هفتبرکه – گریشنا: یادداشتهای سهگانه «من اچمی هستم» به قلم شایان تدین در بستک، مصطفی ملتفت در اوز و امیرحسین نوبهار در گراش، روز جمعه ۱۸ مرداد منتشر شد. با هدف کنار هم قرار گرفتن دیدگاههای مختلف، باز نشر این یادداشتها را در گریشنا میخوانید و پاسخها و انتقادات مرتبط با این یادداشتها نیز به تدریج منتشر میشود.
در پاسخ به یادداشت امیرحسین نوبهار با عنوان «بدون تعارف اچمی هستم» (اینجا بخوانید)، حامد توانا یادداشتی با عنوان «بحث «زبان اچمی» ژونالیستی و متعصبانه است» (اینجا بخوانید) نوشت. جواب نوبهار و جواب مجدد توانا نیز زیر همین مطلب سایت گریشنا منتشر شد.
اکنون دکتر ابراهیم مهرابی، دکترای مبانی نظری اسلام (فلسفه و کلام) و فعال سیاسی، اجتماعی و استاد بازنشسته دانشگاه، جوابی به نوشتهی حامد توانا نوشته است که در ادامه میخوانید.
هم از این روی است که حقیر جنگ قلمها را میمون و مبارک میدانم. بیشک منطقه وقتی به سمت قلم و بیان سیر کرد، خود، طلیعه همباوری و همراهی جمعی است. در واقع اینک و بر خلاف اسلاف، جوانان منطقه، شجاعانه، برای بیان آراء و تمایلات خود، به قلم پناه آوردهاند و لذا متعصب یا «نومتعصب» نامیدن آنان، جفایی آشکار و احتمالا از سرِ کوتاهیِ ذهن و قصورِ ضمیر و میل به تداومِ رفتارِ اسلاف است. کسی با تعصبِ آشکار، نباید جوانان نوظهور و آیندهدار را نومتعصب بخواند، مگر این که سودای رفیقسازی داشته تا در این نقیصه، دیگران را نیز چون خود متعصب بداند و از تنهایی وحشتزا نجات یابد! مسلما این نوع تورمِ رگِ غیرت و از کف دادنِ عنانِ قلم، از جهاتی قابل قبول و درک است، اما قابل تایید نیست! زیباتر میبود اگر نویسندهی محترم نیمنگاهی به نجابت قلم داشتند و از تحقیر و توبیخ نویسندگان ثلاث، پرهیز و در نقد اصل مطالب، ترکیز و تاکید میفرمودند.
اما چند نکته در باب نوشتهی جناب آقای حامد توانای عزیز:
یک) ایشان در فقرات ابتدایی مقاله خود فرمودهاند مطالب سه جوان اوزی، بستکی و گراشی دربارهی زبان اچمی، مایهی تعجب اهل دانش و فرهنگ شده است! میتوان پرسید منظورشان کدام اهل دانش و فرهنگ است؟
بر خلاف ادعای این برادر خوب لاری من، اتفاقا خیلی از اهالی دانش و فرهنگ از اقدام قلمی جوانان خوشآتیهی منطقه، خوشحال و مسرور شده و آن را به فال نیک گرفتهاند. البته تعداد اندکی نیز از این مقالات ناراحت شدهاند. شاید جناب توانا فقط دایرهی تنگ اطراف خود را دیده و به مغالطهی «خودهمهپنداری» مبتلا شدهاند؟! این نقیصهی خودمحورپنداری و خودحقپنداری از وساوس و دسیسههای مهلک ابلیس بوده که گاه، آدمی را به یک نوع خودشیفتگی و اِعجابِ از نفس دچار میکند.
دو) یقینا جناب توانا میدانند و اگر نمیدانند از سازمان آمار کشور بپرسند تا متوجه شوند که در نظام کشورداری ایران، حداقل تا سال ۱۳۶۵ عنوانی به نام «لارستان» برای لار به کار نمیرفته است. در مهر سال ۱۳۸۰ تلاشی صورت گرفت و واژه لارستان به جای لار انتخاب و قالب شد.*
با این توصیف، عمر کلمه لارستان (بر خلاف لار) به طور رسمی در نظام حکومتی، بسیار کم است. وقتی اصلِ کلمه، نوزا است پس اتصاف یک گویش (زبان) دیرینه به آن نیز به طریق اولی، جدید و نوپا است. شاید واژه اچمی برای گویش (زبان) مردم منطقه، به مراتب قدیمیتر و تودهپسندتر از لارستانی باشد.
سه) اصولا گزینش واژهها پروسه است و نه پروژه! لذا در صورت جا افتادنِ (روا یا ناروای) اصطلاح اچمی، تلاش برای انصرافِ مردم از این کاربرد، چندان قرین توفیق نخواهد بود. (نمونه: اگر ده تا تابلو بزنند که اینجا میدان فلان لار است، مردم عادی باز هم میگویند: میدان خروس!)
چهار) اگر قبول کنیم که در عمق تاریخ، اصطلاح زبان لارستانی بر زبان (گویش) مردم منطقه اطلاق میشده (که چنین نبوده)، تغییر آن عنوان به اچمی، امری غیر مرسوم و غیر معقول تلقی نمیشود. نمونهی بارز این تغییر تسمیه، اطلاق کلمه ایران (اِئر+ان = ائر+وان= سرزمین نجبا) بر سرزمین ما است. این تغییر تسمیه نه برای تحقیر قومی بود و نه تفخیمِ دیگری! نیز انتخابِ پروسهایِ واژهی اچمی، نه موجب تحقیر لار است و نه تعظیم دیگر شهرستانها و استانها.
تاکید بر صحتِ اطلاقِ واژهی نوپای لارستانی بر زبان (گویش) منطقه، نه علمی است و نه تاریخی؛ بلکه همچون واژه اچمی صرفا عاطفی و حاصل انتخاب توده است. در این خصوص جناب توانا، خود به دفاع از مسالهی غیرعلمی و غیر تاریخی همت گمارده، در حالی که آن سه جوان عزیز را به آن متهم کرده است!
پنج) شاید برخی به مرحوم دکتر احمد اقتداری گراشی (در عنوان کتابشان) استناد کنند. اولا باید گفت بزرگان نیز ممکن است اشتباهات بزرگی مرتکب شوند. ثانیا دفاع آقای نوبهارِ لاری-گراشی نیز میتواند مهم تلقی شود. (آقای نوبهار محصول مشترک لار وگراش هستند). استعمال ترکیبِ «زبان لارستانی» از طرف دکتر اقتداری و تایید «زبان اچمیِ» آقای نوبهار، هر یک در زمان خود میتواند قابل تایید و یا مناقشه باشد.
شش) بیشک جایی به نام لر، بلوچ، عرب، ترک و… نداریم تا بگوییم زبان لری، بلوچی، عربی، ترکی و… ماخوذ از آن مکان است. حال این که چرا باید بر انتصابِ زبان (گویش) مردم منطقه به لارستانی تاکید شود، قابل درک نیست. امروزه حتی نمیگویند زبان کردستانی، زبان لرستانی و…. بلکه آن دو زبان را به قوم خاصی منتصب میکنند و نه واحد جغرافیایی! آیا لارستانی، قومیت خاصی است؟!
هفت) جناب توانا و امثال ایشان، راجع به نظر دکتر وثوقی چه پیشنهادی دارند؟ دکتر وثوقی در تماس تلفنی حقیر به نقل از فرد مورد وثوق خودشان، فرمودند که دستنخوردهترین زبان پارسی قدیم در محله ناساگ گراش باقی مانده است. اگر نامگذاری به حکمِ تاریخ و قدمت باشد، در این باره پیشنهاد علمی و تاریخی معینی برای نامگذاری زبان (گویش) منطقه افاضه نمیفرمایند؟!
پیشنهاد:
یک) بزرگان علمی و آگاهان تاریخدان منطقه، به صورت پروژهای، به کنکاش و گزینش بهترین عنوان برای گویش (زبان) منطقه همت و به مردم پیشنهاد کنند تا در صورت پذیرشِ عام، به این بگومگوها خاتمه دهند. (که صعبالوصول است.) قدرتِ اصطلاحات پذیرفتهشدهی توده (مثلا اچمی) بر قدرت اصطلاحات پیشنهادی نخبگان (مثلا لارستانی) میچربد و غالبا بر آن غلبه دارد!
دو) اجازه دهیم مردم منطقه، به صورت پروسهای، خود هرچه را که دوست داشتند برگزینند و به کار ببرند. (که سهلالوصول است.)
در پایان باید از هر ۳+۱+۱ مقالهنویس بزرگوار تشکر کرد.
د. ابراهیم مهرابی
۲۰ مرداد ۱۳۹۸
________
*: بنده با سه نفر دیگر از لار و لامرد در سال ۶۵ جهت آموزش آمارگیری و آموزشدهی آمارگیران شهرستان به شیراز اعزام شدیم. دقیقا در این دوره آموزشی، واژه لارستان برای نماینده سازمان چالشی شده بود و ما را از به کار بردن آن منع میکرد. وقتی آقای دکتر شاکری (اکنون استاد دانشگاه علوم پزشکی مشهد در رشته آمار پزشکی است) نیز به لار اعزام شد، همیشه درگیر کاربرد این واژهی جعلی در آن زمان بود و لذا زیر بار اصرار دوستان ما از لار نمیرفتند. او ظاهرا قانونمدار بود و میگفت دقیقا همان واژه مضبوط در اسناد دولتی( لار) را به کار ببرید. لازم به ذکر است که ۶ مهر ۱۳۸۰ تغییر نام لار به لارستان در هیئت دولت به تصویب رسید.
زبان «لارستانی» هیچگاه «بیعنوان» نبوده است!
پاسخ «توانا» به «مهرابی» درباب «زبان لارستانی»
۱) ایشان در مقدمه بحثشان اشارهای به تیتر پاسخ اول بنده کردهاند و از اینکه آقایان نوبهار، ملتفت و تدین، نومتعصب نامیده شدهاند بنده را سرزنش کردهاند. البته جناب مهرابی بهتر میدانند که تیترها در نشریات و مطبوعات با انتخاب خود آنان است و الزاما تیتر نویسنده مطلب مورد استفاده قرار نمیگیرد، بخصوص که بنده برای این مقاله تیتری انتخاب نکرده بودم. بنده هم با این تیتر موافق نیستم ولی وقتی متوجه آن شدم که در سایت آفتاب لارستان منتشر شده بود و دیگر امکان اصلاح نبود.
۲) در باب تعجب اهل علم و فرهنگ از مقالات سهگانه دو نکته قابل ذکر است. یکی ذهنیت اولیه این سه جوان در مورد نام زبان و دیگری شیوه حل مساله. ذهنیت اولیه این سه جوان این است که زبان مردم منطقه فاقد نام است. این مفهومی است که به وضوح از عناوین و متن مقالات ایشان قابل برداشت است. جناب تدین به وضوح مینویسد: «در جستجوی نامی برای زبان مادریام» جناب نوبهار هم، سلوکی اجتماعی را توصیف میکند که به پذیرش قطعی عنوان اچمی منتهی میگردد. حال سوال این است که واقعا زبان مردمان منطقه نام نداشته است؟ از این سه جوان بگذریم، شما یک لاری یک گراشی یا یک بستکی را در دویست سال پیش تصور کنید که رفته اصفهان و با اطرافیانش به زبان خود سخن گفته؛ بعد فردی اصفهانی از او پرسیده: ببخشید شما با چه زبانی صحبت میکنید؟ بعد برادر شرمروی لاری یا بستکی از نداشتن پاسخی به او سرخ و سفید شده و آخرالامر غش کرده که زبانش نامی ندارد تا جلو دیگران پاسخی داشته باشد؟ واقعا شما چنین تصور میکنید؟ یعنی ممکن است یک سلسله مقتدر بنام میلادیان نزدیک به بیست قرن بر لار حاکم باشد، اما زبان مردمانش نامی نداشته باشد؟ آیا سوابق عنوان زبان مردم منطقه که در آثار مستشرقان آمده بیاساس است؟ به نظر بنده نادیده انگاشتن تاریخ و فرهنگ مردم این منطقه جفایی بزرگ است که گاهی بیگانگان هم در حق ملت ایران روا میدارند.
و اما موضوع شیوه حل مساله نام زبان؛ بحمدالله شما خود اهل دانش و علم هستید و میدانید هر موضوعی شیوه تحقیق و بررسی خاص خود را دارد، چه اینکه هر پدیدهای در زمره موضوعات یک یا چند علم است که با شیوه علمی مقبول در آن علم مورد بررسی قرار میگیرد. حال سوال این است که شیوه آقایان در مقاله خود در بررسی و حل مشکل نام زبان (البته اگر مشکلی باشد) شیوه صحیحی است؟ آقایان خود معترفند که شیوه آنها یک شیوه علمی نبوده است. روش مورد استفاده ایشان ظاهرا روشی است که در علم سیاست جدید، مورد قبول و تایید است، یعنی همان مراجعه به آراء مردمی و تایید نظر اکثریت. ما سوال میکنیم که آیا اساسا نام زبان یک موضوع سیاسی است تا با روش معمول در علم سیاست، بررسی و حل شود؟ مطمئنا چنین نیست، مگر اینکه بخواهیم نام زبان را موضوعی سیاسی تلقی کنیم؛ اما ظاهرا ایشان بخصوص برادر نوبهار این تصور را رد میکنند. پس آقایان یا باید شیوه بررسی را عوض کنند یا باید بپذیرند نگاه آنها نگاهی سیاسی است و راهی غیر از این دو وجود ندارد.
اشکال اساسی دیگری که بر این نگاه و روش وارد است این است که با این ملاک در تعیین نام زبان، میتوان نام هر منطقه، شهر، زبان، دریا و غیره را نیز تغییر داد. و باید به ادعای بدعتگونهی اعراب در مورد نام خلیج فارس یا نام خوزستان یا نامهای دیگر نیز پاسخ مثبت داد، چه اینکه ماهیت و استدلال و انگیزه در همه موارد تقریبا یکسان است.
۳) و اما در باب نام لارستان. بنده در این خصوص شما را به زحمت نمیاندازم و ملزم نمیکنم سابقه عنوان لارستان را در منابع تاریخی جستجو کنید؛ چه اینکه احتمالا به آنها دسترسی هم نداشته باشید. بنده از شما میخواهم تنها در موبایل خود عنوان «نقشههای قدیمی خلیج فارس» را جستجو کنید. آنگاه نقشههای متعدد قدیمی را خواهید یافت که عنوان لارستان را برای این منطقه ذکر کردهاند؛ نقشههایی که خیلی بیشتر از آنچه شما در مطلب خود ذکر کردهاید قدمت دارند و همین در رد نظر شما کافی است. پس عنوان لارستانی نوپا نیست برادر! شما تحقیق نفرمودهاید بلکه بر اساس ادعای دکتر اورنگ و شواهدی که ذکر میکنند نام این زبان اساسا لاری است و چون ایشان اهل لار هم نیستند نباید سخنی از سر تعصب زده باشند. تحقیق در این زمینه راهگشای اهل علم است.
۴) و اما پروسه ایجاد نام برای پدیدهها؛ بنده فکر میکنم با توجه به تاریخ کهن منطقه، این پروسه طی قرنها اتفاق افتاده و محال است زبان مردم منطقه بینام بوده باشد، پس نیازی نیست به پروسههای جدید متوسل شویم. ضمن اینکه پروسه جدید شائبه تقویت از سوی برخی افراد متعصب را دارد. رواج این عنوان در مناطق جداشده از لارستان بدون اینکه در خود لار نشانی از آن باشد؛ شاهدی بر این احتمال است که ترویج نام اچمی در راستای اندیشههای متعصبانه و جداییطلبانه است و نه یک پروسه طبیعی و عادی که در واقعیتی ریشه دارد.
۵) اما ناممکن بودن رابطه نام زبان و نام یک شهر و منطقه قابل قبول نیست. لازم نیست نام هر زبانی از نام قوم گرفته شود تا معقول و منطقی باشد. به طور مثال نام زبان فارسی از فارس گرفته شده که یک منطقه جغرافیایی است نه یک قوم و نژاد. ضمن اینکه در گفتار برخی اهل اطلاع آمده بود که اولین قوم ساکن در منطقه نامشان «لاروی» بوده که در صورت صحت، تامینکنندهی نظر شما هم هست.
۶) و اما پیشنهاد نهایی جناب مهرابی در مورد کشف نام زبان را هم نمیتوانیم بپذیریم. ما اساسا زبان را بینام نمیدانیم که بخواهیم دنبال نامی برای آن باشیم. تاریخ و فرهنگ کهن این منطقه نام زبان را تعیین کرده است. البته ما با بکارگیری عناوین ذوقی دیگر هم مخالفتی نداریم، اما این استعمالات نام رسمی جدیدی برای زبان درست نمیکند.
با تشکر مجدد از جناب دکتر عزیز جناب مهرابی فرهیخته که از سلاح زبان و گفتگو با ما استفاده کردند. برای ایشان و همه عزیزان دیگر که دغدغه این موضوع را داشته و سخنی در باب آن راندهاند تشکر میکنم. این گفتگوها میتواند زمینه تعاملی مبارک را فراهم کند.
مطالب مرتبط:
http://www.gerishna.com/archives/95542
http://www.gerishna.com/archives/95614
http://www.gerishna.com/archives/95722
http://www.gerishna.com/archives/95618
http://www.gerishna.com/archives/95731
http://www.gerishna.com/archives/95763