هفتبرکه: یادداشتهای یکی از خوانندگان پیگیر گریشنا که از اسم مستعار «دکتر الفبچه» استفاده میکند، با کمترین ویرایش به صورت هفتگی در ستون «شارَگ» منتشر میشود.
دکتر الفبچه:
«فصلی خواهم نبشت در ابتدای این حال، به لار شدنِ این مرد، مونسانِ وزیر را. امروز که من این قصه آغاز میکنم (سال هزار و سیصد و نود و هشت هجری) در فرخ روزگارِ جمشید جعفرپور، از قومِ گراش هم من سخن خواهم راند، و از مسئولینِ آن شهرستان، که احتمالا یک دو تن زندهاند، در گوشهای افتاده، و از پاسخ به آن که از آنها رفت، گرفتار.» (حسنک هقهقی)
گاهی از بعضی خواص و به اصطلاح نخبگان حرکاتی سر میزند که بنده حقیر احساس پشمانی میکنم که چرا از گود بیرون نشستم و مملکت را از وجودم بیبرکت کردم. فکر میکنید اگر آدمی چون من در بین نخبگان بود، چیزی به نام «نامهی سَرگُشاده» وجود داشت که یک عده به فرماندار محترم بنویسند؟ آن هم دربارهی چه موضوع بیاهمیتی!!!
بندهی حقیر به عنوان کسی که مسئولیتهای خطیری همچون پذیرایی از مسئولان کشوری در سفر به شهر (با انواع کبابها و خورشتها و متخلفاتش) به عهده داشتهام، میگویم این نامهی سَرگُشاده، در حکم کرنا زدن از سرِ گُشادش است، و لاغیر. «سرِ گشاد کجا و منِ خراب کجا» (تنگالدوله شیرازی). در مورد این نامه، بنده همان خطراتی را که جوانان ما را تحدید میکند را حس میکنم: خطر یکجانبهنگری و عدم تفکر و درک سیاسی.
ببینید عزیزان! هر کس نداند فکر میکند سفر وزرا و آقای مقامات به شهر، فایدهای دارد. من نمیخواهم بحث عوامانه پیش بکشم و بگویم آنها فقط برای ناهار و شام خوردن و استراحت میآیند. بعضیهای دیگر هم میگویند وقتی آنها به شهر ما میآیند، فقط جاهای خوب را نشانشان میدهیم و از جاهای بد غافل میشویم. آنها هم تصور میکنند که ما همهچیزمان خوب است و کار خرابتر هم میشود.
هیهات که اینها فقط بخشی از مضررات سفر وزیران و مقامات کشوری به شهر است. اجازه بدهید به عنوان یک فارغالتحصیل از رشتهی هوموپولیتیک (زیستشناسی سیاسی، گرایش مقامات کشوری) از دانشگاه مجازی استرالیا، چند ضرر محتمل دیگر را نیز خدمتتان عرض کنم.
یک) سفر مقامات تنها و تنها شامل یک تعداد وعده است با چند عدد هندوانهی اضافی زیرِ بغل. این وعدهها هم که فقط انتظارات را بالا میبرد، ولی هیچوقت عملی نمیشود! در این سفرها «اعتبارات» تقسیم میشود. اعتبارات هم مثل مهریه است. کی داده، کی گرفته؟ یعنی فرض بفرمایید آقای مونسان که هفت میلیارد تومان «اعتبار» داده است، شبیه به شوهرعمهی حقیر است که به عمهام هفتصد سکه مهریه «اعتبار» داده است. اینجاست که باید از قول شاعر گفت: «ما را به خیر تو امید نیست، وعده مده» (وسیعالدوله شیرازی).
دو) مقامات یک سری خانهخرابیها هم با خود میآورند. مثلا من خاطرم هست که همین آقای مونسان برای بازدید از میدان نقش جهان اصفهان، با ماشین شاسیبلند تا روی پلههای عمارت عالیقاپور رفته بود. حالا تصور کنید ایشان قرار بود برود از سد تگ آو بازدید کند. میدانید چه زحمتی برای شورای شهرداری درست میشد که بقیهی راه را هم به صورت دوبانده آسفالت کند؟ یا اگر ایشان تصمیم میگرفت با بالگرد روی قلعه کلات فرود بیاید، آیا مگر نه این است که از همین چند تا دیوار باقیمانده هم دیگر چیزی باقی نمیماند؟ یا دربارهی آن وزیر جوان، آقای ارتباط جهرمی، که ظاهرا در روزهای آینده به منطقه میآید. تصور کنید آمده است اینجا و یکهو، مثل آن سفر گنابادش، هوس آبدوغخیار کند. چه کسی پاسخگوست؟ مسئولان محترم حالا اینقدر خیار از کجا بیاورند؟ اینجاست که شاعر میگوید: «یا مکن با این وزیران دوستی / یا خیار آماده کن بهر وزیر».
سه) و اما خطر بعدی که از بقیه خطرها خطرناکتر است، خطر برای قلب مسئولان شهر است. شما اگر نمیدانید، من میدانم که سفر آقای مقامات چه فشاری بر مسئولان (برای تدارک مکان و پذیرایی و برو و بیا) وارد میکند. این فشار بعضا چنان زیاد میشود که خدای نکرده مسئولان ما مجبور میشوند یک کمی جنبوجوش از بعضی تقاط بدنشان نشان بدهند، که هم من و هم شما میدانیم برای قلبشان خطرناک است.
چهار) و این فقط یک مورد بیاهمیت است که باقی میماند: این که لیستی از خواستههای شهر تهیه کنند و به آقای مقامات بدهند که شاید (گوش شیطان کور، چشم شیطان کر) ستون تا ستون فرج است. خب، که چه؟ ما که خدا را شکر همه چیز داریم. مثلا مونسان میآمد یا نمیآمد، چه فرقی میکرد؟ باور کنید اگر این انجمن معلومالحال و خودساختهی ایکومولوس اجازه بدهد، توانایی ساخت چند فقره میراث فرهنگی جدید هم داریم.
پس بدین ترتیب در نهایت نتیجه میگیریم که همان بهتر که آقای مقامات به شهر ما نیاید. والسلام.
کوچک خدوم مردم
دکتر الفبچه