هفتبرکه – غلامحسین محسنی: دنبالهی نوشتارهای پیشین در «ذرهبین تاریخ» اکنون به این موضوع میپردازیم که آیا لارستان کهن است؟
باید یادآور شد که فضای جغرافیایی ایران همچون دیگر سرزمینهای این کره خاکی در دورههای دراز تاریخی شکل گرفته است و بخش جنوبی پارس در ایرانزمین هم از این پایه و بنیان سوا نیست. منظور نظر ما مکان جغرافیایی شهر لار نیست، بلکه وجود آبادی و یا شهری به نام «لار» در این مکان جغرافیایی مدّ نظر میباشد.
با پژوهشی که سالیان درازی به آن پرداختهام، تا نیمه اول سدهی هشتم هجری (۷۴۰ ه.ق.) در هیچ کتاب جغرافیایی یادی و نامی از «لار» (لار فارس) دیده نمیشود. در عرصه پژوهش، این عدم حضور به معنای چیزی جز نبودن شهر یا آبادی بدین نام نمیتواند باشد. در سال ۷۴۰ ه.ق. «حمدالله مستوفی قزوینی» در کتاب جغرافیای خود به نام «نزهت القلوب»، «ولایت لار» را در کوره (شهرستان) شبانکاره (دارابگرد) برای نخستین بار به جغرافیای ایران معرفی کرد. نخستین تاریخنگاری هم که «لار» را به تاریخ آورد، «وصاف الحضره شیرازی» در سال ۷۲۸ ه.ق. میباشد. وی همچون «مستوفی» از «روستاهای میشکانات و لار و سانک…» در «ممالک شبانکار» نوشته است. پس از او نیز «محمد بن علی شبانکارهای» در سال ۷۳۳ ه.ق. در «مجمع الانساب» باز «لار» را در کوره (شهرستان) شبانکاره (دارابگرد) آورده، و دارای حاکمی از همین طایفه دانسته است.
با این اسناد، کهنگی و قدمت شهر لار به سدهی هشتم هجری برمیگردد. چرا که تا آن تاریخ، هیچ سند و مدرکی در اختیار ما نیست که بر پایهی آن به کهنتر (قدیمیتر) بودن «لار» رأی دهیم.
برای نشان دادن سابقهی تاریخی بیشتر آن شهر، در صورت وجود، باید بتوان سند (کتب، آثارباستانی، سنگنوشته و…) ارائه کرد تا مورد ارزیابی پژوهندگان تاریخ قرار گیرد. ولی چون «صدها و هزاران کتاب تاریخی در طول دورههای تاریخی به نگارش درآمده است که در آن هیچ ذکری از لارستان یا امرای میلادی لارستان نیست…» یا «در منطقه لارستان بزرگ هزاران اثر از دوره باستان به یادگار مانده که متأسفانه تاکنون به دلایل مختلف کاوش نگردیده است…» (دکتر رسول احمدلو، آفتاب لارستان) پس بر چه پایه و اساسی به پژوهش و داوری پرداختهاند که رأی به کهن بودن شهر «لار» دادهاند؟!
پژوهشگر در هر زمینهای که به داوری مینشیند، همچون قاضی در یک دادگاه به سند، مدرک و ادله کافی نیاز دارد تا به یقین حکم صادر نماید. مثلی داریم که میگویند: «بیمایه فطیر است».
در گذشته، کسانی بر پایهی افسانه و اندیشههای غیر مستند و غیر علمی، با خیالپردازی، تاریخ شهر و یا سرزمینی را دگرگون نشان دادهاند. ولی امروز در عصر ارتباطات سریع، از میان رفتن فاصلهها و تشکیل «دهکده جهانی» برای اثبات درستیِ اندیشهای و باز نمودن تاریخ گذشتهی مردمی یا جغرافیای سرزمینی، باید سند و مدرک ارائه داد تا برداشتِ تاریخی و جغرافیاییِ عرضه شده، علمی قلمداد گردد و به کرسی اثبات بنشیند.
جغرافینویسان، تاریخنگاران و سفرنامهها پس از فروپاشی ساسانیان و سلطه اعراب مسلمان بر ایران تا سدهی هشتم هجری بسیاری از شهرها و آبادیهای پیرامون لار را معرفی کرده، و حتی به آنها سفر نمودهاند. ولی نامی از «لار» با توجه به عنوان «لارستان کهن» نبردهاند! چه دلیلی میتواند داشته باشد؟ به پاسخ آن اندیشیدهاید؟
به جای یافتن پاسخی درست و منطقی، تاریخنویسان لاری بر آن شدهاند، تا راهی غیر اصولی برای رهایی از نداشتنِ پیشینهی تاریخی خود بیابند. گاهی لار را «لاد» نامیده و به شاهنامه فردوسی منتسب میکنند؛ دگرباره «ایراهستان» نامیده، تا شباهتی به «لارستان» داشته باشد. هرچند میدانند در هیچ زمانی به «لار»، «ایراه» که معنی کناره دارد، گفته نمیشده است. ترفندی دیگر آن دانستهاند که بنویسند چون «لارستان» در قلمرو امرا و سلاطین سدههای اول تا هفتم هجری قرار نداشته، بدین خاطر از آن یاد نشده است! بیپایگی این ترفند زمانی آشکار میگردد که بسیاری از شهرها و آبادیهای پیرامون لار در سیطرهی آن امیران و سلاطین خودنمایی میکنند!
راه شگفتآور دیگری که برگزیدهاند، «هندی و جت» شمردن مردم ایرانیِ پارسینژادِ شهرهای بندر لنگه و لامرد و لارستان (چندی پیش نام شهر لار را به لارستان تغییر دادند! که باز ترفندی دیگر بود ناپختهتر از شگردهای یاد شده!) میباشد! بدین صورت که مردمی از «اقوام لاری» و دارای «زبان لاری» در سدهی پنجم هجری با فشار مسلمانان از هند به ایران مهاجرت کرده، شهر لار را ساختهاند! ولی فراموش نمودهاند که بندرلنگه و لامرد را بسازند! در این صورت، آن دو شهر نیز همسابقه با لار میشدند!
کتاب «شهرستانهای ایرانشهر» یادشدهی پیشین، بازمانده از عصر ساسانی، ایران را به چهار بخش (چهار جهت جغرافیایی) شمال، جنوب، خاور و باختر تقسیم کرده است. هر بخش را «کوست» نامیدهاند، که «کوست خوربران (پارس)» به نام «کوست نیمروج» (نیمروز) معرفی شده است. «استان پارس به عنوان سرزمین اصلی نیمروز محسوب میشود… سپاهیت این قسمت امپراتوری (ساسانی) عنوان «اصپهبذ (سپهبد) فارس» را داشته است.» استان پارس در عصر ساسانیان، خلفای راشدین، امویان و عباسیان شامل پنج ناحیه (شهرستان) به ترتیب: ۱- اصطخر به مرکزیت شهر استخر؛ ۲- شاپور به مرکزیت شهر شاپور (بیشاپور) در نزدیکی کازرون؛ ۳- اردشیرخره (خوره) به مرکزیت شهر گور (جور- فیروزآباد)؛ ۴- دارابگرد به مرکزیت شهر دارابگرد؛ ۵- ارّجان (ارگان) به مرکزیت شهری به همین نام در نزدیکی بهبهان کنونی تقسیم میشده است. این تقسیمبندی تا عصر مغول بر فارس پایدار بوده است.
در دوره مغولان (سده ۷ ه.ق.) بخش شرقی فارس جدا شده و به نام شبانکاره دارای ملوک محلی خود گردید. آیا با این تقسیمات سیاسی فارس تا تاریخ یادشده، اثری از «لار» و یا «لارستان کهن» دیده میشود؟! چگونه است که جغرافینویسان و تاریخنگاران همعصر، «لارستان کهن» را نمیبینند، ولی تاریخسازان در پشت صدها و یا شاید هزاران سال آن را دیده و به کهن بودنش پی بردهاند؟!
برابر اسناد و مدارک موجود، پیدایش «لار» در حدود سدهی هفتم هجری به عنوان ایستگاه بینِ راهی به ساحل خلیج فارس شناخته شده است. این ایستگاه زمانی در دست قراختاییان کرمان بوده است. سپس به تصرف شبانکارگان دارابگرد در آمده، که تا فروپاشی آنها به دست «خاندان مظفری» (۷۵۶ ه.ق.) افتاده است. در این فاصله ایستگاه بین راهی (لار) با گسترش رفتوآمد تجار و قوافل، رشد کرده و به آبادی، روستا و آنگاه شهر مبدل گردیده است. با شکست آخرین امیر مظفری (شاه منصور) از «تیمور گورکانی» در سال ۷۸۹ ه.ق.، اولین حاکم شناختهشدهی شهر لار در تاریخ (گرگین لاری) در شیراز به بساطبوسی او رفته، و خود را به عنوان حاکمی مستقل مطرح مینماید. هم اوست که خود را به «گرگین میلاد» پهلوان افسانههای ملی ایرانیان منتسب میکند.
حال این پرسش مطرح میشود اگر پیش از این، شهر لار و پادشاهی میلادیان آن در این بخش از استان فارس حضور فیزیکی (نه افسانهای) داشتهاند، چه دلیلی بوده که آن را همچون دیگر شهرها و حکام محلی آنها در کتب تواریخ و یا حتی به نام یک شهر در کتب جغرافیایی ننویسند و نشانی از آن نباشد؟!