوشیدگی، به آن دامن هم زدهاند! این فکر که چرا پس از گذشت دهها سال، تلاشی برای زدودن تاریخ خود از افسانه و بازنویسی تاریخ راستین این سرزمین صورت نمیگیرد، ذهن مرا به خود جلب کرد. همیشه فکرم در تلاش بود که بداند چرا مردم این بوم همچون دیگر شهرها نباید از تاریخ راستین خود باخبر باشند؟ افسانه را تاریخ دانسته، مردم خود و حتی دیگران را به پذیرش آن به جای تاریخ خشنود کردهاند. آن هم افسانهای بیپایه و بنیان در میان افسانههای ایران باستان! این شیوه چه نتیجهی مثبتی برای لار به ارمغان آورده است که باز هم به ادامهی آن میپردازند؟
هدف از نوشتن کتاب «خطه لار…» و «ذرهبین تاریخ» در این سایت (گریشنا) نیز همین بوده و است. ما کاری بر پایه تاریخ علمی آغاز کردهایم و در اندازهی توان آن را دنبال میکنیم. اگر تاریخخوانان و تاریخنگاران امروزینِ این سرزمین به آن روی خوش نشان ندهند، این «غول» به چراغ باز نخواهد گشت! من نیز ناخشنود نبوده و نیستم. چرا که آیندگان داوری خواهند کرد. هدف ما آگاهی مردم از تاریخ راستین پدران و اجدادمان است. تا راه رفتهی آنها را که به کامیابی و بهروزی نینجامیده، تکرار نکنیم. اکنون فرصتی ناخواسته از خیزش دوبارهی بیماری «کرونا» دست داده است تا مردمِ در خانه نشسته، پارهای از وقت خود را به مطالعه بگذرانند.
هدف از برپایی «ذرهبین تاریخ»، به چالش کشیدن تاریخ محلی به ویژه «تاریخ محلی لار» بوده و است. تاریخی که «غرابتی دارد». «قاضی غفاری» در سال ۹۷۲ ه.ق. صفحهای از کتاب تاریخ خود را که در هند نوشت، به سلاطین «جزیره لار» در خلیج فارس اختصاص داد. او از وجود شهری در فارس با همین نام بیخبر بود. و از منبع خود نیز نامی نبرد. میتوان گفت نخستین کسی که سی و چند سال بعد، از وی اقتباس کرد «امین احمد رازی» بود. او به مکان جغرافیایی لار توجه نکرد ولی چون «تفاوت فاحش در مدت» از زمان حاکمیت «گرگین لاری» با «گرگین میلاد» عصر اساطیری کیخسرو کیانی دید، آن را باز گو کرد. شوربختانه به این موضوع توجه نگردید. چون برای کسانی که مکان جغرافیایی «لار» برایشان مهم نبوده، پس و پیش نام یک فرد (گرگین) در چند هزار سال هم قابل چشمپوشی است. ولی برای پژوهشگر تاریخ علمی، اینگونه نیست.
زمانی که «روانشاد اقتداری» درسال ۱۳۳۴ه .ش. «لارستان کهن» مینوشت،کتاب «هفت اقلیم، رازی» را نخوانده بود! (دست کم، من چنین میپندارم) زیرا استاد نوشته: «چنین کتابی دیده نشده است(!) و آنچه به نام هفت اقلیم میشناسیم هفت اقلیم امین احمد رازی است(!) که مربوط به لارستان و سلاطین میلادی محلی لار نیست وانگهی مؤلفش هم لاری نیست (گویا هر کسی باید تاریخ شهر خودش را بنویسد! متأسفانه این برداشت هنوز در میان خوانندگان دیده میشود!)» (لارستان کهن ص۱۳۰، ۱۳۷۱).
در حالی که مرحوم «سید علاءالدین مورخ لاری» که «تاریخ لارستان» را در سال ۱۳۳۶ ه.ش. نوشته، آن کتاب را خوانده، و همان ایراد را بر «غفاری» وارد کرده است. مرحوم «مورخ لاری» مینویسد: «هفت اقلیم که تقریبا چهارصد سال پیش نوشته شده و مؤلف آن بطوریکه ذکر میکند وضعیت قدیم لار را از کتاب جهانآرا نقل میکند،که گویا لاری بوده [به حواشی فصل پنجم کتاب تاریخ لارستان ص ۱۳۱ که توسط دکتر وثوقی نوشته شده، مراجعه نمایید، تا دنبالهی سردرگمی را شاهد باشید.]… و نام انسال وذراری گرگین نیز آن کتاب نوشته است، که با شجرهنامه گرگین میلاد و عقابش که نگارنده این کتاب (مورخ لای) از تاریخ قدیم لار (!) بدست آورده مغایرت دارد…. و تعداد آنها نیز از شجرهایکه نگارنده در این فصل مینگارد بسیار کمتر است و صحت و سقم آن با خداست.» (تاریخ لارستان ص ۱۱۴، ۱۳۷۱).
البته مرحوم «مورخ لاری» به بهانهی «کهنه و مندرس» بودن کتاب «تاریخ خطی قدیم لار»، که یکی از منابع مورد استفاده خود دانسته، از ارائهی آن سر باز زده است! (به نظر میرسد برای شانه خالی کردن از ارائه سند به کار بردهاند، زیرا همه میدانند که کتاب قدیمی، کهنه و مندرس است و البته پربها!)
اکنون پس از سالها مطالعه و کنکاش بر ما روشن است که چنین کتابی وجود خارجی نداشته وندارد. و تنها دستنوشتههایی که پیش از «تاریخ لارستان» و «لارستان کهن» وجود دارد، «دره التواریخِ» «شیخ علی ستاری (ادبی)» نوشته شده در سال ۱۳۴۹ه.ق. برابر با ۱۳۱۰ ه.ش.، و «منتخب التواریخِ» «حبیبالله انصاری اشکنانی» که رونویسی از «دره التواریخ» در سال ۱۳۵۲ ه.ق. است، میباشد.
البته مرحوم «ستاری (ادبی)» بدون پنهانکاری و با شجاعت، کتاب را نوشتهی خود میداند. او نمیگوید از کسی یا جایی برداشت کرده است. و این سبب شده تا تاریخسازان لار به او روی خوش نشان ندهند. در حالی که دستنوشته کسی که از او رونویس نموده، در کتاب «تاریخ مفصل لارستان» به چاپ رسانیدهاند! در غیر این صورت، چرا باید تاریخسازان لار به «شیخ علی ستاری » که تا سال ۱۳۸۰ ه.ش. زنده بوده، سری نزنند و از چند و چون نوشتهاش آگاهی نیابند؟! به خاطر اینکه «اشکنانی» منبع خود را «تاریخ لارستان» (ص ۱ دستنوشته ایشان) دانسته، به پیروی از دیگر تاریخسازان، او را همسو شناختهاند؛ کتابی که تاکنون کسی ندیده، تا چه رسد به اینکه بخواند! ولی مرحوم «ستاری» را چون بازی را به هم زده، غیر خودی دانستهاند و از دیدار و معرفی کامل او و کتابش سر باز زدهاند.